دستورات شريعت از امر و نهي از قبيل فرض، واجب، سنّت، مستحب، آداب و غيره كه به ما تبليغميگردد، شريعت است. آيا اين دانستن و خواندن بدون عمل چه ثمري ميبخشد و چه نتيجه اي دارد؟ عمل كامل به شريعت غرّاي محمّدي كه همان عمل با اخلاص باشد، طريقت است.
دستورات شريعت از امر و نهي از قبيل فرض، واجب، سنّت، مستحب، آداب و غيره كه به ما تبليغميگردد، شريعت است. آيا اين دانستن و خواندن بدون عمل چه ثمري ميبخشد و چه نتيجه اي دارد؟ عمل كامل به شريعت غرّاي محمّدي كه همان عمل با اخلاص باشد، طريقت است. اگر سال هاي سال بخواني و بداني و عملي انجام ندهي واي كه در تحت توبيخ «كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ اَسْفاراً» «مانند خري كه كتاب ها را حمل ميكند» جمعه/5 قرار گيري.
پس رفتن شخص با خلوص نيّت طبق دستورات صاحب شرع در اين راه، عين طريقت است. لذا شريعت و طريقت از يكديگر جدايي ندارند. هر كس كه بگويد شريعت از طريقت جداست، بيچاره ندانسته و كور است. واي چه كنم كه به كور نتوان راه را نشان داد و از بينا نتوان راه را پنهان نمود؟
و ديگر اينكه مثل شريعت و طريقت گويا چون جان و تن است، جان بي تن نمي شود و تن بي جان؛ بنابراين شريعت و طريقت لازم و ملزوم يكديگرند. اينك شريعت فرض است و طريقت عين فرض؛ زيرا كه عمل طريقت، باعث به اكمال شريعت ميشود. چرا كه قاعده ی قانون اصول فقه اسلامي بر اين حكم ميكند كه «مَا يَتَوَقَّفُ عَلَيْهِ الْفَرْضُ فَهُوَ فَرْضٌ» «هر آنچه فريضه اي بر آن موقوف باشد، او نيز فرض ميباشد». تفسير مواهب الرحمن / حضرت علامه شيخ عبدالكريم محمد المدرس.
شريعت امر به اخلاصمي نمايد و خلوص كامل بي طريقت مشكل و چه بسا محال است. پس طريقت فرض گشت. در همين باره حضرت قاضي ثناء الله صاحب ـ قدّس الله سرّه ـ در تفسير مظهري [جلد 4 صفحه153] فرموده: حلاوت ايمان از كمال ايمان است و كمال ايمان حاصل نمي شود، مگر صاحبان قلوب صاف و نفس هاي تزكيه شده را؛ يعني مشايخ تصوف و اكتساب تصوف از نزد آن حضرات فرض است؛ چون بي توسط به آن به ايقان شريعت نتوان رسيد.
داخل شدن به طريقت دو جنبه قرار دارد: صوري و معنوي. صوري آن است كه وضو مي گيري و نماز را ميخواني با قومه و جلسه و قرائت و ركوع وسجود، اما خشوع و خضوع و حضور در معني نيست. اين صورت نماز است؛ چون مجسمه ی بي جان، عادت است نه عبادت. حضرت مولاناي رومي ـ رحمه الله ـ ميفرمايد:
ذوق بايد تا دهد طاعات بر
مغـز بايـد تـا دهـد دانـه شجـر
دانه بي مغـز كي گردد نهال
صورت بي جان نباشد جز خيال
اي برادر! اگر قصد راه طريقت را داري رجوع به صحبت اين طايفه ی كيميا نظر بايد كرد؛ چون صحبت و همنشيني ايشان، بنده را به سوي حق ـ سبحانه و تعالی ـ راغب و از آرزوهاي نفساني و شيطاني و تلذّذات كه لشكر ابليس اند محفوظ ميدارد.
در بیان غنیمت شمردن وقت
اي برادر! قدر وقت و نقد عمر خود را غنيمت بشمار كه حق تعالي ما را براي بندگي، عبادت و معرفت خود آفريده است. مقصود از خلقت انسان، به جاي آوردن وظايف بندگي و حاصل كردن معرفت او تعالي ـ جل شأنه ـ مي باشد. اگر در ابتدا و يا وسط، عشق و محبّت داده اند، مقصود قطع تعلّق از غير حق تعالي و تقدّس مي باشد. عشق و محبّت هم از مقاصد نيستند، بلكه وسيله اي براي حصول مقام عبوديت اند. انسان وقتي بنده ی خدا ـ جل شأنه ـ مي شود كه از گرفتاري و بندگي غير او تعالي به تمام خلاص شود و این خلاصی را نمی توان در غیر صحبت اهل الله یافت[مگر به فضل خداوندی].
برگرفته از کتاب سیرة العارفین