نشانهي صدق و اخلاص در خدمت این است که علاوه بر رعايت شرايط و آداب خدمت، نياز و فروتني و تواضع وي نسبت به آنهايي که در خدمتشان است زياد شود و اين خدمت باعث گستاخي وي به مشايخ، بزرگان، نزديکان و برادران نشود.
منّت ننهادن بر اصحاب به سبب خدمت کردن به آنها
نشانهي صدق و اخلاص در خدمت این است که علاوه بر رعايت شرايط و آداب خدمت، نياز و فروتني و تواضع وي نسبت به آنهايي که در خدمتشان است زياد شود و اين خدمت باعث گستاخي وي به مشايخ، بزرگان، نزديکان و برادران نشود و موجب منّت نهادن بر اصحاب و دوستان نگردد، بلکه هزار منّت ديگر بر خود نهد که او را به خدمت گزاري قبول کردهاند و سبب فراغت خاطر اين طايفه شده است.
شيخ رکنالدّين علاءالدّوله ـ قدّس الله سرّه ـ درويشي را براي خدمت به حضرت عزيزان، خواجه علي رامتيني که از بزرگان طبقهي خواجگان است ـ قدّس الله تعالي اسرارهم ـ به بخارا فرستاد و او چند مسئله از آن حضرت پرسيد؛ از آن جمله اين بود که شما و ما خدمت اين ره و رونده (سالک) را ميکنيم و با وجود اينكه شما در سفر تکلّف نميکنيد ولي ما تکلّف ميکنيم، مردم از شما تعريف ميکنند و از ما در شکايتند، علّت آن چیست؟ حضرت عزيزان(رح) در جواب شيخ فرمود: خدمت کنندگان منّت نهنده بسيارند و خدمت کنندگان منّت دارنده کم. بكوشيد که از خدمت کنندگان منّت دارنده باشيد تا کسي از شما شکايت نکند.
خوشرفتاري با آشنا و بيگانه
در صحيح مسلم از ابوذر غفّاري(رضي الله عنه) روايت شده است که پيغمبر(صلی الله علیه و سلم) فرمود: از کار نيک چيزي را حقير نشماريد، اگرچه آن فقط گشادهرويي با برادر مؤمن باشد. در شفاي قاضي عياض(رح) مذکور است که پيغمبر(صلی الله علیه و سلم) از همهي مردم خوشاخلاقتر بود و خوشرويي و خوشخلقي او به همهي مردم ميرسيد. عبدالله بن حارث(رضي الله عنه) روايت کرده است که کسي خندهروتر از رسول خدا(صلی الله علیه و سلم) نديدم.
جرير بن عبدالله بجلي(رضي الله عنه) روايت ميکند که هرگز پيغمبر(صلی الله علیه و سلم) را نديدم مگر اينکه لبخند بر لبانش بود. آن حضرت با اصحاب خود و با کودکان بازي ميکرد و دعوت آزاد، غلام، کنيز و مسکين را قبول مينمود.
پوشيده نماند که طايفهي صوفيه ـ قدّس الله تعالي ارواحهم ـ بنا بر کمال حسن متابعت پيغمبر(صلی الله علیه و سلم) بايد با خلق خدا چه آشنا و چه بيگانه با خوشرويي برخورد نمايند و همواره با گشادهرويي زندگي کنند و با خاصّ و عام و اهل و نااهل و دوست و دشمن، به دليل طلب سلامتي و حفظ آبروي خود نه از روي ريا و نفاق خوش رفتار باشند و با انسان هاي شرور، با نرمي و ملايمت برخورد كنند؛ هر چند كه از روي محبّت و صميم قلب نباشد.
به صحّت رسيده است که صدّيقه ـ رضي الله عنها ـ فرمود: روزي مردي به در خانه آمد و من در خدمت پيامبر(صلی الله علیه و سلم) بودم، پس اجازه خواست که وارد شود، آن حضرت صداي او را شناخت و فرمود: «بِئْسَ اِبْنُ الْعَشِيْرَةِ» « چه بد فرزندي است فرزند عشيره» و در روايتي ديگر آمده است كه فرمود: «بِئْسَ رَجُلُ الْعَشِيْرَةِ» و به روايتي «بِئْسَ اَخُوالْعَشِيْرَةِ وَ بِئْسَ اَخُو الْقَوْمِ وَ اِبْنُ الْعَشِيْرَةِ» « چه بد است برادر عشيره و چه بد است برادر قوم و چه بد است فرزند عشيره». پس از آن به وي اجازهي ورود داد. وقتي وارد شد آن حضرت با گشادهرويي و خوشرويي با او ملاقات کرد و من از آن بسيار متعجّب شدم. هنگامي كه آن مرد بيرون رفت دربارهي آن از حضرت سؤال كردم، فرمود: اي عايشه به درستي که بدترين مردم کسي است که مردم او را از ترس زبان بد او گرامي دارند؛ يعني علّت خوشرويي من با وي اين بود که وي مردي بد زبان است و من به اين صورت، زبان او را از فحش گفتن کوتاه کردم.
موافقت با اصحاب در امور مشروع
شيخ جنيد ـ قدّس الله تعالي روحه ـ گفته است: موافقت با ياران از شفقت بر ايشان بهتر است. پير هري ـ قدّس الله سرّه ـ فرموده است: فرمانبرداري بهتر از حرمت نگه داشتن است. حضرت خواجه بهاءالدّين ـ قدّس الله سرّه ـ فرمودهاند: ارادت، تسليم و بياختياري کار بزرگي است. در صفت ارادت سخن بسيار است، مختار ما آن است که گفتهاند: «اَلْاِرَادَةُ تَرْکُ الْاِرَادَةِ» « اراده ترك كردن اراده است»، بنابراين طالب صادق هنگام صحبت با ياران تا جایی که ممکن و مقدور است به امور ظاهري و کارهاي مهمّ رسمي اقدام نکند؛ بلکه اراده و اختيار اصحاب را بر اراده و اختيار خود ترجیح دهد.
صدّيقه ـ رضي الله عنها ـ روايت کرده است که هيچکس خوشخلقتر از پيامبر(صلی الله علیه و سلم) نبود، با ياران در همهي احوال موافق بود؛ اگر ذکر ديني ميکردند، وي نيز ذکر ديني ميکرد و اگر ياد آخرت ميکردند، وي نيز ياد آخرت ميکرد و اگر ذکر طعام و شراب ميشد، وي نيز با ايشان موافقت مينمود، از هر چه اصحاب تعجّب ميکردند، وي نيز تعجّب ميکرد و بر هرچه ايشان ميخنديدند وي خاموش بود يا تبسّم مينمود.
ايثار
ايثار که يکي از آداب کلّي در صحبت است، به این معنی است که همهي خواستههاي اصحاب را بر خواستههاي ـ فوري و مهلت دار ـ خود ترجيح دهد و آنچه در توان او از فوايد و بهرهها است به برادران خود ببخشد، اگر چه خود به آن محتاجتر باشد، تا در زمرهي صحابهي کرام(رضي الله عنهم) به عموم اين آيه: «وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» (حشر/ 9) داخل شود.
صاحب کشف المحجوب ـ قدّس سرّه ـ ميگويد: از شيخ ابوالقاسم گرگاني ـ قدّس الله تعالي روحه ـ پرسيدم که شرط صحبت چيست؟ فرمود: اينکه در صحبت به دنبال بهرهي خود نباشي؛ چرا که همهي آفات صحبت از آن برميخيزد و هرکس در صحبت، بهرهي خود را بجويد تنهايي براي او بهتر از صحبت است. بنابراین طالب صادق بايد خود را در صحبت به هيچ ملکي و حظّي اختصاص ندهد مگر بنا بر ضرورت شرعي.
ابراهيم بن شيبان ـ از اصحاب ابراهيم خواص ـ گفته است: با کسي که براي خود ملکي ثابت کند و بگويد اين کفش من است و آن کفش تو، صحبت و همنشيني نكن. اين کلام اشاره به کمال صفت ايثار و اتّحاد دارد. ابو احمد قلانسي که از نزديکان جنيـد ـ قدّس الله سرّهما ـ است ميگـويد: روزي در ميان قومـي هنگامي كه گفتم شلوار من، همه از من دوري کردند به اين دليل كه به آنها گفته بودم: آنِ من.
بزرگان گفتهاند: در ميان صوفيان اين بيادبي است كه بگويي شلوار من يا کفش من، بلكه از آداب اين طايفه اين است که خود را در ميان ياران، مالک چيزي نبيند مگر به ضرورت شرع. پس بايد به برادران طريق، اجازهی تصرّف در هر چيزي که به او تعلّق دارد را بدهد و آن را به خود اختصاص نداده، بلکه ايشان را با خود در مالکيّت آن مساوي بداند؛ مگر در چيزهايي که حق(سبحانه و تعالی) حرام کرده است.
تقسيم هديه ميان اصحاب
وقتي هديهاي براي شخصي برسد، اگر چه مخصوص او باشد بايد به حکم «اَلْهَدَايَا مُشْتَرِکَةٌ» اصحاب را در آن شريک دانسته و به هر يک از برادران از آن سهمي بدهد. در اصل بيست و هفتم از کتاب نوادر الاصول به روايت ابنعبّاس ـ رضي الله عنهما ـ ذکر شده است که پيغمبر(صلی الله علیه و سلم) فرمود: وقتي براي يکي از شما هديهاي آورده شود، همنشينان وي در آن هديه با او شريک هستند.
امام محمّد علي حکيم ترمذي(رح) در شرح حديث مذکور فرموده است: همنشين شخص، کسي است که هميشه با وي مصاحبت و همنشيني داشته باشد و در امور موجود، کمکرسان و معاون وي بوده و همراز و همکاسه و صاحب مشورت وي باشد و از کثرت با هم بودن حکم يک شخص را گرفته باشند؛ ليکن اگر شخص گهگاهي با كسي صحبت دارد و با او طعامي يا شربتي ميخورد و گاهي با يکديگر سرّي ميگويند يا مشورتي ميکنند، ايشان همنشين يکديگر نيستند. در قرآن مجيد اشارهاي به اين معني شده است آنجا که ميفرمايد: «وَالصَّاحِبِ بِـالْجَنبِ» «و همدمان (در حضر و همراهان و همكاران)» (نساء/ 36)
زيد بن اسلم(رضي الله عنه) در تفسير آيهي مذكور فرموده است: صاحب بالجنب عبارت است از همنشين تو در حضر و همدم تو در سفر و همسر تو که هم خانه و هم خوابهي توست. امّا همنشين تو در حضر كسي است که صاحب سرّ تو و سبب راحتي تو است هنگامی که غم ها و دردهاي خود را به او ميگويي و رفيق تو در سفر كسي است که موافق و کمک رسان تو در امور باشد و کار و بار را بر تو سبک گرداند و در مشكلات سفر مونس و مددکار تو باشد، امّا آنکه همسر توست در بسياري از امور مهم مددکار تو بوده و برای آماده كردن غذا و لباس و اسباب معاشرت در خدمت توست. پس اين سه طايفه نسبت به تو صاحب بالجنب هستند و ايشان بر تو حقوقي ثابت دارند که اداي آن شرعاً و عقلاً مقتضاي مروّت و فتوّت است.
بخشش خطاهاي اصحاب
اگر ناگاه بر خطا و عيب يکي از اصحاب اطّلاع يابد، بايد تظاهر كند كه آن را نميداند و نزد خود عذري براي آن خطا تصوّر نمايد؛ مگر در امر نامشروع که خود را به غفلت زدن به هيچ وجه جايز نيست. از بزرگي پرسيدند که با چه کسي صحبت و همنشيني كنيم؟ فرمود: با کسی که اگر آنچه در دل دارید و فقط حق(سبحانه و تعالی) به آن آگاه است به او بگوييد، از شما نرنجد و جدا نشود.
شيخالاسلام، خواجه عبدالله انصاري ـ قدّس الله تعالي سرّه ـ فرموده است: قبول و صحبت پس از ديدن عيب درست ميآيد؛ چون انسان معصوم نيست و از او گناه و خطا سر ميزند. اگر هنگامي كه نيكي ميبيني صحبت سازي ولي وقتي كه عيبي سر ميزند جدا شوي، آن صحبت، صحبت نيست. صحبت حقيقي پس از شناخت عيب است، مگر عيب ديني و بدعت که چشم پوشيدن از آن، خيانت در دين محسوب ميشود. همچنين ايشان فرمودهاند: از شرايط صحبت اين است که حقّ صحبت را ادا كني و حقّ خود را طلب نکني و عيب خود ببيني و به عيب ديگران توجّه نكني.
حضرت خواجه بهاءالحق و الدّين ـ قدّس الله تعالي سرّه ـ فرمودهاند: اگر به عيب يار نگاه کنيم بدون يار ميمانيم، کسي نيست که از صفت خوبي خالي باشد.
حاصل دريا نه همه دُر بود
يـک هنر از آدمي پر بود
دوري گزيدن از عاصي و مأيوس
اگر يکي از برادران به فسقي يا فسادي مبتلا شود و از جادهي شريعت و طريقت منحرف گردد، بايد از مصاحبت و همنشيني با وي دوري کنند تا وقتي که به راه راست درآيد و توبه کند. امام خطابي(رح) گفته است: دوري از اهل عصيان تا وقتي که آن صفت از ايشان زايل شود و توبهي ايشان ظاهر گردد، لازم است. از کعب بن مالک(رضي الله عنه) ثابت شده است که گفت: چون از غزوهي تبوک باز ماندم، پيغمبر(صلی الله علیه و سلم) پنجاه روز از صحبت و همنشيني با من و کساني که تخلّف كرده بودند خودداري نمود و اصحاب را نيز به اين امر واداشت.
امام بخاري(رح) در اينباره مبالغه کرده و فرموده است: از عاصي بايد پنجاه شبانه روز جدايي نمود تا وقتي که توبهي وي آشکار شود. اگر کسي ـ نعوذ بالله ـ مرتكب گناه کبيرهاي شود و امیدی به رهایی وي از آن مهلکه نباشد، بايد از صحبت و همنشيني با وي دوري نمايد. بزرگان دين ـ قدّس الله تعالي ارواحهم ـ در اين باره اختلاف دارند که آيا در چنين حالتي بايد از وي بيزاري جست يا نه؟ بعضي گفتهاند که بايد به موافقت حق(سبحانه و تعالی) او را دشمن خود دانست؛ زيرا صاحب گناه کبيره دشمن حق(سبحانه و تعالی) است، بنابراين بايد به طور کلّي از او و عملش بيزار شد و او را از دايرهي صحبت خارج کرد و مهجور و مطرود گردانيد.
بعضي دیگر گفتهاند که بايد از عمل وي بيزاري کرد نه از خود وي، همانطور كه حق(سبحانه و تعالی) به حضرت رسول(صلی الله علیه و سلم) فرموده است: «فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ» «و اگر آنان از فرمان تو سركشي كردند، بگو: من از كار شما بيزارم» (شعراء/ 216) مذهب اهل تحقيق در اينباره اين است که اگر اميد بازگشت و توبهي وي نباشد و اين معني با قراين و نشانهها آشکار شود، بايد او را دشمن خود دانسته و از او و عملش بيزاري کنند و در مجلس خود راه ندهند، اما اگر اميدي به بازگشت وي باشد و اين معني با دلايل آشكار شود، بايد از عمل وي بيزاري جويند نه از خود وي و او را از حوزهي صحبت خود نرانند.
نصيحت كردن برادران
اگر ناگاه از همنشين خود امري مکروه و عملی ناپسند ببيند، بايد در زايل کردن آن بكوشد و به حکم «اَلْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِنِ» «مؤمن آيينه مؤمن است» کار ناپسند را در خلوت به وي بگويد نه در مجلس تا منجر به رسوايي وي نشود و در نصيحت کردن، اصرار و پافشاري نکند، بلكه ميانهروي در پيش گيرد.
امام نوّاوي(رح) در اذکار آورده است: مستحب است كه وقتي يکي يا جمعي را نصيحت ميکند، زيادهروي نكند و سخن را بر شنونده طولاني نسازد؛ چون خستگي شنوندگان موجب از بين رفتن هيبت و جلال علم از دلهاي ايشان ميشود و ممکن است که کراهت و کدورت از شنيدن کلام در باطن ايشان پديد آيد و از آن به فساد کشيده شوند.
امام(رح) از ابن شهاب زهري(رح) چنین نقل کرده است: وقتي مجلس نصيحت و موعظه طولاني شود، شيطان را در آن نصيبي است، پس بايد به حکم «خَيْرُ الْاُمُوْرِ اَوْسَطُهَا» در نصيحت برادران و موعظهي ايشان، ميانهروي کند و آنان را به آنچه مناسب طريقهي اولياست، راهنمايي نموده و از هر چه مخالف آن طريق است، دور گرداند تا بدين سبب حقّ صحبت را ادا كرده باشد. اين کن و مکن را در عرف صوفيّه ـ قدّس الله تعالي ارواحهم ـ نقار گويند.
ابومحمّد رويم ـ قدّسسرّه ـ فرموده است: «اَلصُّوْفِيَّةُ بِخَيْرٍ مَا تَنَاقَرُوْا فَاِذَا اصْطَلَحُوْا هَلَکُوْا» يعني صوفيان در تصوّف نيک باشند مادامي که با يکديگر نقار کنند، يعني حقوق صحبت و دقايق طريقت را با جدّیّت از يکديگر مطالبه نمايند، امّا اگر به علت خوشي نفس و طلب حظّ عاجل و انس ظاهر با يکديگر خوش رفتاري کرده و حقوق طريقت و دقايق صحبت را ترك کنند، از مقام تصوّف به مقام عامّهي خلق افتند و هلاک شوند.
قبول نصيحت
اگر عزيزي از روي شفقت و مهرباني او را نصيحت کند، بايد با کمال میل آن را قبول نموده، بلکه از آن هزار منّت بر جان خود نهد؛ زيرا هيچ نعمت و سعادتي بالاتر از آن نيست که شخص را از عيب نهاني او و زشتي بعضي صفات که در نفس او پوشيده است آگاه سازند تا در زايل کردن آن بكوشد و آن زنگار را از آيينهي باطن بزدايد و هر کس نصيحت عزيزان را با دل و جان قبول نکند، بدرستي که در صدق و ارادت وي قصور و سستي راه يافته است.
طالب صادق بايد نصيحت بزرگان را به حسب حقيقت عنايتي از جانب پروردگار بداند كه زباني را جهت اصلاح و تربيت او مأمور گردانده است، از اين رو به شکر گزاري آن قيام نمايد و به اوامر آن ناصح گوش فرا داده و در عمل به آن بكوشد.
ختم صحبت به ذکر و صلوات
مجلس صحبت بايد با ذکر الهي و درود بر حضرت رسالت پناهي(صلی الله علیه و سلم) تمام شود. در صحيح ابوداود به روايت ابوهريره(رضي الله عنه) درباره ذكر خداوند آمده است که پيغمبر(صلی الله علیه و سلم) فرمود: هيچ قومي از مجلسي که در آن ذکر خدا نکرده باشند برنخيزند، مگر اينکه از مردار الاغي برخيزند.
در سنن ترمذي و غير آن از ابوهريره(رضي الله عنه) حديثي حسن و صحيح روايت شده است که پيغمبر(صلی الله علیه و سلم) فرمود: هر کس در مجلسي كه در آن سخن بسيار گفته شود بنشيند و بگويد: «سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَ بِحَمْدِکَ اَشْهَدُ اَنْ لَا اِلَهَ اِلَّا اَنْتَ اَسْتَغْفِرُکَ وَ اَتُوْبُ اِلَيْکَ» « پـروردگارا! تو پاك و منزهـي گواهي مي دهـم كه هيـچ خدايـي جز تـو نيست از تو طلب بخشش مي كنـم و به سوي تو باز مي گردم» تمام لغزش هايي كه در آن مجلس از او سر زده است آمرزيده ميشود.
امام حاکم ابوعبدالله در کتاب مستدرک از صدّيقه ـ رضي الله عنها ـ حديثي صحيح روايت کرده است که روزي پيغمبر(صلی الله علیه و سلم) هنگامي كه از مجلس برميخاست کلمات مذكور را بر زبان راند، شخصي گفت: يا رسولالله(صلی الله علیه و سلم) اين كلمات را پيش از اين از شما نشنيديم. آن حضرت(صلی الله علیه و سلم) فرمود: اين کفّارهي آن لغزشهايي است که در مجلس از شخص سرزده است.
امام نوّاوي(رح) در اذکار از کتاب حليةالاوليا نقل کرده است که حضرت علي(رضي الله عنه) فرمود: هر کس بخواهد که با پيمانهي ثواب بيشتر سنجيده شود بايد در آخر مجلس بگويد: «سُبْحَانَ رَبِّکَ رَبِّ ﭐلْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ. وَسَلَامٌ عَلَى ﭐلْمُرْسَلِينَ. وَﭐلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ ﭐلْعَالَمِينَ».
دربارهي درود بر حضرت رسالت پناهي(صلی الله علیه و سلم) در صحيح ترمذي با اسناد حسن از ابوهريره(رضي الله عنه) روايت شده است که پيغمبر(صلی الله علیه و سلم) فرمود: اگر قومي از مجلسي که در آن ذکر خداي متعال نکرده و درود بر من نفرستاده باشند برخيزند، دچار گناه و نقصان شدهاند، پس اگر خدا بخواهد آنان را عذاب ميدهد و اگر بخواهد عفو ميکند. از جابر(رضي الله عنه) روايت شده است که پيغمبر(صلی الله علیه و سلم) فرمود: اگر جمعي در مجلسي بنشينند و در پايان متفرّق شوند بدون اينکه بر من صلوات بفرستند، مثل این است که بر چیزی بدبو نشسته باشند.
در شفاي قاضي عياض(رح) از ابن حاتم از عامر بن شفيق از ابووائل روايت شده است که گفت: عبدالله بن مسعود(رضي الله عنه) را نديدم که از مجلسي برخيزد مگر اينکه حمد ميگفت و صلوات و سلام ميفرستاد و دعا ميکرد. در اخبار وارد شده است که صلوات فرستادن بر حضرت رسول(صلی الله علیه و سلم) در آخر هر مجلسي کفّارهي هر لغو و لهوي است که در آن مجلس واقع شده باشد. از سفيان ثوري(رح) روايت شده است که گفت: اگر کسي از مجلسي برخيزد، بايد به اين صورت صلوات بفرستد: «صَلَّي اللهُ وَ مَلَائِکَتُهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ عَلَي اَنْبِيَائِهِ».