غروب یکی دیگر از ستارگان پرچمن شریف

غروب یکی دیگر از ستارگان پرچمن شریف
خلاصه

و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون ما جن و انس را نیافریدیم مگر از برای عبادت حضرت مولانا سید قمرالحق نقشبندی مجددی (رح) سیدی از سادات حسینی و از سلاله پاک رسول خدا صلی الله علیه سلم می باشد. ایشان در سال ۱۳۵۲ هجری قمری مصادف با ۱۳۱۲ شمسی در روستای رباط اولیا از توابع پرچمن افغانستان در خاندان عالم و عارف خیز، دیده به جهان گشود.

7 5 00

🌿 بسم الله الرحمن الرحیم

خداوند در قرآن کریم می فرماید
و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون
ما جن و انس را نیافریدیم مگر از برای عبادت
خداوند تمام مخلوقات را برای انسان و انسان را برای عبادت و معرفت خود آفرید و از میان آنها افرادی را برگزید تا راهنما و هدایتگر برای دیگران باشد پیامبران، هر کدام به نوبه خود خلق را به سوی رستگاری دعوت و تبلیغ کردند تا اینکه بار امانت به نبی رحمت و فخر کونین حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم رسید.
او آخرین پیامبر و خاتم النبیین بودند. بعد از ایشان این مسئولیت خطیر به علمای عاملین این امت که وارثان بر حق آن حضرت (ص) هستند رسید. علمای حقانی و اولیای کرام بعد از حضرت رسول اکرم (ص) راه را ادامه داده و سینه به سینه این وظیفه را به نسل های بعد از خود رساندند تا اینکه این بار خداوند از میان سادات حسینی نسب، از کشور افغانستان، ولایت هرات، حضرت سلطان اهل جذبه، مولانا شاه امان الله(رح) را برای این کار انتخاب کرد.

ایشان این بار امانت را از دستان مبارک حضرت حاجی دوست محمد قندهاری صاحب (رح) کسب نموده و خود زمامدار امور مسلمین شدند.

حضرت مولانا امان الله صاحب (رح) در زمان حیات طیبه خود خلق را به سوی معبود حقیقی رهنمود ساختند و سرانجام در جنگ میوند در مقابل انگلیس زخمی شدند و سپس جام شهادت را نوشیدند.
انا لله و انا الیه راجعون
پس از ایشان، فرزند خلف و صالحشان، حضرت مولانا ولی الله صاحب (رح) مسند نشین ارشاد شدند و ایشان نیز همچون پدر بزرگوارشان و دیگر خواجگان نقشبندی مجددی، بندگان خدا را به سوی حق سبحانه و تعالی دعوت نمودند. سرانجام ایشان در سال ۱۳۲۹ هجری قمری دار فانی را وداع گفته و به دیار باقی شتافتند.

آن حضرت چندین فرزند داشته که هر کدام، عارفان و عالمان برجسته روزگار خویش بودند. کوچکترین آنها یعنی حضرت مولانا شاه محمد معصوم صاحب (رح) به جای پدر بر مسند ارشاد نشست.
او نیز همچون بزرگان خود، راه و روش نیاکان خود را ادامه داده و خلق را به سوی خالق تشویق و ترغیب می کردند.
در زمان ارشاد ایشان، یکی از برادرانشان به نام حضرت آقا محمد قیوم جان بسیار به آن حضرت احترام و ادب نموده و آن حضرت او را بسیار دوست داشتند. با اجازه تام از طرف حضرت شاه محمد معصوم صاحب (رح) به دیار ایران می‌آمدند و مردم را تبلیغ و راهنمایی می کردند؛ چنانچه در کتاب آداب السلوک، از زبان بزرگانی که او را زیارت کرده‌اند، نقل شده است: ایشان آفتابی بودند که هرجا پا می‌گذاشتند گرمی می بخشیدند و بارانی بودند که با خود نسیم طراوت و شادابی در پیروی از شرع شریف همراه داشتند و خود به تنهایی، لشکری از لشکر های خداوند بودند؛ چنانچه حضور ایشان در هر مکانی، انقلابی درونی به وجود می‌آورد. با نفس گرم خود، بندگان خدا را از افسردگی و خمودی و دنیازدگی بیرون می آورد و از آنها انسان های با شوق و وجد و خدا طلب می ساخت.
اما محبوب، این عاشق را به سوی خود خواند و دنیای فانی را وداع گفت.
زمانی که حضرت محمد قیوم جان صاحب (رح) وفات کردند فرزندانشان بسیار خردسال بودند. حضرت شاه محمد معصوم(رح) در زمان حیات خود، از فرزندان برادرش حضرت محمدقیوم جان (رح) محافظت و سرپرستی می‌کردند و آنها را از نظر ظاهری و باطنی به مدارج عالی رسانده بودند.
از جمله‌ آنها، حضرت حاجی الحرمین الشریفین، مولانا شهید شمس الحق نقشبندی مجددی(رح) بودند که خود بعد از عموی گرامیشان دنیا را متحول و دگرگون ساختند و نیز برادر کوچکتر آن حضرت، حضرت مولانا حاج سید قمرالحق جان می باشد که در این مطلب، بیشتر شرح حال و احوالات آن حضرت بیان خواهد شد.
 

حضرت مولانا سید قمر الحق نقشبندی مجددی رحمه الله تعالی

حضرت مولانا سید قمرالحق نقشبندی مجددی (رح) سیدی از سادات حسینی و از سلاله پاک رسول خدا صلی الله علیه سلم می باشد. ایشان در سال ۱۳۵۲ هجری قمری مصادف با ۱۳۱۲ شمسی در روستای رباط اولیا از توابع پرچمن افغانستان در خاندان عالم و عارف خیز، چنانکه قبلاً ذکر شد، دیده به جهان گشود.
دیری نپایید که پدر بزرگوارشان، حضرت آقا محمدقیوم جان(رح) دار فانی را وداع گفته و ایشان تحت سرپرستی عموی گرامیشان حضرت شاه محمد معصوم جان (رح) قرار گرفتند.

در آن دوران، دروس ابتدایی و متوسطه را در مدارس و حوزه ای که توسط عموی ایشان اداره می شد گذرانده و پس از آن، برای حصول دروس تخصصی، راهی هرات شدند.
ایشان به دلیل ذکاوت و هوشیاری که داشتند توانستند در مدت کوتاهی، آن علوم را نزد بهترین علمای آن زمان حاصل کرده و با کوله باری از علم، رهسپار منطقه خویش گردند.
با رحلت حضرت مولانا محمد معصوم ولی (رح) مسند ارشاد به حضرت شاه شمس الحق جان (رح) رسید.
ایشان نیز چون نیاکان خود، راه دعوت و تبلیغ را ادامه داده و دعوت خود را به کشورهای همجوار مثل ایران، پاکستان، هند، ترکمنستان و غیره گسترش دادند.
حضرت مولانا قمر الحق جان (رح) در این زمان خادم و فرمانبردار برادر بزرگوارشان بودند و حضرت شاه شمس الحق نقشبندی مجددی (رح) در حق او، پدری می‌کردند.
چون حضرت حاجی قمر الحق جان(رح) از دوران جوانی مریض بوده و کسالت داشتند، حضرت مولانا شهید شاه شمس الحق (رح) او را برای طبابت به کشورهای همجوار همچون ایران، عربستان و سوریه برده و در نزد بهترین پزشکان آن زمان مداوا می‌کرد.
دیری نپایید که در آسمان پرچمن گلوله باریدن گرفت و زمین خونین شد و خورشید حقیقت (شاه شمس الحق) در پشت میله های آهنین تزار روسیه به اسارت درآمد(۵۸- ۱۳۵۷)
ناله های سوزناک کودکان از یک طرف و جنبش جوانان که خون شریعت غرای محمدی در رگ هایشان از پی آزادی وطن از یوغ متجاوزان در جنب و جوش بود از طرف دیگر در آسمان افغانستان سایه افکنده بود. در چنین شرایطی، زندگی بر این خانواده بزرگوار دشوار شده و برای حفظ امنیت زنان، کودکان و پیرها، راهی جز هجرت نداشتند.
پس از اسارت حضرت مولانا شاه شمس الحق(رح) بنا بر وصیت شان که فرموده بودند: «اینجا دیگر، ماندن مصلحت نیست» هجرت را بهترین راه دیدند.
برادر ایشان، حضرت محمد مظهر نقشبندی مجددی (رح) که بعد از مولانا شاه شمس الحق (رح) زمامدار مسند ارشاد بودند، به همراه برادرزاده شان، حضرت سید عبدالله صاحب راهی کشته باج که یکی از مناطق کوهستانی و بسیار صعب العبور افغانستان است هجرت کردند تا از یوغ استعمار شوروی، خانواده خود را حفظ کنند، اما باز هم هجوم بی رحمانه متجاوزان مانع شد و صلاح را بر آن دیدند تا به کشورجمهوری اسلامی ایران، که ایرانیان مهمان نوازی خود را بارها به اثبات رسانده بودند، هجرت کنند.
بنابر این حضرت حاجی صاحب محمد مظهر نقشبندی مجددی (رح) به همراه برادرشان، مولانا قمرالحق جان (رح) و همچنین فرزند خلف شاه شمس الحق نقشبندی مجددی (رح)، سید عبدالله نقشبندی در زاهدان ایران مسکن گزیدند.
نصرت خداوند به یاری و مدد دوستان خدا می شتابد و باعث می شود تا نفسی تازه کشیده و خانواده، کودکان و افراد مسن خود را از زیر چرخ توپ و تانک دشمنان خدا و رسول نجات دهند.

بعد از مدت زمان کوتاهی و با مشورت بزرگان، حضرت حاجی محمد مظهر جان (رح) به ارشاد مریدین و مخلصین کمر همّت می‌بندند و حضرت سیّد عبد الله جان حفظه الله تعالی همراه پسر عمویش سید نور احمد جان به میدان جهاد درتنظیم مهاذ ملی به فرماندهی پیر صاحب سید احمد گیلانی در افغانستان برمی‌گردند و فرماندهی سپاه اسلام در جنگ علیه باطل در جنوب غرب افغانستان را به عهده می‌گیرند و به همراه همرزمان جان بر کف خود، مبارزه و جهادی بی‌نظیر را بر علیه دشمنان ترتیب می‌دهند. فداکاری‌ها و ایثارهای شهدا و مجاهدین همرزمش، منجر به شکست و خروج نیروهای دشمن از آن مناطق می‌شود.
در این برهه از زمان، علاوه بر این که وظیفه‌ی خطیر فرماندهی لشکر اسلام را بر عهده داشتند، از سیر و سلوک باطنی غافل نبوده و مشغول کسب فیوضات روحانی نیز بودند و ارشاد و رهبری طریقت، اهل تصوف و عرفان در بین مریدین، مخلصین و محبین در افغانستان که عمری پدران او عهده‌دار این مسئولیت بودند، عهده دار شدند و در بین آنان محبوب دلها بودند و براستی بر قلوب حکومت و فرماندهی می‌کردند و فرمانده‌ای این چنین است که در میادین نبرد و مبارزه علیه باطل پیروز است و در حقیقت این خداوندست که در دلهای دشمنان هراس افکنده و دل‌های مجاهدین را امید می‌بخشد.
همزمان، حضرت مولانا قمرالحق جان صاحب (رح) نیز در خانه سرپرستی و تعلیم و تعلم زنان و کودکان را به عهده داشتند.
در این دوران بود که از کید مکر متجاوزین، فرزند مولانا قمر الحق جان (رح) ، حضرت نور احمد جان (رح) که در میدان جهاد، مشاور و همراهی دلیر و بی نظیر برای حضرت سید عبدالله جان بود، شهید شد و به لقاء الله پیوست.
انّا للّه و انا الیه راجعون
تمام اقوام جمع شدند تا درباره شهادت حضرت سید نور احمد جان (رح)، با مولانا صاحب گفتگو کنند، اما هیچ کس این جرات را در خود نمی دید که خبر شهادت تنها پسرش را به او بگوید. به هر حال، خبر را به او رساندند، اما او با خرسندی گفت: یک فرزند داشتم که بسیار دوست می‌داشتم، او را در راه اعلای کلمة اللّه دادم و راضی هستم.
در نماز جنازه، بیش از ۴ الی ۵ هزار نفر شرکت نمودند. اجازه خواست که خودش نماز جنازه پسرش را بخواند و چنین شد که او، تنها پسرش را با دستان خود به خاک سپرد.
در سال ۱۳۶۶ شمسی بود که بنا بر مصلحت، این خانواده بزرگوار و معظم از زاهدان به شهر مقدس مشهد به جوار بارگاه حضرت امام رضا (ع) هجرت کردند و مهرآباد را منبع فیض خراسان بلکه دنیا قرار دادند.
در سال ۱۳۷۶ رحلت جانگداز برادرش یعنی حضرت شاه محمد مظهر (رح) اتفاق افتاد که برای حضرت مولانا صاحب بسیار سخت و دردناک بود.
بعد از ارتحال حضرت شاه محمد مظهر (رح)، بنا بر وصیت حضرت شاه شمس الحق (رح) به خلفا و بزرگان طریقت، فرزندشان سیّد عبد اللّه نقشبندی مجددی حفظه اللّه تعالی بر مسند ارشاد نشست. حضرت مولانا قمر الحق نقشبندی مجددی (رح) با برادرزاده خود بسیار شفقت و مهربانی کرده و ایشان را حمایت می‌کردند و از این که برادرزاده‌اش راه سلف و نیاکانش را با جدّیت تمام دنبال می کند بسیار خرسند و مسرور بودند.
در دوران ارشاد حضرت سید عبد الله نقشبندی مجددی، پیشرفت‌های چشمگیری در ترویج و تبلیغ شریعت، طریقت و حقیقت صورت گرفت. به گونه‌ای که فعالیت‌ها و خدمات ایشان عالم‌گیر شد و مرزها را در هم شکست و تشنگان راه حقیقت و معرفت را از سراسر دنیا، در خانقاه پیران کبار نقشبندیه جمع کرد و آنان را به سمت و سویی صحیح در خدمت به دین و خلق الله راهنمایی کرد.
در این راستا، توسط ایشان، کتب بسیاری از مشایخ کرام و علمای عظام چاپ و منتشر و تعدادی از کتب عرفانی نیز تألیف شده و برخی نیز به زبان‌های مختلف دنیا ترجمه و در دسترس عموم مردم دنیا قرار گرفت.
سرانجام این عالم ربانی و عارف صمدانی مجاهد فی سبیل الله بعد از تحمل مریضی وکسالت بسیار در روز چهارشنبه ۱۳۹۹/۹/۵ دار فانی را وداع گفته و به لقاء اللّه پیوستند.
انا للّه و انا الیه راجعون
غم مخور ای جان اگر دور از وطن گشتی غریب
جان سپردن در غریبی خود مقام دیگر است
ایشان عالمی بی مثال، دلیر و شجاع، ، عارفی کامل، زاهد، مخلص و دعاگو بودند. به نقل از بزرگان، در صحبت‌های حضرت مولانا صاحب (رح)، ایشان مسائل و معارف عالی از قرآن و احادیث و مکتوبات امام ربانی (رح) و دیگر کتب عرفانی را بیان می‌کردند که دلها را به محبوب حقیقی سوق می‌دادند و جنب و جوش و شوق و ذوقی ایجاد می کردند و این نتیجه‌ی زحمات و تربیت عموی گرامیشان حضرت شاه محمد معصوم جان ولی (رح) بود.
خداوند روح آن عزیز را همراه با انبیا و اولیا محشور گرداند و او را در اعلاترین طبقات بهشت جای دهد.
خداوند ما و همه منسوبین او را پیروان راستین او و نیاکان بزرگوارشان قرار دهد.

دیدگاه کاربران
(مورد نیاز)
(مورد نیاز)