آب زمزم

آب زمزم
خلاصه

آب زمزم، بهترين آب بر روي زمين و آب شفا بخش و مبارکي است. فلسفه آب زمزم، عبدالمطلب و حفر مجدّد چاه زمزم، فضايل آب زمزم، آداب نوشیدن آب زمزم

2 5 00

بسم الله الرّحمن الرّحیم

آب زمزم، بهترين آب بر روي زمين و آب شفا بخش و مبارکي است. این آب اسامي بسياري دارد؛ از جمله برکه، بره، بشري، هزمه جبريل، حفيره عبدالمطلب، طيبه، مضنونه، سقيا اسماعيل، نافعه، ميمونه، صافيه، شباعه، طاهره، ظبيه و ... .

فلسفه آب زمزم

ابن عباس(رض) مي گويد: اولين بار كه زنان از شال كمر استفاده كردند، به تقليد از مادر حضرت اسماعيل(ع)، (هاجر) بود. وي شال كمر استفاده كرد تا رد پايش را از بين ببرد و ساره آن­را نبيند. سپس، ابراهيم(ع) هاجر و فرزندش اسماعيل(ع) را كه شيرخواره بود، برد و در نزديكي بيت الله زير درخت بزرگي كه بالاتر از زمزم در قسمت علياي مسجد، قرار داشت، گذاشت. در آن زمان، در مكه، هیچ کس زندگی نمی کرد و آبی نبود. ابراهيم(ع) آن­ها را با يك مشك خرما و يك مشك آب، همانجا رها كرد. سپس به آن­ها پشت كرد و  به راه افتاد. مادر حضرت اسماعيل(ع)، به دنبال او به راه افتاد و گفت: اي ابراهيم(ع)! ما را در اين بياباني كه هيچ كس و هيچ چيزي وجود ندارد، رها مي كني؟ چندين بار اين جمله را تكرار كرد. امّا ابراهيم(ع) به او توجه نكرد. آنگاه هاجر گفت: آيا خداوند(ج) به تو چنين دستوري داده است؟ ابراهيم(ع) گفت: بلي. هاجر گفت: در اين صورت خداوند(ج) ما را ضايع نخواهد كرد. سپس برگشت. ابراهيم(ع) به راهش ادامه داد تا اينكه به گردنه كوه، جايي كه ديگر آن­ها او را نمي ديدند، رسيد. آنجا رو به سوي كعبه كرد و دست­هايش را بلند نمود و چنين دعا كرد: پروردگارا! من زن و فرزندم را در سرزمين بدون كشت و زرعي در كنار خانه تو كه [تجاوز به] آن ­را حرام ساخته اي، ساكن كرده ام تا نماز بر پاي دارند. پس تو دل­ هاي گروهي از مردم را به سوي آنان متمايل كن و آن­ها را از ميوه ها، روزي عطا فرما. باشد كه سپاسگزاري كنند.

و هاجر نيز اسماعيل(ع) را شير مي داد و از آب مشکش مي نوشيد تا اينكه آب آن تمام شد. آنگاه، او و فرزندش تشنه شدند. او فرزندش را مي ديد كه [از شدّت تشنگي] به خود مي پيچد و يا پاهايش را به زمين مي زند.

هاجر كه نمي توانست شاهد ديدن اين صحنه باشد، به راه افتاد و بالاي كوه صفا كه آن ­را نزديك­تر يافت، رفت و در آنجا ايستاد و به سوي رودخانه نگاه كرد كه آيا كسي را مي بيند؟ ولي كسي را نديد. سپس از كوه صفا پايين آمد تا به رودخانه رسيد. آنگاه گوشه پيراهنش را بالا كشيد و مانند كسي كه دچار مشكل شده باشد، دويد تا اينكه از رودخانه گذشت. سپس بالاي كوه مروه رفت و آنجا ايستاد و نگاه كرد كه آيا كسي را مي بيند؟ ولي كسي را نديد و هفت بار اين عمل را تكرار نمود.

ابن عباس(رض) مي گويد که نبي اكرم(ص) فرمود: «پس به همين خاطر است كه مردم بين صفا و مروه سعي مي كنند».

سرانجام هنگامي كه مُشرِف بر كوه مروه شد، صدايي شنيد. به خود گفت: ساكت باش. آنگاه خوب گوش فرا داد. دوباره همان صدا را شنيد. سپس گفت: صدايت را به گوشم رسانيدي. اگر مي تواني به من، كمك كن. ناگهان فرشته اي را كنار جايگاه زمزم ديد كه با پايش و يا بالش به زمين مي زند تا اينكه آب، بيرون آمد. سپس هاجر، آب را جمع كرد و با دستش، جلوي آن را گرفت و از آن آب بر مي داشت و در مشك مي ريخت. پس از هر بار برداشتن، آب همچنان فوران مي كرد. ابن عباس(رض) مي گويد که نبي اكرم(ص) فرمود: «خداوند(ج)، مادر اسماعيل(ع) را رحمت كند، اگر او زمزم را رها مي كرد» يا اينكه فرمود: «اگر او از آن آب برنمي داشت، زمزم چشمه اي جاري و روان مي شد».

راوي مي گويد: او آب نوشيد و فرزندش را شير داد. فرشته به او گفت: از هلاك شدن نترسيد؛ زيرا اينجا خانه خداست كه اين پسر و پدر، آن­را خواهند ساخت. خداوند(ج) دوستانش را ضايع نمي گرداند. گفتني است كه جاي خانه كعبه، زميني مرتفع و تپه مانندي بود كه سيل از چپ و راست آن مي گذشت.

هاجر اين گونه زندگي مي كرد تا اينكه عدّه اي از قبيله جُرهُم كه از راه كداء مي آمدند، در قسمت پايين مكه توقف كردند. آنان پرنده اي را كه غالباً دور آب مي گردد، در آنجا ديدند و گفتند: اين پرنده اطراف آب دور مي زند. از زماني كه ما اين رودخانه را مي شناسيم، آبي در آن وجود نداشته است. سپس يك يا دو نفر را فرستادند. ناگهان آنان آب ديدند و برگشتند و خبر آب را برايشان آوردند. آنان به سوي آب رفتند و در كنار آب، مادر اسماعيل(ع) را ديدند. به او گفتند: آيا به ما اجازه مي دهي كه نزد تو بمانيم؟ گفت: بلي. ولي شما هيچ گونه حقي از آب نداريد. گفتند: باشد.

ابن عباس(رض) مي­ گويد که نبي اكرم(ص) فرمود: «مادر اسماعيل(ع) كه اُنس گرفتن با مردم را دوست داشت، پيشنهاد آنان را پذيرفت. آن­ها هم در آنجا توقّف كردند و كساني را براي آوردن خانواده هايشان فرستادند. آنان نيز آمدند و در آنجا سكونت گزيدند، به طوري­ كه چند خانواده از قبيله جرهم در آنجا جمع شدند.»

حضرت اسماعيل(ع) رشد كرد و نوجوان گرديد و عربي را از آنان فرا گرفت. در اين هنگام مورد پسند آنان واقع شد و آن­ها او را انساني با ارزش مي دانستند. لذا هنگامي كه به سن بلوغ رسيد، يكي از دخترانشان را به نكاح او در آوردند. پس از مدّتي، مادر اسماعيل(ع) فوت كرد.

سر انجام، بعد از ازدواج حضرت اسماعيل(ع)، حضرت ابراهيم(ع) آمد تا به خانواده اش كه آنها را به فرمان خدا رها كرده بود، سر بزند. پس به خانه حضرت اسماعيل(ع) آمد ولي او آنجا نبود. از همسرش درباره او پرسيد. همسرش گفت: براي كسب رزق ما، بيرون رفته است. سپس حضرت ابراهيم(ع) جوياي وضع معيشتي و زندگي آنان شد. گفت: وضع ما خيلي بد است و در تنگنا و سختي به سر مي بريم. خلاصه اينكه زبان شكوه گشود. حضرت ابراهيم(ع) گفت: هنگامي كه همسرت آمد، به او سلام برسان و بگو آستانه دروازه خانه اش را تغيير دهد. هنگامي كه حضرت اسماعيل(ع) آمد، بوي آشنايي احساس كرد؛ لذا پرسيد: آيا كسي نزد شما آمده است؟ گفت: بلي. پيرمردي چنين و چنان، نزد ما آمد و سراغ تو را گرفت. به او گفتم كه تو كجا رفته اي. همچنين از وضع زندگي ما پرسيد. به او گفتم كه در سختي و مشقّت به سر مي بريم. حضرت اسماعيل(ع) گفت: آيا به تو سفارشي كرد؟ گفت: بلي، به من دستور داد كه به تو سلام برسانم و گفت: آستانه درب خانه ات را عوض كن. حضرت اسماعيل(ع) گفت: او پدر من است و دستور داده است تا از تو جدا شوم. پس نزد خانواده ات برو. اينگونه او را طلاق داد و با زني ديگر از آن قبيله ازدواج كرد. حضرت ابراهيم(ع) براي مدّتي كه خدا مي خواست، نزد آنان نيامد. سپس آمد و بار ديگر حضرت اسماعيل(ع) را نيافت. نزد همسرش رفت و سراغ حضرت اسماعيل(ع) را گرفت. گفت: برای طلب روزي بيرون رفته است. پرسيد: حال شما چطور است؟ و جوياي وضع معيشتي و زندگي آنان شد. گفت: ما در رفاه و آسايش به سر مي بريم و خدا را ستايش نمود. حضرت ابراهيم(ع) پرسيد: غذاي شما چيست؟ گفت: گوشت. پرسيد: آشاميدني شما چيست؟ گفت: آب. حضرت ابراهيم(ع) دعا كرد و گفت: خدايا! در گوشت و آب و نان، بركت عنايت فرما.

رسول خدا(ص) فرمود: «آن زمان در مكه حبوباتي وجود نداشت و گرنه براي آن­ها نيز دعاي بركت مي نمود. بدين جهت هركس، بيرون از مكه، تنها به خوردن گوشت و آب اكتفا كند، برايش ناسازگار خواهد شد».

حضرت ابراهيم(ع) گفت: هنگامي كه همسرت آمد، به او سلام برسان و بگو که آستانه درِ خانه ات را محكم نگه دار. وقتي حضرت اسماعيل(ع) آمد، پرسيد: آيا كسي نزد شما آمده است؟ گفت: بلي، پيرمردي خوش قيافه نزد ما آمد كه داراي چنين صفات خوبي بود. آنگاه سراغ تو را گرفت. به او گفتم كه تو كجا رفته اي. سپس از وضع زندگي ما پرسيد. به او گفتم كه ما در آسايش به سر مي بريم. حضرت اسماعيل(ع) پرسيد: آيا به تو وصيتي كرد؟ گفت: بلي، به تو سلام رساند و دستور داد تا آستانه درب خانه ات را محكم نگه داري. گفت: او پدر من بوده است و منظور از آستانه در، تويي. به من دستور داده است تا با تو زندگي كنم.

سپس، حضرت ابراهيم(ع) براي مدّتي كه خدا مي خواست نزد آنان نيامد. بعد از آن، زماني آمد كه حضرت اسماعيل(ع)، نزديك زمزم و زير درخت بزرگ، مشغول تراشيدن و ساختن تيري بود. هنگامي كه پدرش را ديد، برخاست و به سوي او رفت. رفتاري را كه شايسته پدر نسبت به فرزند و فرزند نسبت به پدر بود، انجام دادند. سپس حضرت ابراهيم(ع) گفت: اي اسماعيل! خداوند(ج) مرا به انجام كاري امر كرده است. حضرت اسماعيل(ع) گفت: آنچه را كه پروردگارت به تو دستور داده است، انجام بده. گفت: آيا تو به من كمك مي كني؟ گفت: كمكت مي كنم. گفت: همانا خداوند(ج) به من دستور داده است تا اينجا خانه اي بسازم و با دستش به سوي تپه هاي مرتفع اطرافش اشاره كرد. راوي مي گويد: اينجا بود كه پايه هاي خانه خدا را بنا نهادند. حضرت اسماعيل(ع) سنگ مي آورد و حضرت ابراهيم(ع) بنّايي مي كرد. و هنگامي كه ديوارهاي آن بالا مي آمد، حضرت اسماعيل(ع) اين سنگ [كه به مقام ابراهيم معروف است] را آورد و حضرت ابراهيم(ع) بر آن ايستاد و بنّايي مي كرد و حضرت اسماعيل(ع) به او سنگ مي داد. هر دو چنين دعا مي كردند: «رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» «پروردگارا! از ما بپذير. همانا تو شنوا و دانايي» (صحيح بخارى).

 

عبدالمطلب و حفر مجدّد چاه زمزم

خداوند(ج) زمزم را از جوشش انداخت و خشک کرد، به طوري که مکان آن نيز محو گرديد و تا دوران عبدالمطلب، جد بزرگوار رسول خدا(ص)، مخفي بود. عبدالمطلب شبي در خواب ديد که به او گفته مي شود: «بره» (يکي از نامهاي زمزم است) را حفر کن. فردا باز در خواب ديد که به او مي گويند: «مضنونه» (از نامهاي زمزم است) را حفر کن. در روز سوم نيز به او گفته شد: «طيبه» (نام ديگر زمزم) را حفر کن. در روز چهارم در خواب ديد که به او گفته شد: «زمزم» را حفر کن. آنگاه در خواب، جايگاه زمزم به وي نشان داده شد. پس عبدالمطلب قريش را در جريان گذاشت. آنگاه خود با کمک فرزندش «حارث» همان نقطه ي خاص را حفر کردند. بعد از اينکه مقداري حفر نمودند، ناگهان آب فواره زد و بالا آمد و چشمه ي زمزم بار ديگر ظاهر شد. عبدالمطلب در کنار آن حوضي ساخت و حاجيان و زايران خانه خدا از آب زمزم مي نوشيدند. وی سقايت حاجيان را به عهده گرفت. در هنگام ظهور اسلام سقايت حجاج در دست عباس بن عبدالمطلب، عموي پيامبر(ص) بود. (البدايه و النهايه ابن کثير)

بيش از پنج هزار سال از ظهور آب گوارا و شفا بخش زمزم ـ از زمان حضرت اسماعيل(ع)  تا کنون ـ مي گذرد و از زمان حفر دوباره در زمان عبدالمطلب تا کنون حاجيان از آن بهره مند مي شوند. چاه زمزم در قرب کعبه مشرفه واقع است، اما اکنون در طبقه زير زميني مطاف در عمق 56/1 متري قرار دارد. در فاصله نزديک کعبه و مقام ابراهيم، در سمت چپ، سنگي دايره اي شکل قرار دارد که بر آن نوشته شده: «بئر زمزم» (چاه زمزم). بعد از توسعه ي جديد حرم در دوران ملک فهد پادشاه سعودي، سالن هاي جداگانه اي براي زنان و مردان در طبقه زير زمين مطاف ساخته شده و زائران از شيرهاي آبی که آنجا نصب شده است، استفاده مي کنند.

 

چشمه­هایي که چاه زمزم را تغذيه مي­ کنند، عبارت از سه چشمه است:

  1. چشمه اي در مقابل رکن اسود(حجر الاسود).
  2. چشمه اي در مقابل کوه ابو قبيس و صفا.
  3. چشمه ای که در مقابل مروه قرار دارد. (سبل الهدي ـ 1/185 ـ)

 

فضايل آب زمزم

* حضرت ابوذر(رض) مي گويد: رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمود: «إنها مباركة، إنها طعام طعم» «زمزم، آب مبارک و غذايي است که گرسنه را سير مي­ کند» (صحيح مسلم).

* در روايت ديگر آمده است: «زمزم، غذايي براي گرسنه و شفايي براي بيماري است» (طبراني در معجم کبير).

آب زمزم شفاي هر دردي است. خداوند بزرگ در اين آب مبارک، خاصيت شفا بخشی را قرار داده است. کسي که به نيّت شفا اين آب را بنوشد، خداوند تبارک و تعالي او را از هر بيماري شفا مي بخشد.

حضرت رسول خدا(ص) آب زمزم را به بيماران مي داد و بر آنان مي پاشيد. صحابي بزرگوار عبدالله بن عباس(رض)، آب زمزم را براي شفا از هر دردي مي نوشيد و چنين دعا مي کرد: «اللهم إني أسالك علماً نافعاً و رزقاً واسعاً و شفاءً من كل داء» (مستدرک حاکم).

* و عبدالله بن عباس(رض) مي گويد: رسول خدا(ص) فرمود: «آب زمزم، بهترين آب روي زمين است» (طبراني در معجم صغير).

عبدالله بن عباس(رض) روايت مي کند که رسول خدا(ص) فرمود: «آب زمزم براي آن چيزي است که نوشيده شود؛ پس اگر براي طلب شفا، آن را نوشيدي، خداوند(ج) به تو شفا مي بخشد و اگر براي سير شدن نوشيدي، خداوند(ج) تو را سير مي گرداند و اگر براي رفع تشنگي نوشيدي، خداوند(ج) تشنگي تو را برطرف مي سازد. آن، گودال جبريل و نوشيدني خداوند(ج) براي حضرت اسماعيل(ع) است». (حاکم در مستدرک).

آب زمزم از نظر ترکيب، داراي ويژگي خاصي است. از زمان به وجود آمدنش تا کنون داراي ترکيبات معدني يکسان بوده و عليرغم استفاده مدام از این آب، تا به حال اين چاه خشک نشده است.

یک دانشمند ژاپنی کشف کرده است که آب زمزم دارای خصوصیات منحصر به فردی است که در آب­های معمولی یافت نمی شود. تحقیقات علمی بسیاری که به وسیله تکنولوژی نانو بر روی آب زمزم انجام شده است، نشان می دهد که هیچ یک از خواص این آب، قابل تغییر نیست و اگر یک قطره از آب زمزم به ۱۰۰۰ قطره از آب­های معمولی اضافه شود، آن آب­ خواص آب زمزم را به دست خواهد آورد.

این دانشمند تحقیقات بسیاری بر روی آب زمزم انجام داده و به این نتیجه رسیده است که آب زمزم، آبی با برکت و منحصر به فرد است و بلورهای آن شبیه هیچ آب دیگری نیست و به هیچ وجه خواص آن تغییر نمی کند.

وی که پایه گذار نظریه تبلور ذرات آب است، می گوید: جمله «بسم الله الرحمن الرحیم» که در قرآن کریم وجود دارد و مسلمانان آن را در ابتدای کارهای خود یا در هنگام غذا خوردن و یا موقع خواب بر زبان می آورند، تأثیر عجیبی بر بلورهای آب دارد.

 به گزارش سایت محیط، وی می افزاید: زمانی که بسم الله الرحمن الرحیم گفته می شود، تغییرات عجیبی در بلورهای آب رخ داده و آن ها بسیار زیباتر می شوند؛ بنابراین، می توان با گذاشتن کاسِتی از تلاوت قرآن کریم در کنار آب، آن را زیباتر و با صفاتر نمود.

آب زمزم در مقدّس ترين سرزمين و در کنار خانه خدا، در حرم مکه، نزد رکن و مقام جوشيده است. آب زمزم، آبي است که قلب مطهّر مصطفي(ص) را با آن شستشو داده اند.

حضرت انس بن مالک(رض) مي گويد: «رسول خدا(ص) [در دوران کودکي] با کودکان مشغول بازي بود، جبريل(ع)  آمد، او را گرفت و خواباند، سپس سينه اش را شکافت . . . آنگاه آن را با آب زمزم، در تشت طلايي شستشو داد...» (صحيح مسلم).

همچنين در واقعه اسراء و معراج، قلب پاک رسول خدا(ص) با آب زمزم شستشو داده شده است. در حديث آمده: «. . . جبريل آمد، آنگاه سينه ام را شکافت، سپس با آب زمزم شست . . .» (صحيح بخاري).

حضرت عبدالله بن عباس (رض) مي گويد: «رسول خدا(ص) کنار چاه زمزم تشريف آوردند. سطل آبی را براي ايشان کشيديم، نوشيدند؛ سپس در آن، آب دهان انداختند، آنگاه ما آن آب را در چاه زمزم ريختيم . . .» (امام احمد).

در داستان مسلمان شدن ابوذر آمده است که وي به مدّت يک ماه در مکه ميان پرده کعبه پنهان بود و مي خواست که با پيامبر خدا ملاقات کند و در اين مدّت، فقط از آب زمزم مي نوشيد. ابوذر مي گويد: رسول خدا(ص) با يارش آمد و حجر الاسود را استلام کرد، سپس خانه کعبه را طواف نمود، آنگاه نماز خواند، هنگامي که از نمازش فارغ شد، عرض کردم: السلام عليک يا رسول الله، فرمود: «و عليک و رحمة الله» سپس فرمود: «چه کسي هستي؟» عرض کردم: از قبيله غفار . . . سپس فرمود: «از چه مدّت تو در اينجا بودي؟» عرض کردم: از 30 شبانه روز. فرمود: «چه کسي به تو غذا مي داد؟» عرض کردم: غذايي جز آب زمزم نداشتم و چنان چاق و فربه شده ام که گوشت شکمم از فربه اي روي هم خميده است و هيچ اثري از گرسنگي در بدنم احساس نمي کنم. فرمود: «آري، آن آب مبارکي است و آن غذايي براي گرسنه است». (صحيح مسلم).

آداب نوشيدن آب زمزم

 نوشيدن این آب آدابي دارد:

- مستحب است که در آغاز بسم الله بگويد.

- با دست راست بنوشد.

- ايستاده و رو به قبله بنوشد. فقها درباره نوشيدن زمزم به حالت نشسته و يا ايستاده اختلاف نظر دارند و راجح اين است که نشسته و ايستاده، هر دو جايز است.

- هنگام نوشيدن، نيت داشته باشد.

- با سه نفس بنوشد.

- بعد از نوشيدن، الحمدلله بگويد.

- «تضلع» (بسيار نوشيدن) يعني: آنقدر بنوشد و سيراب شود تا آنکه آب به اضلاع (دنده ها) برسد.

دیدگاه کاربران
(مورد نیاز)
(مورد نیاز)