معراج حضرت پیامبر صلی الله علیه وسلم (قسمت اول)

معراج حضرت پیامبر صلی الله علیه وسلم (قسمت اول)
خلاصه

خداوند متعال که یاری دهنده بزرگ رسول الله صلی الله علیه و سلم و نظاره گر احوال او می باشند،از بیت المقدس و از صخره معروف (محبط الوحی) به طرف آسمان ها برد،شب، فراغتگاه مشتاقان الهی و وقت عذرخواهی عاصیان و مناجات صادقان و وقت خاص مردان خدائی است

6 5 00

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

به نام یگانه خالق هستی که کلام در زبان آفرید و بوسیله قلم اسرار قلب آدمی را فاش کرد و در دل شیفتگان راه حق نشانید. خداوند متعال که یاری دهنده بزرگ رسول الله صلی الله علیه و سلم و نظاره گر احوال او می باشند؛ برای آرامش روح و تسلّی خاطر رسول الله، او را به معراج فرا خواندند و پیامبر گرامی صلی الله تعالی علیه و سلم با کوله باری از درد و مشقت، که از قوم خویش دیده بود، راهی معراج شدند و جبرئیل؛ یار همیشگی پیامبر، رسول الله صلی الله علیه و سلم را از آسمان ها عبور داده و از تماشای بهشت و دوزخ گذرانیده و از دیدار لوح و قلم و عرش و کرسی سیراب کرده و به قاب قوسین و مقام اعلی رساند و رسول الله صلی الله علیه و سلم از محضر خداوند، تمامی علم اولین و آخرین را، عفو و رحمت و شفاعت و نماز را به عنوان هدیه الهی به ارمغان آوردند.

اسراء و معراج در اصطلاح لغت: اسرا؛گردش شبانه را گویند و مراد از آن در این کتاب، سفر شبانه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی است. معراج؛ وسیله بالا رفتن مانند نردبان را گویند و مراد از آن در این کتاب، وسیله ای است که با آن پیامبر صلی الله علیه و سلم از بیت المقدس و از صخره معروف (محبط الوحی) به طرف آسمان ها برده شده است. اسراء و معراج، هر دو با هم در پاسی از شب انجام گرفته است. معجزه اسراء؛ بنا به نصّ صریح قرآن کریم، ثابت و قطعی است و هر کس منکر آن شود، کافر است؛ زیرا منکر آیتی از قرآن شده است. «سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انه هو السمیع البصیر».

«وَ ما جَعَلنَا الرُّءیَا الَّتِی اَرَیناکَ اِلاّ فِتنَةً لِلنّاسِ» یعنی: ما دیداری را در شب معراج برای تو میسر کردیم آن را جز وسیله آزمایش مردمان قرار ندادیم. مسلماً جمهور مسلمانان بر این عقیده اند که، اسراء و معراج در بیداری و با جسم و روح بوده است و قوی ترین دلیل بر آن این است که، اگر در خواب بود، موجب شگفتی و حیرت مشرکین قریش و انکار آنان نمیشد؛ زیرا خواب و عروج روح در نزد آنان امری مقبول بود و ممکن است که برای هر کسی اتفاق افتد. دلیل دیگر این است که، اگر رفتن جسم خاکی به آسمانها، امری غیر ممکن باشد، پس بدون شک، نزد کسانی که معراج پیامبر در بیداری را انکار می کنند، نزول جبرئیل از هوای نورانی بر زمین خاکی، ممکن نمی باشد و در نتیجه، منکران معراج در بیداری، انکار کنندگان نزول جبرئیل بر زمین نیز می باشند.
دلیل دیگر آنکه، همانا خداوند بر حضرت سلیمان علیه السلام، قدرت پرواز با باد و طی نمودن مسافت یک ماهه را، در مدت کوتاهی (از صبح تا غروب آفتاب) داده است. دیگر آن است که همانا، آصف بن برخیا (وزیر سلیمان) که مخلوق خداوند می باشد، تخت بلقیس را از یمن تا فلسطین، در یک چشم بر هم زدن، نزد سلیمان علیه السلام حاضر نمود و دیگر آنکه، خورشید در هنگام طلوع، فاصله300000 هزار کیلومتری را، در سه ثانیه طی می نماید. چه شگفتی باشد، که خورشید رسالت، با آن همه بزرگی و عظمت، در پاره ای از شب، با جسم خویش به دیدار حق تعالی رهسپار شود و وقتی ابلیس؛ این زشت ترین خلق خدا، از مشرق تا مغرب را در لحظه ای کوتاه طی می نماید، چرا بهترین هر دو عالم، که مرکب او را براق و راهبرش جبریل امین و میزبانش رب العالمین باشد، نتواند از مسجدالحرام پرواز کرده و در فرش اعلی به دیدار معشوق خویش نگردد؛ هیچ عجب نیست بر حبیب خود، که از همه پیامبران بر او ارج نهاد، سفر معراج را در بیداری اعطاء کند و در مدت کوتاهی مسافت چندین هزار ساله راه را بپیمایاند. و علی رغم اینکه معراج، یکی از معجزات بزرگ پیامبر، بعد از قرآن کریم می باشد و با قوانین مادی قابل قیاس نیست، اما علم جدید نیز مؤید اینگونه حوادث است؛ زیرا هنگامی که فضانوردان با سفینه فضایی به کره ی ماه رفته و ده ها اکتشاف را به نام خود ثبت نموده اند، پس سفر فضایی آن حضرت نیز، امری خلاف عقل و علم نیست.

چرا خداوند رسول الله صلی الله علیه و سلم را در شب به معراج برد؟ شب از روز بهتر است؛ زیرا شب، نتیجه ی بهشت است؛ اما روز، نتیجه ی جهنم می باشد؛ بدین دلیل که، وقتی خداوند بهشت و دوزخ را آفرید، دوزخ بر اثر آتش، نورانی و بهشت به علت نبود آتش، در تاریکی بود؛ سپس خداوند بر فرشتگان دستور داد، تا روشنائی آتش دوزخ را گرفته و از هر کجای بهشت تاریکی باشد، بیرون آورده و به دنیا دهند و بنابراین، از روشنائی آتش دوزخ، روز و از تاریکی بهشت، شب بوجود آمد. و چون روز از روشنائی آتش جهنم بوجود آمده، بیشتر رنج ها و مشقت های دنیوی در آن قرار دارد و شب را چون از بهشت آورده اند همه آسایش و راحتی و بیشتر مکشوفات غیبی انبیاء و اولیاء در شب بوده و شب، فراغتگاه مشتاقان الهی و وقت عذرخواهی عاصیان و مناجات صادقان و وقت خاص مردان خدائی است؛ اما روز، وقت عوام می باشد و به همین علت، پیامبر صلی الله علیه و سلم را شب به معراج برده اند.

به گفته راویان، علت عروج پیامبر صلی الله علیه و سلم به معراج، این است که زمین بر خود فخر می کند و به آسمان می گوید: «من از تو برتر هستم؛ چون خداوند متعال مرا با شهرها، دریاها، رودها، جنگلها و امثال آن زینت داده است». آسمان در جواب می گوید: «من از تو برتر هستم؛ زیرا خداوند در من خورشید، ماه، ستاره، عرش، کرس و بهشت را قرار داده است». زمین در جواب می گوید: «در من خانه ای است که پیامبران، صالحان و مؤمنان بر آن طواف می کنند و جایگاه ارواح انبیاء، صالحین و مؤمنین می باشد. سرور پیامبران، خاتم النبیین، حبیب رب العالمین و افضل موجودات، روی من جای دارد و شریعت او، در روی من حکمرانی می کند. خداوند همه موجودات روی زمین و آسمانها را به حرمت او آفریده است». زمانی که آسمان این سخنان را شنید، از جواب دادن عاجز ماند و رو به خداوند نمود و گفت: «ای خداوند رحیم! تو بر غم افتادگان و ضعیفان کمک کننده ای؛ تو مرا از غم رها کن». در این لحظه از طرف خداوند (که عالم اسرار بندگان می باشد)، ندا آمد که: «ای آسمان، غم تو چیست؟» آسمان، حزن و اندوه خویش را بر خدای خود فاش نمود و گفت: «یا الله، همچنانکه زمین را با وجود محمد صلی الله علیه و سلم برتر نمودی، بر من نیز با قدم مبارک حبیب خود، ارجحیت بخش». خداوند نیز دعای آسمان را اجابت نمود و در بیست و هفت رجب بر جبرئیل امر نمود که تسبیح نگو. جبرئیل گفت: ای خدا آیا قیامت آمده است. خداوند فرمود نه ای جبرئیل اما تو به بهشت برو و براق را بگیر و با این براق به طرف محمد صلی الله علیه و سلم برو و او را به پیشگاه من بیاور. جبرئیل در همان لحظه بر چراگاه بهشت رفت تا براق را بگیرد وقتی که بر چراگاه بهشت وارد شد چهل هزار براق را دید که بر پیشانی آنها نام محمد صلی الله علیه و سلم نوشته شده است. جبرئیل متحیر شد و در فکر فرو رفت که کدام براق را انتخاب کند ناگهان براقی که سر بر زمین افکنده و اشک از چشمانش جاری شده را در گوشه ی چراگاه دید و از حال آن براق تعجب کرد. زیرا براق های دیگر همه در حال چرا بودند بجز این براق. جبرئیل پیش آن رفت و جویای حال او گشت او گفت: من چهل هزار سال پیش نام محمد صلی الله علیه و سلم را شنیدم و محبت او در قلب من نشست و عاشق دیدار او گشتم بعد از این سالها بر خود خوردن و نوشیدن را حرام نمودم به امید دیدن روی معشوق خود. جبرئیل به او گفت: ای براق روز وصل تو با معشوق خویش رسیده است من امروز تو را پیش محمد صلی الله علیه و سلم می برم تا حزن و اندوه تو آرام گیرد و بعد افسار و پالان بهشتی را بر براق بست و او را به پیشگاه محمد صلی الله علیه و سلم آورد. این ماجرا یکی از اسباب عروج سرور کائنات به پیشگاه خداوند منان می باشد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در بیست هفتم ماه رجب (سال دوازده بعثت مطابق با621 میلادی) در منزل ام هانی بنت ابوطالب که اسم فاخَتِه می باشد بعد از بجا آوردن دو رکعت نماز که بعد از نماز عشاء خوانده می شود به پهلو خوابیده بود که سقف خانه شکافت و جبرئیل، مکائیل و اسرافیل وارد خانه شدند هر کدام از این فرشتگان را هفتاد هزار فرشته ی دیگر همراهی می کردند که حضرت جبرئیل با بالهای خود پیامبر صلی الله علیه و سلم را بیدار نمود. پیامبر صلی الله علیه و سلم می فرماید: در آن حال من از جا برخاستم جبرئیل بر من گفت: به تحقیق خداوند مرا پیش تو فرستاده تا تو را با خودم پیش او راهنمایی کنم تا تو شگفتی ها و عظمت بعضی از نشانه های خداوند را مشاهده فرمایی. پیامبر صلی الله علیه و سلم می فرماید: وضو گرفتم و بعد از آن دو رکعت نماز بجا آوردم و بدنبال این ماجرا حضرت جبرئیل پیامبر صلی الله علیه و سلم را به پشت خوابانیده و از قسمت بالای سینه تا انتهای شکم وی را شکافت سپس با جامی از آب زمزم قلب پیامبر صلی الله علیه و سلم را از سیاهی ها شستشو داد (به قول راویان جبرئیل در مجموع پیامبر صلی الله علیه و سلم را سه بار شق الصدر نموده است بار اول در خانه دایه خود حلیمه اتفاق افتاد. در این مرحله نقطه سیاهی را در قلب او، که جایگاه شیطان می باشد را شستشو داده و بر دو کتف پیامبر صلی الله علیه و سلم مهر نبوت را زد در مرحله دوم هنگام نازل شدن اولین آیات وحی الهی بر قلب پیامبر صلی الله علیه و سلم و در مرحله سوم هنگامی که قصدرفتن به معراج را داشت اتفاق افتاد تا قلب بر حفظ اسرار الهی و کلمات ربانی ظرفیت لازم را داشته باشد) و بعد از آن جبرئیل حیوانی سفید رنگ را معرفی کرد که به آن براق می گفتند.

هیکل این براق از الاغ بزرگتر، صورت این حیوان مانند صورت انسان و پاهای آن مانند پاهای شتر و یالهای گردن آن مثل یالهای اسب بود و بر پشتش پالانی از جنس لؤلؤ سفید و رکابهای آن از زمردهای سبز رنگ و افسار آن از یاقوت احمر که نورهای خیره کننده ای از آن تلألی می کرد و جنس آن نه مونث بود و نه مذکر، بلکه موجود ثالثی بود و گام هایی که بر می داشت به اندازه آخرین نقطه دید چشم های او بود پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: من حیوانی زیباتر از حسن جمال از این حیوان ندیدم و من بر سوار شدنِ آن حیوان مشتاق شدم و از جبرئیل پرسیدم که این حیوان به چه کسی تعلق دارد جبرئیل گفت: از آن توست بر آن سوار شو تا دعوت خداوند را اجابت کنی جبرئیل افسار و میکائیل رکاب ها را گرفته بود و اسرافیل نیز در عقب حیوان بود و موقعی که می خواستم سوار بر براق شوم مانند ماهی که در تور افتاده باشد می لرزید و جبرئیل دست خود را بر سر حیوان گذاشت و گفت مگر شرم نمی کنی که به حبیب خداوند بی احترامی می کنی. (بقول راویان با حرفی که جبرئیل به براق گفت براق از شرم عرق کرد و از قطره های عرق براق که بر زمین چکید اولین گل زرد بر روی زمین رویید و از سوار نکردن براق جبرئیل نیز شرمسار شد از قطره های عرق جبرئیل اولین گل سفید و از قطره های عرق که از پیشانی پیامبر صلی الله علیه و سلم بر زمین چکید اولین گل قرمز (محمدی) بر روی زمین روییدند). براق نیز به جبرئیل گفت: من رسول خدا صلی الله علیه و سلم را سوار می کنم به شرط آنکه شفیع من در قیامت باشد و پیامبر صلی الله علیه و سلم در جواب گفت: من هم شفاعت تو را در روز قیامت خواهم کرد و هم به عنوان مرکب در بهشت از تو استفاده خواهم نمود.

پیامبر صلی الله علیه و سلم می فرماید: من سوار براق شدم و با جبرئیل به سیر پرداختم و از مسجدالحرام به سمت مسجدالاقصی به راه افتادیم که در این حال صدایی از سمت راست آمد و بر من ندا کرد به سمت من بیا و توجه کن.... تا من به تو و امت تو نصیحتی کنم و من بر او توجه ای نکرده و راه خود را ادامه دادم ناگهان بعد از طی مسافتی صدای دیگری از سمت چپ آمد که می گفت بایست و توجه کن تا من به تو و امت تو نصیحتی کنم به این نیز توجه ای نکردم بعد از طی مسافتی دیگر زنی را مشاهده کردم با موهای افشان و زیور آلات متنوع که زیبائی آن خیره کننده بود که ندا می زد ای محمد بایست و بر من توجه کن، سخنی دارم که می خواهم تو و امت تو را نصیحتی کنم و به این نیز توجه ای نکردم بعد از طی مسافتی به بیت المقدس رسیدیم، ناگهان جوانی را در مقابل خود مشاهده نمودم که در غایت زیبایی بود و بر من سلام کرد و تعظیم نمود و من هم بر او تعظیم کردم بعد از چند لحظه از نظرم محو شد من به جبرئیل گفتم: از ندا کننده های ما بین مسجدالحرام و مسجدالاقصی خبر بده جبرئیل به من گفت: نخستین ندا، دعوت کننده به دین مسیحیت بود که اگر به آن توجه می کردی و سؤالات او را جواب می دادی امت تو بعد از تو مسیحی می شدند و دعوت کننده بعدی ندا کننده ی یهود بود که اگر توجه می کردی بعد از تو امت تو یهودی می شدند اما ندا کننده ی سومی دنیا بود اگر بر او توجه می نمودی بعد از تو همه امت تو دنیا را اختیار می کردند اما آن جوانی که بر تو سلام کرد و تو را احترام گذاشت آن دین اسلام است که بعد از تو اکثر امت تو در سایه ایمان به خدا زندگی خواهند کرد پیامبر صلی الله علیه و سلم می گوید: بعد از اینکه به بیت المقدس رسیدیم تشنگی بر من عارض گشت و بر من سه ظرف آوردند در یکی شیر و در دومی شراب و در دیگری آب بود که در جلوی من گذاشتند و جبرئیل گفت: ای محمد یکی را اختیار کن و من هم ظرف شیر را گرفته و شروع به نوشیدن کردم که از فرط تشنگی قسمت کمی از آن باقی ماند جبرئیل بعد از آن به من گفت: به تحقیق تو خیر را اختیار کردی و اگر تو همه شیر را می خوردی همه امت تو در بهشت می بودند و بعد از شنیدن آن تقاضای نوشیدن باقی مانده شیر را نمودم و جبرئیل فرمود: چیزی که قلم الهی نوشته، اجرا و مهر آن خشک شد و دیگر تقدیر خدا اجرا خواهد گشت بعد از این جریان در بیت المقدس بر عجایب خداوند نظر افکندم.

بعد از اینکه پیامبر صلی الله علیه و سلم عجایب بیت المقدس را نظر کرد جبرئیل پیامبر صلی الله علیه و سلم را از صخره ای که در بیت المقدس قرار داشت به طرف آسمان فراخواند و این صخره امرِ عروج جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه و سلم را شنید بی اختیار خود را بالا کشید و جبرئیل وقتی بالا آمدن صخره را دید بر او فرمان ایستادن داد و صخره در همانجایی که بالا آمده بود ایستاد این صخره که صخره محبط الوحی نام دارد در حال حاضر نیز در بیت المقدس قرار دارد از عجایب این صخره این است که بدون اینکه تکیه گاهی داشته باشد در بین آسمان و زمین ایستاده است و تنها نگه دارنده آن خالق یکتای آسمان و زمین است. پیامبر صلی الله علیه و سلم می فرماید بعد از این جبرئیل مرا در آغوش گرفته و از میان دو دیده من بوسید و گفت صعود کن ای محمد و من نیز با جبرئیل میل صعود کردن بر آسمان را نمودم ناگهان نظر من بر عبادت کنندگانی افتاد که در میان فرشتگانی بودند شمار آنها مشخص نبود و ستاره های معلق شده ای را در مسجد آنان دیدم مانند چراغ های آویزان شده در مساجد دنیا بعد از مشاهده این مقامات الهی من با جبرئیل در یک چشم به هم زدن بر آسمان دنیا صعود کردم آن آسمانی که از زمین به اندازه پانصد سال فاصله دارد را طی نمودیم در آسمان اول جبرئیل در را زد نگهبانان گفتند: کیست در می زند جبرئیل گفت: منم جبرئیل و آنان گفتند همراه تو کیست جبرئیل گفت: محمد صلی الله علیه و سلم و آنان گفتند: مرحبا و خوش آمدی ای جبرئیل و آن کسی که همراه توست، به چه جای با صفایی آمدید آنها در را باز کردند و ما بر آسمان اول وارد شدیم ناگهان آسمانی دیدم پر از بخارهایی مانند دود که آسمان اول را پوشانده بود به آسمان اول الرفیعه می گفتند و جایی نیست در این آسمان مگر سجده کننده و یا رکوع کننده ای در آن نباشد. در آنجا دو نهر بزرگی را دیدم و از جبرئیل پرسیدم که این دو نهر چیست؟ جبرئیل گفت: یکی نیل است و دیگری فرات و در طرف دیگر نهری دیدم که در کنار آن قصرهایی از لؤلؤ و زمرد ساخته شده و دست خود را بر آب آن نهر فرو بردم ناگهان دیدم که آن نهر از عطر خالص بود با بوی خوش از جبرئیل پرسیدم این نوع نهر چیست؟ جبرئیل گفت: این کوثر است خداوند آن را بر تو آماده کرده است ناگهان فرشته ای بزرگی شبیه انسان که سوار بر اسبی از نور و دارای لباسی از نور بود دیدم و بر هفتاد هزار فرشته فرمانروایی می کرد و آنان نیز دارای لباسهایی زینتی بودند که در دست هر کدام از آنها گرزی از نور بود جبرئیل گفت: که این فرشتگان لشکر خداوند هستند که اگر کسی در زمین گناهی مرتکب شود این فرشتگان صدا می کنند خداوند غضب کرد کسی را که در روی زمین گناه کرده است و ندا می کنند که ای مخلوقات شما نیز بر آن گناه کننده لعنت بفرستید و اگر بعد گناهکار از عمل خویش توبه کند آن فرشتگان ندا می کنند خداوند از آن بنده راضی شد و این فرشتگان از خداوند رضایت کامل را برای این بنده تمنا می کنند و خداوند دعای فرشتگان را اجابت می کند و گناه آن بنده را عفو می کند آن فرشته ی بزرگ که بر اسبی از نور سوار شده بود حضرت اسماعیل علیه السلام نگهبان آسمان اول بود بر او نزدیک شدم و سلام کردم او جواب سلام مرا داده و بر من احترام کرده و بشارت داد بر من ای محمد صلی الله علیه و سلم همه ی خیر تا روز قیامت بر تو و امت تو است و من نیز شکر خدا را آورده و خدا را حمد گفتم بعد از آن ناگهان من فرشته ای دیدم که نصف آن از برف و نصف دیگر آن از آتش بود که آتش برف را ذوب نمی کرد و برف نیز آتش را خاموش نمی نمود و این فرشته هزار سر که در هر سر هزار صورت و در هر صورت هزار دهان و در هر دهان هزار زبان داشت و هر زبان آن فرشته با هزار لغت تسبیح می گفت که هیچکدام مشابه به دیگری نبود و از جمله تسبیحات آن فرشته این بود که می گفت پاک می دانم آن خدایی را که الفت داد میان برف و آتش و ای کسی که الفت دادی میان برف و آتش مهربانی ده قلب های مؤمنان را نسبت به یکدیگر فرشتگان اطراف این فرشته آمین می گفتند من از جبرئیل پرسیدم ای جبرئیل این فرشته کیست؟ جبرئیل گفت: که این ملک الموکل است بر موجوداتی که در آسمان ها هستند (اعمال فرشتگان را ثبت می کند) بعد فرشته ها صف بستند و من با این فرشتگان دو رکعت نماز بجا آوردم. در آن لحظه شخصی را دیدم که شکل و شمایل حضرت عثمان رضی الله عنه را داشت و پرسیدم آیا تو (روحانیت) عثمان هستی او گفت: آری و از او پرسیدم که چطور به این مقام نایل آمده ای او در جواب گفت: با خواندن نماز شب.

بهر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و وِرد سحری بود

دیدگاه کاربران
(مورد نیاز)
(مورد نیاز)