احساس عجز و به درگاه باریتعالی و کمک از حضرت حق و بندگان صالحش
زتــو اميـــدوارم يــا الـهـي
خلاصـي ده مـرا از هر منـاهـي
زجمله روي ما بـا خويشتن كن
ز ما يـكسـوي آفـات فتن كـن
خـداونـدا بـه حق نـور احمــد
ببخـشا نعمـت جـاويد سرمـد
كه مـا بس عاجز و درماندگانيم
بجز فضلـت رهي ديگر ندانيـم
الهــي حـرمت جمـع بزرگـان
بـه ما پاينـده ده تـوفيـق احسان
خـدايا حـرمت صـدّيق اعظم
كـه باشـد افـضل امّـت مسلّم
بـه مـا تـوفيــق امر بندگي ده
بـه راه خدمتـت پـايـنـدگـي ده
الـهــي حــرمـت فاروق كامل
دل مـا را مـصـفّـا دار از غل
كـه ما بيــچاره و آوارگانيـم
ولـي افضـال احسـان تـو دانيـم
خـدايا با حياي شخص عثـمان
بـده مـان ثابـتـي در راه ايـمان
اگر فضـل تو با شـد كار سازم
به خدمـت مي توانـم جان ببازم
الـهي با ولاي خـاص حيـدر
بكـن يكسـو ز ما انديشـه شـر
بـده بيـنـايـي طــور ولايـت
رهان ما را ز تـخميـن حكايـت
بـه حـق فاطـمه خاتـون جنّـت
كـه بـر ما كرد ثابت شكر منـت
خـدايا حرمت نسل شـريفـش
كـه بودند در رواج دين رديفش
كه هستند گوشـوارة عـرش اعلي
مــرا مــي دار دايـم در تـولا
خـداونـدا مـرا فـارغ ز من كن
مـرا مفتـون سوداي حسن كـن
كـمال معرفـت بر مـا عطا كـن
شفيـع مـا شهيـد كربـلا كـن
بـده بيـنـايـي عـيـن اليقـينـي
كـه هستم از بزرگان خوشه چيني
اگر چـه نيست ما را كار و باري
ولــي كـامـل بــود امـيـدواري
بـه راه نـيـك مردان ره سپارم
سـپاس فـضـل بيـحـد تـو دارم
منـم تابـع بـه جمـع پيـشـوايان
خصـوصاً خادمـم در نـقشبنـدان
مرا منـظور كـن اي ايــزد پـاك
بـه حـق فرقـه بگـزيده چـالاك
الـهـي خـدمـت پـيـر طـريقـم
شــه معـصـوم مـولاي شفيـقـم
ز لطفت بخش بر ما فيض نوري
نـهانـي دايـماً عشـق و سـروري
منـم شمس الحق آشـفتـه حـالي
مـدد خـواهم زتـو در امتـثـالي
1- خبري را كه از قرآن مجيد و يا احاديث رسول(ص) شنيده شود و از صدق قبول شود علم اليقين و زماني كه به واسطة سلوك منازل طريقت اين خبر براي سالك كشف شود و به ديدة دل مشاهده نمايد عين اليقين ناميده مي شود.