شعر از حاج خلیفه سعیدمحمد معصومی(رح) در نعت حضرت محمدمصطفی صلی الله علیه و سلّم
بـه دسـت نفـس امـاره اسیـرم یا رسول الله
بشو از لطف و احسان دستگیرم یارسول الله
بـه کنـج عزلتم پیوستـه ازخلق جهان یکسو
غم بی حـد بود انـدر ضمیـرم یا رسول الله
به فضل خویشتن برحال من بنگر تو یامولا
کـه انـدر گمرهـی آخر نمیرم یا رسول الله
ز جمـع امتـان انـدر شـمـارم آر در فردا
اگر چه زار و مسکین و فقیرم یا رسول الله
به این آخر زمان سرگشتگی ها کرده مغمومم
صفای سینه گم شد از ضمیرم یا رسول الله
ندیم عاجزم حیران به حال خویشتن دائم
ز خجلت هـر دمی آید نفیرم یا رسول الله
****
بـه دربـار تـو پیوسـته فگـارم یـا رسول الله
تـرحّم از کرم بر حال دارم یــا رسول الله
به تصمیم شفاعت عذر من از حق بخواه فـردا
که از جرم و معاصی شرمسارم یا رسول الله
ندارم طاقت دوزخ خلاصم بخـش از احسـان
کـه یکسو گردد آنجا سوز نارم یا رسول الله
نکـردم طاعـتی شـایسـته ی درگــاه ربـانی
ز مکر نفس ضایـع گشته کارم یـا رسول الله
به گرمای قیامـت سایـه ی لطفی به مـا افکن
به صفّ اصفــیا بنما قرارم یـــا رسـول الله
در آن دم کز حساب نیک و بد پرسند از مردم
خلاصی بخـش آنجا ز انتـظارم یا رسول الله
نیـم لایق اگـر چـه عاصی و بدکار و حیرانم
ولی میکن تـو در امّت شمارم یــا رسول الله
اگـر هـر چند کاهل در عمل ها بوده ام لیکن
ولـی مـداح امجــاد کبـــارم یـا رسول الله
بـه کنـج عزلتـی پیوستـه تنهـا می گذارم من
نباشـد همـدمـی کس در دیارم یا رسول الله
شبـی بنمـای روی نازنیـن در خواب مسکینی
که روشن گردد این چشمان تارم یا رسول الله
بـه چنگ دشمن شیطان گرفتارم شبانه روزی
امان بخشای از این گیـر و دارم یا رسول الله
نیامـد توبـه و تقوا ز مـن در هیـچ اوقـاتـی
گرفتـار بـدی نـاشـمـارم یـــا رسـول الله
مشامـم مسـت گردان از گلسـتان محبت ها
که یکـسو گردد این فکر نزارم یـا رسول الله
ندیمی را کن از خیل سگان کوی خود باری
کـه از الطـاف تـو امیــدوارم یـا رسول الله
