تاريخچه بناي كعبه

تاريخچه بناي كعبه
خلاصه

بهترین و قوي ترين دليل بر اثبات فضایل كعبه چگونگي و دیرینه بودن بناي آن است .بهترین و قوي ترين دليل بر اثبات فضایل كعبه چگونگي و دیرینه بودن بناي آن است. يا ابراهيم(ع) بر مقدار ساية من خانه را بنا كن و زيادت و نقصان را در وي راه مده....

8 5 00

بهترین و قوي ترين دليل بر اثبات فضایل كعبه چگونگي و دیرینه بودن بناي آن است كه به تفصیل خواهد آمد. آنچه از كتيبه هاي متقدمين به جا مانده آن است كه بناي فعلي كعبه دهمين بناي آن است، بدين ترتيب:

بناي فرشتگان

2ـ بناي حضرت آدم صفي الله(ع)

3ـ بناي اولاد آدم

4ـ بناي حضرت ابراهيم خليل الله علیه السلام

5 ـ بناي طايفه عمالقه

6ـ بناي قوم جرهم

7ـ بناي قصي بن كلاب

8ـ بناي قريش

9ـ بناي عبدالله بن زبير رضی الله عنه

10ـ بناي حجاج بن يوسف ثقفي

اما آنچه مشهور و معروف است پنج بنا است:

بنای فرشتگان

بدین شرح است كه چون خداوند به ملايكه فرمود:

« إِنِّي جَاعِلٌ فِي ألْأَرْضِ خَلِيفَةً» سوره بقره  آيه 30 جزء 1

فرشتگان گفتند: «خدايا كسي را غير از ما خليفه تعيين مي كني كه ذُريّات او فساد كاري و خونريزي كنند، حال اينكه ما هميشه به تسبيح و تقديس تو اشتغال داريم».

باري تعالي به طريق عتاب فرمود: «اِنِّيْ اَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُوْنَ»

ملائكه متنبه شده، به عرش خدا پناه برده و هفت مرتبه گرد عرش طواف نمودند و گريه و زاري آغاز نموده، از پروردگار خود طلب عفو و بخشش کردند و خشنودی او را خواستار شدند. خداوند عذر ايشان را پذيرفته، امر فرمود تا در زمين خانه اي به نام وي بسازند كه بعد از اين، هر كس مستوجب غضب وي گردد، چون از عمل خود پشيمان گشته، گرد آن خانه طواف كند و چنان باشد كه گرد عرش طواف كرده و چنانچه خطايِ ملائكه به سبب طواف عرش عفو گردید و از غضب الهي در امان ماندند، طواف آن خانه نيز كفاره ي گناهان گشته، طواف كننده را از غضب خداوندي رهايي بخشد، بنا به فرمان الهي ملائكه بيت الله را به مقامي بنا كردند كه اگر فرضاً بيت المعمور كه در زير عرش واقع است فرود آيد، تماماً بالاي اين خانه واقع مي شود.

بناي آدم علیه السلام

و آن، چنان بود كه چون آدم(ع) از بهشت به زمين فرود آمد؛ غم و اندوه وي زیاد گشته، پیوسته مي گريست تا خداوند توبه اش را پذيرفت، امر به رفتن آدم(ع) از سرهند به مكه داد، آنجا خيمه اي از بهشت براي تسلّاي دل او فرستاده شد، آنگاه فرمان بي چوني در رسيد كه اي آدم(ع) خانه اي بنام من بنا كن و گرد آن طواف كن چنانچه ملائكه گرد عرش طواف مي كنند؛ آدم(ع) براي تعيين محلّ خانه متفكر بود تا جبرييل(ع) بال خود را بر زمين زده، بشكافت تا جايي كه اساس بناي ملايكه در قعر زمين ظاهر شد. حيرت آدم(ع) افزوده گشت كه به چه وسيله خواهد توانست اساس قديم را با زمين برابر كند ملائكه به كمك وي مأمور گشته سنگلاخ ها از طور سينا و طور زيتا كه در شام و كوه جودي در جزيره و كوه لبنان و كوه حراء كه در مكه واقع است بريده، در شكاف انداخته، به اندك فرصتي با روي زمين برابرش ساختند، خلاصه آدم(ع) خانه را به راهنمايي جبرئيل(ع) و همکاری ساير ملائكه بنا نموده، طوافش مي كرد و این بنا تا طوفان نوح(ع) طواف مي شد.

بناي حضرت ابراهيم علیه السلام

و سببش آن بود كه بيت شريف در اثر طوفان نوح(ع) تخریب گرديد و تل سرخي باقي بود و مردم از اطراف برای زيارت خانه مي آمدند و به مقاصد خود مي رسيدند تا به مرور آن تل نيز کاملاً محو گردید و بر زائرين پوشيده گشت. در اين اثنا امر ربّ جليل به حضرت ابراهيم خليل(ع) در رسيد كه برو به مكه و كعبه را همانند گذشته بنا كن و سكينه و مرغ صُرَد را كه به فارسي كاك گفته مي شود راهنمای وي گردانيد، سكينه، بنا به گفتة راوي به شكل ابر هر كجا مي رفت روي سرش سايه مي انداخت و صُرد پيشاپيش پرواز نموده آواز مي كرد تا به مكه رسيد، در موضع كعبه صُرد ايستاد و سكينه سايه انداخته، آواز داد كه يا ابراهيم(ع) بر مقدار ساية من خانه را بنا كن و زيادت و نقصان را در وي راه مده؛ جگر گوشة خليل خدا حضرت اسماعيل(ع) كه از کودکی به حكم قضا و قدر در آنجا سكونت داشت و سن مباركش به سي و شش سال رسيده بود، به سلام پدر آمده و از مقصد و هدف پدر آگاه گرديد. پدر فرمود: از جانب پروردگار مأمور به بناي خانة كعبه هستم و مي خواهم تو نيز در اين امر با من شركت نمايي. پسر گفت: هر چه فرمان پروردگار تو باشد سَمْعًا وَ طَاعَةً به خدمت حاضرم. پدر و پسر حواشي ساية سكينه را حفر نمودند به حدي كه پايه اصلي نمودار شد؛ سپس ملائكه مأمور به همکاری گشته، از پنج كوه مذكوره سنگ هاي بزرگ بريده به اطراف كعبه جمع نمودند. پسر از آن سنگ ها به دست پدر مي داد و  پدر بر كار زده پايه ها را بالا مي برد؛ تا بجايي رسيد كه دستش به سر پايه نمي رسيد. اسماعيل(ع) سنگي بزرگ نزديك آورد تا پدرش بر سنگ ايستاده دست خود را به سر پايه برساند. چون قدم مبارك خليل خدا(ع) بر آن سنگ نهاده شد ثقالت نبوت در وي اثر كرده به اندازه هفت انگشت، قدم مبارك در سنگ فرو رفت و بر آن استوار گرديد و آن سنگ با اندازه ترفيع قوائم افزوده مي گشت. هر چه پايه ها بالاتر مي رفت سنگ نيز بزرگتر و بلندتر مي شد تا ارتفاع پايه هاي خانه به 9 متر رسید.

روايت است كه در زمان طوفان نوح(ع) ذات بي چوني حجرالاسود را در کوه ابوقبيس به وديعت سپرده بود و ابراهيم خليل(ع) از اين واقعه اطلاعي نداشت ولي چون به محل مخصوص او رسيد در خاطرش گذشت كه سنگ نشانداري در آنجا نصب كند تا مبدأ و منتهاي طواف بر زائرين مشتبه(پوشيده) نشود. پسر به دستور پدر چنان سنگي را مي جست كه ناگاه از کوه ابوقبيس(کوهي در مکه نزديک به کوه صفا)  آوازي بر آمد: «يَا خَلِيْلَ الْجَلِيْلِ هَا اَنَا ذَا». يعني: «اي دوست پروردگار بزرگ آگاه باش كه سنگ مخصوص آن موضع منم».

به شنيدن اين آواز بالا رفته، سنگ را شناخته برگرفت و به محلش نصب كرد. اندازه بيت شريف در اين بنا از ركن اسود تا شامي 32 ذرع و از شامي تا غربي22 ذرع و طول سقف آن 31 ذرع و پهنايش 21 ذرع بود و درب خانه به زمين چسبيده، هميشه باز بود و آن سنگ زير پاي حضرت ابراهيم(ع) از شعاير دين خدا گشته، تاكنون معروف به مقام ابراهيم(ع) و جای نماز خواندن خاص و عام مي باشد؛ و اين  بنا از در و پوش و پرده معرّي بود تا زمان تُبَّع حُمَيْرِي كه بر تمام دنيا پادشاهي داشت و هميشه صد هزار حكيم و دانشمند با خود داشت تا به تدبير امور جسماني و مملكت داري وي قيام نمايند؛ زماني بنا به تدبير ايشان اراده سير و سياحت سرتاسر مملكت خود نموده، کوی به کوی و شهر به شهر مي گشت و رعايا از وي استقبال نموده، احترام و تعظيم به جاي آورده، شترها و گاوها در مقدم او قرباني مي كردند، تا به مكه معظمه رسيد، اهالي مكه چنانچه رسوم سلاطين آن دوره بود، به تعظيم وي نپرداختند از اين رو تُبَّع به خشم آمد و از وزير خود علت را جویا شد. وزيرحقيقت را پنهان كرد وگفت: اينها اعراب اند و رسوم احترام شاهي را نمي دانند. وزير ديگر گفت: چنان نيست كه از لحاظ ناداني به احترام نپرداخته باشند؛ بلكه ايشان را خانه ايست كه آن را بيت الله مي نامند و به واسطه همان خانه، جهانيان آنها را احترام مي كنند، از اين سبب به عجب و غرور افتاده، شاه و گدا را يكسان مي شمرند. این سخنان حال تُبَّع را دگرگون ساخت و ارادة تخريب كعبه و مكه را در دل داشت و هنوز به كسي اظهار نكرده بود كه، به سر درد شديدي مبتلا گشت،  آب هاي بدبو از چشم و دهان و گوش و بيني او جاري شد و به اندك فرصتي جمله نديمان از تعفّن به ستوه آمده ، فرار كردند و حكما نيز از معالجه اش عاجز آمده، گفتند: ما آثار بليّات زميني را مي دانيم ولي مداوا کردن آفات آسماني از توان و قدرت ما بيرون است. وي را تنها گذاشته، جمله گريختند. وزير بيچاره به هر يك از علما و حكما التجا برده، جوابي قانع کننده نمي شنيد. بالاخره يكي از علما، وزير را گفت: اگر پادشاه آنچه را در دل خود داشت، به صداقت برايم شرح كند، شايد تدبيري بینديشم. وزير در وقتی مناسب ميان او و پادشاه خلوت كرد. عالم پرسيد: شاها گمان مي كنم دربارة اين خانه ارادة بد كرده باشي، تُبَّع به عقيده خود اقرار نمود.

عالِم گفت: ملكا! صاحب اين خانه عالم اسرار است؛ از سر صدق توبه كن و عقيده خود را درباره وي نيك گردان. مَلِك به توصیة عالِم به خدا رجوع کرد و توبه نمود و عهد كرد كه در آينده هيچ گاه خير خود را از كعبه و ساكنين حرمش دريغ ندارد. ساعتي نكشيد كه مرض به كلي زائل گرديد؛ آنگاه مَلِك با دلي نرم به دست همان عالم ايمان آورد و كعبه را به هفت جامه پوشانيده، براي او دروازه، قفل، دربان و خدمتگذار دايمي مقرر نمود و به عنوان صدقه چندين شتر ساكنين حرم را میهمان كرد و به خلعت هاي زياد شاد و خرم ساخت و از ايشان دعا خواسته، به اتفاق علما و حكما و وزرا بيرون شد تا به زمين يثرب كه در آن زمان داراي يك چشمه و بدون خانه و بنا و زراعت بود رسيد. بر در آنجا چهارصد نفر از سران علما از لشكر خارج گرديده، با يكديگر بيعت كردند كه به هيچ نحوي از يثرب بيرون نشوند. مَلِك واقف گشته، حكمت را پرسيد.

فرمودند: مَلِكا ما چنين عقيده داريم كه آن حرم مورد اعتقاد تو يعني مكه و همچنین اين سرزمين، به قدوم پيغمبر آخرالزمان محمد(ص) متبرک خواهد شد و ما اميدواريم ما يا ذريات ما صحبتش را دريافته به سلك امتش درآييم كه آية كريمه: «كُنْتُمْ خَيْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ» سوره آل عمران آيه 110 جزء 3

در شأن ايشان آمده است. ملك را نيز استماع اين سخن آرزوي اقامت در دل افتاده، چون در آن زمان آمادگي مركزيت و مقرّ سلطنت را نداشت، نتوانست آرزوي خود را ابراز نماید اما براي علما اجازه داده، مقرر فرمود براي هر يك منزلي بنا كنند و چهار صد كنيز از خاصان خود را آزاد كرده هر يك را به عقد عالمي درآورد  و خلعت ها و اموال بسيار در اختيار ايشان گذاشت و بيعت نامه سفارشي به آن حضرت(ص) نوشت تا او را به شمار امت خود محسوب فرمايند و پايانش را مهر نموده، به دست عالمي كه باعث شفاي مرضش گرديده بود داده، فرمود: شخصاً و يا نسل به نسل به وسيلة اولاد خود به دست مبارك رسول خدا(ص) برساند؛ سپس خودش با همراهان كوچ نموده، به بلاد هند رسيده، داعي اَجَل را لبيك گفته سلطنت عاريتي را به صاحب حقيقي آن واگذار نمود و از فوت تُبَّع تا بعثت خاتم رسالت(ص) هزار سال طول كشيد و علما همان جا سكونت گرفته، توالد و تناسل مي نمودند تا انتشار خبر بعثت. آنگاه اولاد به وفق وصيت آبا و اجداد، مكتوب را به وسيله ابو ليلي به خدمت پيغمبر(ص) فرستادند. آن حضرت(ص) وي را در قبيله ي بني سليم شناخته، فرمودند: ابو ليلي! مكتوب تُبَّع با تو است؟ عرض كرد: بلي يا رسول الله(ص) و بسيار به حيرت افتاد زيرا هيچ كس در مكه واقف آن حال نبود، نامه را به دست مبارك(ص) داده، حضرت(ص) پسر عموی خود، حضرت علي(رض) را امر به خواندن نامه فرمود. پس از استماع این مكتوب، سه مرتبه مرحبا بالاخ الصالح بر زبان مبارك(ص) جاري شد. بعد ابوليلي را امر بازگشت به مدينه را دادند تا مژدگاني قدوم مبارك(ص) را به اولاد علما كه بعداً به انصار ملقب گرديدند، برساند و متعاقباً آن حضرت(ص) به مدينه تشريف فرما شدند و بدون دليل و مقدمه با وجود خواستار زياد بر ابو ايوب انصاري كه از اولاد همان عالم طبيب تبع بود، وارد شدند اين حال نيز سبب ازدياد يقين اهالي گشت.

بناي قريش

و علت آن مربوط به زني بود که مجمرة آتشي در كعبه برد تا آنجا را با خوشبويي معطر سازد. ناگهان پارۀ آتشی بر پرده افتاد و چون پرده هاي زيادي روي هم آويزان بود آتش گرفت و خانه چنان در میان شعله ها می سوخت كه بعضي از سنگ ها می تركيد و از هم جدا می شد. قريش به اضطراب افتاده، مي ترسيدند كه اگر خانه ويران شود، بر اهالي عذاب نازل خواهد شد و جرأت دستكاري هم نداشتند تا اينكه كشتي اي از روم در شعيبيه ـ كه نزديك جده است ـ تصادف نموده، شكست، قريش خبر يافته، چوب هاي كشتي را خريده، اهلش را اجازة دخول مكه دادند و اموال تجاري ايشان را بدون گرفتن حق الزحمه یا مالیات و گمرك به فروش رسانيدند. يكي از مسافران كشتي به نام باقوم كه در صنعت نجاري و بنّايي مهارتي وافي داشت، پیمان کرد كه كعبه را به هيأت سابقش بنا كند ولي هرگاه ارادة تخريب كعبه مي كردند، ماري بر ايشان حمله نموده، همه را متواري مي ساخت. تا اینکه مرغي بزرگ تر از كركس ظاهر شد و مار را به چنگال گرفته، جانب اجياد(گردن ها) برد. قريش فرصت يافته، پايه هاي خانه را برداشته، به كمك و راهنمایی باقوم، كعبه را از نو بنا نهادند. در اين بنا حضرت رسول اكرم(ص) نيز شركت داشتند. حتي در گذاشتن حجر الاسود بين قريش منازعه رخ داد آخر رأي بر آن قرار گرفت كه مردي بايد اين وظيفه را انجام دهد كه زودتر از ديگران وارد مسجدالحرام گردد. واجد اين شرط حضرت محمد(ص) گرديده، به دست مباركش حجرالاسود را در مقامش نصب فرمودند. اين بنا ارتفاعش به 18 ذرع رسيد و از پهنا قدري داخل حطيم داده شد.

بناي عبدالله بن زبير رضی الله عنه

و آنچنان بود كه يزيد، حصين بن نمير را با سپاهي عظيم به جنگ عبدالله(رض) فرستاد. عبدالله(رض) با تابعانش در مسجدالحرام جمع شدند و گرداگرد كعبه خيمه ها زدند. سپاه حصين بر جبل ابي قبيس و احمر، منجنيق نصب كرده تير مي انداختند. در نتيجه پرده های كعبه و پوشش های آن پاره پاره و سنگ هایش شكستگي پيدا كرد و همچنین حريقي رخ داد كه سببش تشخيص داده نشد در اين اثنا خبر مرگ يزيد منتشر گشت. حصين مكه را ترك کرده به شام رفت. عبدالله(رض) پس از شكست سپاه دشمن در صدد تعمير خرابي هاي خانه افتاده، با اهل حل و عقد (بزرگان ) مكه مشورت كرد، عده اي رأي به ترميم داده  و عدة ديگر نظر بر خرابی کامل و بنای مجدد آن را دادند. طايفة  اخير رأي خود را تقويت كردند به حديثي كه عايشه ـ رضی الله عنها ـ روايت نموده از رسول خدا(ص):

«لَوْ لَا قَوْمُكِ حَدِيْثُ عَهْدٍ بِكُفْرٍ لَنَقَضْتُ الْكَعْبَةَ فَجَعَلْتُ لَهَا بَابَيْنِ وَ اَسَّسْتُ عَلَي قَوَاعِدِ الْخَلِيْلِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ»

عبدالله را اين آرزو به غيرت آورده، رأي طايفه اخير را پسنديده، جواب آنان را که به ترميم کعبه نظر دادند چنين داد كه کسی از شما برای خانه پدر خود چنین چیزی نمی خواهد؛ من چگونه خانه پروردگار عالميان(ج) را پينه كاري كنم. لذا كعبه را از اساس برداشته، پایه و پی حضرت ابراهيم(ع) را پيدا و بر وفق آرزوي حضرت پيغمبر(ص) حطيم را داخل خانه داد و درب های ورودی و خروجي را بر زمين هموار گذاشت و پرده و پوش خانه را كه از چرم و پلاس بود، به حرير و ديباج مبدّل كرد. بناي فعلي كعبه بناي اوست مگر چون حجاج ثقفي به دستور عبدالملك اموي به جنگ عبدالله(رض) آمده، وي را به شهادت رساند. کینه و عداوت نگذاشت كه بناي كعبه به نام عبدالله(رض) ثبت شود؛ نامه اي با این مضمون به عبدالملك نوشت كه پسر زبير در كعبه بر خلاف دوره پيغمبر(ص) تصرفاتي نموده دستور دهيد تا بناي وي را منهدم ساخته، به نام ملك بنايي موافق بنای قريش بسازم. عبدالملك امر داد تا اضافه كاري هاي عبدالله(رض) را بردارد ولي اصل خانه را بر حال بگذارد. حجاج خوشحال گشته پايه اي از وسط بيت شريف برآورده، به سقف رسانيد و حطيم را خارج كرد و دروازه غربي را بسته، دروازه شرقي را بر كرسي قرار داد.

خليفه هارون الرشيد از پدر يا جدش كه حديث مذكور را شنیده بود، خواست همانند بناي عبدالله(رض) كعبه را تغییر دهد. مالك بن انس(رض) وي را سوگند داد كه بيت الله را ملعبه دست سلاطين قرار مده كه هر يك به ضدّ ديگري تغييري دهد، اين نصيحت در قلب خليفه مؤثر واقع شد و اولاد خود را نيز وصيت نمود تا حرمت كعبه را نگه دارند و بدون ضرورت تغييرش ندهند. بنابراين كعبة امروزي بناي عبدالله بن زبير(رض) است؛ با قدري تغييرات حجاج و گويند در سال 1039 هجري قمري در اثر سيل، روي ديوار شامي كه بناي حجاج بود، قسمتي از ديوار شرقي و غربي منهدم گرديده، سلطان مرادخان عثماني ديوارها را مرمّت نموده، سطح خانه را به  سنگ مرمر فرش كرد و در سال1370 قمري نيز به وسيله ملك سعود، ترميماتي شده، بناي اولاد آدم و عمالقه و جرهم و قصي نيز ممكن است تنها مرمّت كاري هايي بوده كه به همین دلیل در تاریخ اثر چندانی باقی نمانده است.

از امام اعظم(رح) پرسيدند: كعبه را چرا كعبه گويند؟ گفت: چون مربع است. چرا مربع است؟ چون مقابل بيت المعمور است و بيت المعمور چرا مربع است؟ چون محاذي عرش است و چرا عرش مربع است؟ چون كلماتي كه اسلام بر آن بنا شده، چهار تا است:

«سُبْحَانَ اللهِ وَ الْحَمْدُ للهِ وَ لَا اِلهَ اِلَّا اللهُ وَ اللهُ اَكْبَرْ».

دیدگاه کاربران
(مورد نیاز)
(مورد نیاز)