احادیث نبوی 5

احادیث نبوی 5
خلاصه

ای زنان مسلمان! نباید زن همسایه ای (هدیه ی خود به) زن همسایه اش را کوچک بشمارد، اگر چه استخوان کف پای گوسفندی باشد. نیکوترین نیکی‌ها، آن است که شخص از دوستان پدرش دیدن کند و نسبت به آنان صله‌ی رحم به‌جای آورد و نیکی کند.

4 5 00

از حضرت ابی ربعی حنظله بن ربیع اسیدی، یکی از کاتبان پیامبر ـ صلّی الله علیه و سلّم ـ روایت شده است که گفت:

حضرت ابوبکر ـ رضی الله عنه ـ با من ملاقات کرد و فرمود: حالت چطور است ای حنظله؟! گفتم: حالم، حال منافق است و حنظله منافق شده است. حضرت ابوبکر گفت: سبحان الله، چه می گویی؟!

گفتم: نزد پیامبر ـ صلّی الله علیه و سلّم ـ هستیم که بهشت و جهنم را برای ما توصیف می‌کند به طوری که تصوّر می کنیم آنها را با چشم خود می بینیم و وقتی که از محضر پیامبر ـ صلّی الله علیه و سلّم ـ بیرون می رویم، با زن و فرزند و تجمّلات و علایق زندگی سر و کار پیدا کرده، بسیاری از حالات معنوی و صفای درونی و روحی را که در حضور پیامبر ـ صلّی الله علیه و سلّم ـ داریم، فراموش می کنیم و از دست می دهیم.

حضرت ابوبکر ـ رضی الله عنه ـ گفت: به خدا سوگند! ما هم، چنین حالی داریم و من و ابوبکر به نزد پیامبر ـ صلّی الله علیه و سلّم ـ رفتیم. گفتم: ای رسول خدا! حنظله دچار نفاق شده است!

پیامبر ـ صلّی الله علیه و سلّم ـ فرمودند: «موضوع چیست؟» عرض کردم: ای رسول خدا! ما، در حضور تو هستیم و بهشت و جهنم را به گونه ای برای ما توصیف می فرمایی که از شدّت یقین تصوّر می کنیم آنها را با چشم خود می بینیم، اما وقتی از محضر مبارکت خارج می شویم، زن و فرزند و علایق دنیا، طوری ما را به خود مشغول می کند که بسیاری از فرموده های شما را فراموش می کنیم.

پیامبر ـ صلّی الله علیه و سلّم ـ فرمودند: «سوگند به کسی که روح من در دست قدرت اوست، اگر بر آن حالی که در نزد من و در اثنای ذکر دارید، بمانید، فرشتگان بر فرش هایتان و در میان راه، با شما مصافحه می کنند، و لیکن ای حنظله! ساعتی برای دنیا و ساعتی برای خدا». و سه بار این را تکرار فرمودند.

رواه مسلم

*****

از حضرت ابوهریره ـ رضی الله عنه ـ روایت شده است که پیامبر ـ صلّی الله علیه و سلّم ـ فرمودند:
«ای زنان مسلمان! نباید زن همسایه ای (هدیه ی خود به) زن همسایه اش را کوچک بشمارد، اگر چه استخوان کف پای گوسفندی باشد».
متفق علیه

*****

از حضرت ابوهریره ـ رضی الله عنه ـ روایت شده است که گفت: از پیامبر صلی الله علیه و سلّم شنیدم که می‌فرمود:
«در میان بنی‌اسرائیل سه نفر بودند، یکی از آنها مبتلا به بیماری برص و دیگری کچل و سومی کور بود. خداوند خواست آنها را امتحان کند و فرشته‌ای به صورت انسان پیش آنان فرستاد؛ فرشته، نزد مرد مبتلا به برص آمد و گفت: چه چیزی را دوست داری؟ جواب داد: رنگ و پوست زیبا و رفع این عیب که مردم را از من منتفر می‌کند.
فرشته، دست بر بدن او مالید و برص رفع شد و رنگ و پوستی زیبا به او عطا گردید؛ سپس به او گفت: چه نوع مالی را دوست داری؟ گفت: شتر یا گاو(راوی در این مورد شک کرده است) و شتری ماده و بارور به عطا شد و فرشته گفت: خداوند در آن برای تو برکت اندازد.
بعد پیش کچل آمد  گفت: چه چیزی را دوست داری؟ جواب داد: مویی زیبا و رفع این عیب که موجب نفرت مردم از من است.
فرشته، دست بر سر او مالید و مرض او رفع و مویی زیبا به او داده شد؛ سپس به او گفت: چه نوع مالی را دوست داری؟ گفت: گاو، ماده گاوی حامله به او عطا شد و فرشته گفت: خداوند آن را برای تو مبارک گرداند.
و بالاخره نزد کور آمد و پرسید: چه چیزی را دوست داری؟ گفت: می‌خواهم خداوند بینایی را به من بازگرداند که مردم را ببینم.
فرشته دست بر چشم او مالید و خداوند بینایی را به او بازگردانید؛ سپس از او سؤال کرد: چه نوع مالی را دوست داری؟ گفت: گوسفند. میش بارداری به او عطا گردید. بعداً این میش دو تا شد و آنها نتیجه دادند و بعد از مدتی شخص دارای برص، مالک گله ای شتر و کچل، دارای گاو و کور، صاحب گله‌ای گوسفند شد.
چندی بعد، فرشته در صورت و هیأت قبلی شخص ابرص، نزد او آمد و به او گفت: من مردی مسکین هستم که در سفر همه چیز را از دست داده‌ام و زندگی بر من تنگ شده است و امروز، جز به خدا و کمک تو، امیدی ندارم و تقاضا می‌کنم به‌خاطر آن کسی که رنگ و پوست زیبا و این شتران را به تو عطا کرد، شتری به من بده تا به وسیله ی آن، سفرم را تمام کنم و به مقصد برسم.
مرد جواب داد، حقوق و مخارج زیاد است. فرشته گفت: مثل این که من تو را می‌شناسم، آیا تو همان ابرص فقیر نبودی که مردم تو را خوار می‌داشتند و از تو بیزار بودند؟ جواب داد: من این ثروت را از نیاکان بزرگ، پشت به پشت به ارث برده‌ام، فرشته گفت: اگر دروغ می‌گویی، خدا تو را به همان حال اول بازگرداند.
بعد در صورت و هیأت قبلی فرد کچل پیش او رفت و همان تقاضا را که از اولی کرده بود، از او نیز کرد، او هم مثل ابرص به فرشته جواب داد و انکار نمود، فرشته نیز گفت: اگر دروغ می‌گویی، خداوند تو را به حال اول بازگرداند.
بعد در شکل کور، نزد کور رفت و اظهار داشت که: مردی فقیر و رهگذری غریب هستم و در سفر، مخارجم تمام شده است و امروز، جز خدا و کمک تو، امیدی ندارم و از تو توقع دارم به‌خاطر آن‌کس که چشم‌هایت را به تو بازگردانده است، گوسفندی به من بدهی که آن را وسیله‌ی ادامه‌ی سفرم نمایم.
آن مرد گفت: من کور بودم، خداوند، چشم سالم را به من عطا فرمود و بینایی را به من بازگردانید، هر چه می‌خواهی بردار و هر چه می‌خواهی باقی بگذار، به خدا سوگند، امروز هر چه از این ثروت را در راه خدا برداری، ناراحت نخواهم شد و آن را می‌دهم؛ فرشته گفت: مال خود را نگه‌دار، خدا، شما را امتحان کرد و اینک، از تو خشنود است و از دو دوستت ناراضی و بر آنها خشمناک است».
متفق علیه

*****

از حضرت ابوهریره عبدالرحمن بن صخر ـ رضی الله عنه ـ روایت شده است که حضرت پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمودند:
«خداوند متعال به اجسام و صورت‌های شما نگاه نمی‌کند؛ بلکه به دل‌ها و اعمال شما می‌نگرد».
رواه مسلم

*****

از حضرت عبدالله بن عمر ـ رضی الله عنهما ـ روایت شده است که حضرت پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و سلّم ـ فرمودند:
«نیکوترین نیکی‌ها، آن است که شخص از دوستان پدرش دیدن کند و نسبت به آنان صله‌ی رحم به‌جای آورد و نیکی کند».
رواه مسلم

*****

از حضرت معاذ ـ رضی الله عنه ـ روایت شده است که گفت: از حضرت پیامبر ـ صلی الله علیه و سلّم ـ شنیدم که می فرمود: خداوند ـ عز و جل ـ می فرماید:
«برای کسانی که همدیگر را بخاطر عظمت من دوست دارند، بر ایشان منبرهایی از نور آماده است که (به سبب آن) پیامبران و شهیدان به منزلت آنها غبطه می‌خورند».
رواه ترمذی
*****
از حضرت ابوموسی ـ رضی الله عنه ـ روایت شده است که پیامبر ـ صلّی الله علیه و سلّم ـ فرمودند:
«بر هر مسلمانی صدقه واجب است».
حضرت ابوموسی ـ رضی الله عنه ـ گفت: اگر نیافت؟ فرمودند: «با دست خود کار کند، هم به خود نفع برساند و هم با آن صدقه بدهد».
گفت: اگر قادر به کار نبود؟ فرمودند: «نیازمند دردمندی را یاری کند».
گفت: اگر قادر به آن نبود؟ فرمودند: «امر به کار نیک یا خیر کند».
گفت: اگر این کار را نیز انجام نداد؟ فرمودند: «از بدی ها بپرهیزد که آن نیز صدقه است».
متفق علیه

*****

دیدگاه کاربران
(مورد نیاز)
(مورد نیاز)