راههای معرفت و شناخت خدا که مشایخ نقشبندیه مجددی(رح) آن را در سلوک طریقت وضع نموده اند

راههای معرفت و شناخت خدا که مشایخ نقشبندیه مجددی(رح) آن را در سلوک طریقت وضع نموده اند
خلاصه

قسم اول: ذکر اسم ذات است قسم دوم: ذکر نفی و اثبات است قسم سوم: وقوف قلبی است

2 5 00

راههای معرفت و شناخت خدا که مشایخ نقشبندیه مجددی(رح) آن را در سلوک طریقت وضع نموده اند بر پنج روش است که در ذیل به منتخبی از مکتوبات قدوة العارفین، غوث السالکین، عروة الوثقی، حضرت خواجه محمّد معصوم مجدّدی(رح) در این باره به صورت اجمال اشاره می نماییم:


الحمدلله و السّلام علی عباده الّذین اصطفی، امّا بعد شغل باطنی در طریقه ما اقسام است:

قسم اول: ذکر اسم ذات است و طریق این ذکر آن است که طالب را باید که زبان خود را به کام بچسباند و به جمیع همّت متوجه قلب صنوبری که در پهلوی چپ وضع است گردد و این قلب صنوبری آشیانه قلب حقیقی است که از عالم امر است و آن را حقیقت جامعه نیز گویند. لفظ مبارک الله را در دل به طریق خطره بگذراند و به زبان دل این لفظ خطیر بگوید بی آن که صورت دل را تصوّر کند و نَفَس را بند نکند و در ذکر گفتن هیچگونه زبان را دخل ندهد. نَفَس به طور خود می آمده باشد و از لفظ مبارک الله ذات بیچون خواهد و هیچ صفت به آن ملاحظه ننماید تا از ذروه ذات به حضیض صفات فرود نیاید و از تنزیه به تشبیه نگراید. باید دانست همچنانکه قلب تعلّق به جانب دست چپ دارد روح به دست راست تعلّق دارد آن نیز محل ذکر است و میانه سینه که مقام سر و خفی و اخفی است نیز محل ذکر است و چون ذکر قالب می آید تمام بدن را در می گیرد و هر جزء بدن در رنگ دل ذاکر می شود و آن را سلطان الذکر (سلطان الاذکار) می گویند. طالب را باید که چندان مداومت به ذکر نماید که ذکر حضور ملکه دل شود و صفت لازمه آن گردد. چنانچه سمع صفت سامعه و بصر صفت باصره چنانچه اگر به تکلّف ذکر و حضور را از دل دور کند دور نشود.

قسم دوم: ذکر نفی و اثبات است؛ یعنی ذکر لااله الاالله و طریقش آن است که زبان به کام بچسباند و نفس زیر ناف حبس کند و کلمه لا را از ناف بکشد و به فرق سر رساند و اله را از فرق سر به کتف راست آرد و الاالله را از کتف راست بر دل صنوبری که در پهلوی چپ واقع است بیارد. نقش این مجموعه به صورت لای معکوس می شود و این کلمات را از محلی به محلی دیگر بردن باید که به خیال باشد و اعضا و نفس را حرکت ندهد و نفس زیر ناف بند باشد و حبس نفس تا یاری کند این کلمه را بگوید لیکن در هر نفس طاق گوید جفت نگوید لهذا این ذکر را وقوف عددی گویند و چون نفس تنگی کند بگذارد بعد از آن باز حبس کند و بر سنن سابق ذکر مذکور گوید ثم کذا ثم کذا ثم کذا. و معنی از این کلمه را چنان تصور کند که نیست هیچ مقصودی جز ذات پاک.

قسم سوم: وقوف قلبی است و آن عبارت از آن است که سالک متوجه واقف دل باشد و نظری به آن داشته باشد بی آنکه ذکر کند تا راه خطور ما سوی بر دل بسته گردد و تفرقه به آن راه نیابد. بعد از آن، توجه دل را به مطلب حقیقی پیدا آید. چه بی کاری در حق دل مفقود است چون راه ماسوی از وی بند شود چاره نداد غیر از توجهی به آن جناب مقدس. بزرگان گفته اند: دل از دشمن باز دار دوست را طلبیدن حاجت نیست.

قسم چهارم: مراقبه است و مراقبه مشتق است از ترقب و آن انتظار(فیض از مبدأ فیاض) است. پس مراقبه جمع حواس ظاهر و باطن است در انتظار مطلوب. مراقبه را معنی دیگر نیز هست و آن اگاهی و علم بنده به دوام اطلاع حق سبحانه بر ظاهر و باطن یعنی سالک تصور کند که حق تعالی همواره بر ظاهر و باطن او در هر زمان مطلع است. حضرت خواجه نقشبند(رح) فرموده اند: از مراقبه به مرتبه وزارت و تصرف در ملک و ملکوات می تواند رسید و اشراف بر خواطر و تنویر باطن و جمعیت از خواطر و دوام قبول دلها از مراقبه حاصل است.

قسم پنجم: رابطه است و آن تصور پیر در دل است. گفته اند: سایه رهبر به است از ذکر حق که پیر واسطه وصول است به جناب حق سبحانه تعالی مرید را (هر چند ذکر فی نفسه شرافت و فضل دارد بیانش آن است که مرید بیچارره چون که گرفتار عالم سفلی(امکان) است به عالم علوی(وجوب) مناسبت ندارد تا اخذ فیوض و برکات از جناب قدس او تعالی بی توسط نماید متوسطی باید ذو جهتین که از عالم بالا حظی فرا گرفته به عالم سفلی برای دعوت و ارشاد خلق رو آورده باشد و فیوض را به مستعدان آن رساند) پس هر چند مرید وجوه مناسبت به پیر داشته باشد اخذ فیوض از باطن او زیاده تر نماید و زودتربه مطلب واصل گردد مرید باید که اول در پیر فانی گردد بعد از آن به فنای فی الله برسد. طریقه رابطه محصل فنا در پیر است و نیز محبت به پیر و رعایت آداب او و متابعت او در عادات و عبادات مقوی این معنی و محصل مناسبت فنا در پیر است چون نسبت رابطه قالب آید خود را عین شیخ می بیند و به لباس و وصف او خود را موصوف می یابد هر کجا می نگرد صورت شیخ می بیند.


دیدگاه کاربران
(مورد نیاز)
(مورد نیاز)