عزت، سرافرازی و دوری از افتادن در خفت و خواری است. خداوند میخواهد که ما انسانهایی سربلند باشیم و در برابر هیچ انسانی سرفرود نیاوریم. کرنش تنها در برابر خداوند یگانه سزاوار است و بس.
عزت چیست؟
عزت، سرافرازی و دوری از افتادن در خفت و خواری است. خداوند میخواهد که ما انسانهایی سربلند باشیم و در برابر هیچ انسانی سرفرود نیاوریم. کرنش تنها در برابر خداوند یگانه سزاوار است و بس. مسلمان سربلند از دین و پروردگار خویش است و عزت را در رضا و خشنودی خداوند جستجو میکند. گفتهاند: هر کس عزت را در چیزی جز اطاعت از خداوند جستجو کند، خداوند ذلیلش میگرداند.
حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه گفته است: خوار و ذلیل بودیم و خداوند بواسطهی دین اسلام ما را عزت داد. هرکس عزت را در چیزی جز او طلب نماید خداوند خوارش میسازد. از قدیم گفتهاند: خواری و ذلت در برابر پروردگار بندگان ، شرافت و بزرگی است و خفت و خواری در برابر بندگان همان ذلت و خواری است.
گفتهاند: هر کس عزت در غیر طاعت خداوند طلب نماید، خداوند او را ذلیل میگرداند.
عزت و بزرگی خداوند متعال:
خداوند سبحان ارجمند و باحکمت است، به هرکس که بخواهد عزت میبخشد، و از هرکس که بخواهد بازمی دارد آن را: «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» [آلعمران: 26]. یعنی: «بگو بار خدایا تویى که فرمانفرمایى هر آن کس را که خواهى فرمانروایى بخشى و از هر که خواهى فرمانروایى را باز ستانى و هر که را خواهى عزت بخشى و هر که را خواهى خوار گردانى همه خوبیها به دست توست و تو بر هر چیز توانایى».
پروردگار متعال میفرماید: «وَ للهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَايَعْلَمُونَ» [المنافقون: 8]. یعنی: «و عزت از آن خدا و از آن پیامبر او و از آن مؤمنان است لیکن منافقان نمى دانند».
انواع عزت:
مقتضای عزت انسان مسلمان آن است که به سادگی در دسترس هرگونه طمعکار یا بدخواهی نبوده و بلکه باید از خویشتن و از مال و آبروی خود دفاع کند. فرد مسلمان حتی اگر در راه دفاع از عزت و کرامت خویش کشته شود، به ذلت کشاندن نفس خویش را نمیپذیرد. این موضوع را میتوان به وضوح در دیدگاه مردی که نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شرفیاب شده بود، دید که گفت: «يَا رَسُولَ اللهِ أَرَأَيْتَ إِنْ جَاءَ رَجُلٌ يُرِيدُ أَخْذَ مَالِى قَالَ: فَلاَ تُعْطِهِ مَالَكَ. قَالَ أَرَأَيْتَ إِنْ قَاتَلَنِى قَالَ: قَاتِلْهُ. قَالَ أَرَأَيْتَ إِنْ قَتَلَنِى قَالَ: فَأَنْتَ شَهِيدٌ. قَالَ أَرَأَيْتَ إِنْ قَتَلْتُهُ قَالَ: هُوَ فِى النَّارِ».
معنی حدیث: «یا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم اگر مردی آمده و خواست مالم را بگیرد؟
فرمود: به او نده!.
گفت: اگر با من جنگید چه؟
فرمود: با او بجنگ.
گفت: اگر مرا کشت؟
فرمود: تو شهیدی.
گفت: اگر من او را کشتم؟
فرمود: او در دوزخ است». [مسلم].
بدینگونه انسان مسلمان چنان میزید که حتی بخاطر مقدار کمی پول یا مال فانی این دنیا چنین از کرامت و شرافت خویش محافظت میکند، بطوریکه در حدیث شریف آمده است: «من جلس إلى غني فتضعضع (تذلل) له لدنيا تصيبه، ذهب ثلثا دينه، ودخل النار». [طبرانی] یعنی: «کسی که نزدیک توانگر بنشیند و ابراز خواری و کوچکی نماید، بخاطر مال دنیا تا نصیبش گردد، یک سوم دینش برباد رفته و داخل آتش گردد».
برای آنکه مسلمان عزت خویش را پاس داشته و دین و دولت خویش را عزت دهد باید که کار کند و زحمت کشیده و عرق بریزد تا آنگاه که به توان و قدرت شایسته دست یابد. عزت از انسانهای ضعیفی که دست خویش را در برابر دیگران دراز نموده و بدون کار و زحمت دست خویش ارتزاق میکنند، به دور میباشد.
جنگی میان مسلمانان و فارس در گرفت، رستم فرمانده لشکر فارس از مسلمانان خواست تا با هم صلح کنند. سعد بن أبی وقاص رضی الله عنه فرمانده مسلمانان، صحابی گرانقدر، رِبْعِی بْنَ عامر رضی الله عنه را فرستاد تا مطالب مسلمین را به آنها عرضه نماید، ربعی بن عامر با عجله تاخت، و با اسب خود خرامان وارد چادر دشمن شد و بر روی فرش گران قیمتی که بر روی زمین پهن شده بود پیش رفت. وقتی که سربازان لشگر فارس از ربعی خواستند تا پیاده شود ، او نپذیرفت و با عزت گفت: من با خواستهی خود به اینجا نیامدهام ، شما مرا دعوت کردهاید اگر به این راضی نیستید برمیگردم، سربازان قبول کردند در حالی که در درون خود لبریز از خشم بودند.
هنگامی که مقابل فرماندهی لشگریان، یعنی رستم، رسید، از او خواست یا به دین اسلام روی بیاورد و یا جزیه بپردازد و یا اینکه بین آنها جنگ در خواهد گرفت. آنگاه با شرافت و سربلندی تمام خطاب به او گفت: ای فرمانده، خداوند ما را برانگیخته است تا بندگان را از عبادت بندهها بهسوی عبادت آفریدگار بندگان خارج ساخته، و از بیعدالتی ادیان بهسوی عدالت اسلام، و از تنگی و مضیقت دنیا بهسوی فراخی قیامت در آوریم.
خلیفه هارون رشید فردی را به دنبال امام مالک فرستاد. وقتی امام آنجا رسید، خلیفه به او گفت: باید از این پس بیشتر نزد ما بیایید تا پسران من (امین و مامون) بتوانند «موطاء» را فراگیرند. (موطاء کتابی است که امام مالک در آن احادیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را جمعآوری کرده است).
امام مالک گفت: خداوند امیرالمؤمنین را عزت دهد، که این علم از خاندان شما است، و اگر گرامیش بدارید، عزت مییابد، و اگر خوار بپندارید، ذلیل میشود، علم و دانش چیزی است که بهسویش میشتابند و علم به خدمت کسی نمیشتابد.
خلیفه گفت: راست گفتی. سپس رو کرد به پسرانش و گفت: به مسجد بروید، تا مانند مردم حدیث بشنوید و بیاموزید. امام مالک گفت: به شرط اینکه تا اتمام مجلس بنشینند، و بر مردم پیشی نگیرند. خلیفه آن را قبول کرد.