حکایات و پندها از گلستان سعدی

حکایات و پندها از گلستان سعدی
خلاصه

طريق درويشان ذكرست، شكر، خدمت، طاعت، ايثار، قناعت، توحيد، توكل، تسليم و تحمل. مال از بهر آسايش عُمرست نه عُمر از بهر گِرد كردن مال.

3 5 00

حضرت اَبُوهُرَيرَه«رَضيَ اللهُ عَنهُ» هر روز به خدمتِ مصطفي«صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه سَلَّم» آمدي. یک روز فرمود: «یا اَباهُرَيرَة زُرني غِبّاً تَزدَد حُبّاً» هر روز ميا تا محبت زيادت شود.

*****

مريدي گفت پير را : چه كنم كه از خلايق به رنج اندرم از بسیاری كه به زيارتم مي آيند و اوقاتِ من از تردّدِ ايشان مُشَوَّش مي شود. گفت: هر چه درويشانند مَر ايشان را وامي (قرض) بده و آنچه توانگرانند از ايشان چيزي بخواه كه ديگر گردِ تو نگردند.

*****

طريق درويشان ذكرست، شكر، خدمت، طاعت، ايثار، قناعت، توحيد، توكل، تسليم و تحمل. هر كه بدين صفت ها موصوف است به حقيقت درويش است و گرچه در قَباست(پوشیده).

*****

يكي را شنيدم از پيران مُرَبّي كه مريدي را همي گفت: چندان كه تعلق خاطر آدمي زادست به روزي، اگر به روزي دِه(خداوند) بودي به مقام از ملائكه درگذشتي.

*****

بزرگي را پرسيدم در معني اين حديث كه «اَعدا عَدُوِّكَ نَفسُكَ الَّتي بَينَ جَنبَيكَ». ‌گفت: به حكم آنكه هر آن دشمني را كه با وي احسان كني دوست گردد مگر نفس را كه چندان كه مدارا بيش كني مخالفت زيادت كند.

*****

مال از بهر آسايش عُمرست نه عُمر از بهر گِرد كردن مال. عاقلي را پرسيدند: نيك بخت كيست و بدبخت چيست؟ گفت: نيك بخت آنكه خُورد و كِشت و بدبخت آنكه مُرد و هِشت(جمع کرد).

*****

دو كس رنج بيهوده بردند و سعي بي فايده كردند يكي آن كه اندوخت و نخُورد و ديگر آنكه آموخت و نكرد.

علم چندانكه بيشـتر خواني
چون عمل در تو نيست ناداني

 

نه محقِّق بُود نـه دانشـمند
چـارپائـي بَـرو كتابـي چنــد

 

آن تهي مغز راچه علم وخبر
كـه بَـرو هيـزم ست يـا دفتـر

*****

رازي که پنهان خواهي با كس در ميان مَنِه وگرچه دوستِ مخلص باشد كه مران دوست را نيز دوستان مخلص باشد همچنان مسلسل.

خامُشي بِه كه ضَميرِ دلِ خويش
با كسي گفتن و گفتن كه مَگوي

 

اي سليم، آب ز سَرِ چشمه ببند
كه چو پُر شد نتوان بستن جوي

گلستان سعدی
 

دیدگاه کاربران
(مورد نیاز)
(مورد نیاز)