این جهان مانند شب تیره است و صاحبدلانِ روشن روان و آشفتگان عشق حقیقت بسان گوهری گران بها در عامّه مردم که چون سنگ های بی بها نهانند.
یک شب در منزلگاه لَعلی از دیهیم(تاج) پسر پادشاهی در سنگستان افتاد.
پدر به او گفت: در شب تاریک و ظلمانی چگونه گوهر از سنگ باز توانی شناخت . باید همه سنگ ها را مراقبت کنی که آن جوهر نفیس از میان آنها بیرون نیست این جهان مانند شب تیره است و صاحبدلانِ روشن روان و آشفتگان عشق حقیقت بسان گوهری گران بها در عامّه مردم که چون سنگ های بی بها نهانند.
بوستان سعدی
***
دزدي به خانه پارسائي درآمد چندان كه جُست، چيزي نيافت. دلتنگ شد. پارسا خبر شد. گِليمي كه در آن خُفتِه بود برداشت و در راه دزد انداخت تا محروم نشود.
شنيدم كه مردانِ راهِ خداي
دل دشمنــان را نكــردنـد تنـگ
تُرا كِي ميسر شود اين مَقام
كه بادوستانت خلاف است وجنگ؟
گلستان سعدی
***
حضرت عبدالقادر گيلاني «رَحمَة الله عَلَيه» را ديدند در حَرَمِ كعبه روي بر حَصبا(سنگ ریزه) نهاده همي گفت: اي خداوند ببخشاي! وگر نه هر آينه مستوجِبِ عقوبتم ، در روز قيامتم نابينا برانگيز تا در روي نيكان شرمسار نشوم.
***
اگر جویای آنی که اسم تو در دفتر زمانه پاینده ماند نام نیک و حسن شهرت بزرگانِ سلف و اَکابر ماضی را پنهان و مستور مدار بلکه به احیای ذکر جمیل آنان بکوش:
نام نیک رفتگان ضایع مکن
تا بماند نام نیکت برقرار
بوستان سعدی
***
به نیک نهادان نیاز و خواسته ده که در آن سود باشد و بد اندیشان را عطا بخش تا زیان به تو نرسد خوشا آنکه با بِخرَدانِ صافی ضمیرِ مصاحِبَت ورزد و اُنس پذیرد و از آنان خویِ نیک و رفتارِستوده فرا گیرد.
بوستان سعدی
***
پیر دل آگاه و راهنمای طریقت، شهاب الدین در سفر دریا مرا دو پند داد از عُجب و خود خواهی و خویشتن را بزرگ دیدن بگذر و در مردم بنظر بد منگر.
بوستان سعدی