رساله حضرت مولانا عبدالرحمان جامی(رح)

رساله حضرت مولانا عبدالرحمان جامی(رح)
خلاصه

سيـّد احمـد نام از مقـرّبان و شاگردان جناب حضـرت مولانا شيـخ عبدالرّحمن جامي(رح) به قلم خود نوشته است كه ايـن رساله از نوشتـه جناب مولانا حقايق پناهي مرحـومي مخدومي حضـرت مولانا جامي ـ قَدَّسَ اللهُ تَعَالَي رُوْحَهُ ـ به جهت شاه گيلان به التماس وي نوشته اند اين است.

2 5 00

بسم الله الرّحمن الرّحیم

بدانكه سيـّد احمـد نام از مقـرّبان و شاگردان جناب حضـرت مولانا شيـخ عبدالرّحمن جامي(رح) به قلم خود نوشته است كه ايـن رساله از نوشتـه جناب مولانا حقايق پناهي مرحـومي مخدومي حضـرت مولانا جامي ـ قَدَّسَ اللهُ تَعَالَي رُوْحَهُ ـ به جهت شاه گيلان به التماس وي نوشته اند اين است.

سر رشتـه دولت ای بـرادر به کف آر

این عمر گرامی به خسارت مگذار

دائم همه جا با همه کس در همه حال

می دار نهفته چشم دل جانـب یار

بدان «اَفْنَاكَ اللهُ عَنْكَ وَ اَبْقَاكَ بِهِ» «فاني كند تو را خداي تعالي از هستي تو و باقي كند تو را به خود؛ يعني تو را مقام فنا في الله و بقا بالله را عطا كند» كه حاصل طريقه حضرت خواجه بزرگوار و خلفاي ايشان ـ قَدَّسَ اللهُ اَسْرَارَهُم ـ بعد از تصحيح عقيده و تطبيق آن به عقايد سلف صالح ـ رِضْوَانُ اللهِ تَعَالَي عَلَيْهِمْ اَجْمَعِيْنَ ـ و اتيان به اعمال صالحه و اتباع سنن مأثوره و اجتناب از محظورات و مكروهات شريعت، دوام حضور است مَعَ الْحَقِّ سُبْحَانَهُ عَلَي مَرِّ الْاَوْقَاتِ مِنْ غَيْرِ فَتْرَةٍ وَتَشَتُّتِ عَزِيْمَةٍ (دوام حضور است به حق سبحانه به طور دائم در همه وقت به غير از سستي و پراكندگي باطن.) و اين حضور را كه ملكه نفس سالك گردد و ملك وي شود، مشاهده خوانند و طريق وصول بدين دولت به سه گونه است:

اول: طريقه ذكر است كه به حضور قلب كلمه طيبه «لَا اِلَهَ اِلَّا اللهُ» را تكرار كند. در طرف نفي، جميع محدثات را به نظر عدم و فنا مطالعه كند و در طرف اثبات وجود معبود به حق را به نظر قدم و بقا مشاهده نمايد و در وقت تكرار كلمه، زبان را به كام چسباند و به دل صنوبري كه متعلق به دل حقيقي است متوجه گردد و نفس خود را در درون كشد و به قوت تمام بگويد بر وجهي كه اثر آن به دل رسد و دل از آن متأثر گردد. بي آنكه اثر آن بر ظاهر وي پيدا گردد كه اگر كسي بالفرض در پهلوي وي نشسته باشد، مي بايد كه از آن آگاه نشود و جميع اوقات را مستغرق اين ذكر گرداند و وي به هيچ شغل از آن ذكر باز نماند چه در رفتن و آمدن و چه در گفتن و شنيدن و چه در خفتن و خواستن. و اگر به واسطه بعضي اشغال(شغلها، كارها) در اين تكرار فتوري واقع شود، مي بايد كه چشم دل وي باز باشد و بالكليه از آن غافل نگردد. و اگر پيش از صبح در تكرار اين كلمه (مراد ذكر است طوري كه تشريح شد) مبالغه بيشتر كند، اميد است كه بركت آن به تمام روز برسد. همچنين پيش از خواب كردن در آن معني مبالغه نمايد اميد است كه بركت آن به تمام شب برسد و شك نيست كه چون بدين تكرار مواظبت نمايد، در بعضي اوقات وي را كيفيت بي خودي و بي شعوري كه مقدمـه جذبه است حاصل خواهـد آمـد. مي بايد كه خود را به آن كيفيت (بيخودي) دهد و آن مقدار كه تواند آن را نگاه دارد و چون آن كيفيت روي در نقصان آرد به سر تكرار باز آيد و چون اين معني مرة بعـد اخري به حصول پيوندد، اميد است كه وي را ملكه اي حاصل شـود كه اگر چه آن كيفيت بالفعل حال وي نباشد و حال وي منـدرج در علم گردد اما هرگاه كه خواهد به اندك توجهي به آن حال متحقق تواند گشت. و حبس نفس اگـر مزاج به آن وفا كنـد كه در يك نفس زدن سه بار يا پنـج بار يا هفت بار به آن مقدار كه تواند ذكر را تكرار كند در نفي خواطر و حصول كيفيت بي خودي دخل تمام است و وجدان حلاوت عظيمـه بر آن مترتب است.

دوم: طريقه توجه و مراقبه است كه آن معني بي چون و بي چگونه را كه از اسم مبارك الله مفهوم مي گردد و بي توسط عبارت عربي و عبري و فارسي و غير آن ملاحظه نمايد و آن معني را نگاه داشته به جميع مدارك و قوي متوجه قلب صنوبري گردد و بر اين معني مداومت نمايد و در نگاهداشت آن تكلف كند تا زماني كه كلفت از ميان برخيـزد و چون اين معني پيش از تصـرف جذبه در وجود سالك، تعذر تمام دارد و مي شايد كه معني مقصود را به صورت نور بسيط محيط به جميع موجودات علمي و عينـي در برابر بصيرت بدارد و با آن به جميـع قوي و مدارك متوجه قلب صنوبري گـردد تا آن زمان كه آن صورت از ميان برخيـزد و مقصود بر آن مترتب گردد.

سوم: طريقه رابطه است به پير پرورده كه به مقام مشاهده رسيده باشد و به تجليات ذاتيه متحقّق گشته ديدار وي به مقتضاي «هُمُ الَّذِيْنَ اِذَا رُؤُوْا ذُكِرَ اللهُ» «دوستان خدا كساني اند كه از ديدنشان خداي تعالي به ياد مي آيد» فايده ذكـر دهـد و صحبت وي به موجب «هُمْ جُلَسَاءُ اللهِ» «ايشان همنشينان خدا هستند» نتيجه صحبت مذكور. پس چون دولت ديدار و صحبت چنين عزيزي دست دهد و اثر آن را در خود يابد چندان كه تواند آن را نگاه دارد (يعني اثر صحبت پير كه از بركت دولت صحبت و توجه مرشد حاصل شده) و اگـر در آن معني فتـوري واقـع شود، باز به صحبت وي مراجعت نمايد تا به بركت وي آن معني پرتو اندازد. هم چنين مرة بعد اخري تا آن كه اين كيفيت ملكه وي گردد.

و اگر چنان كه آن عزيز غايب باشد، صورت وي را در خيال گرفته به جميع قواي ظاهري و باطني، متوجه قلب صنوبري گردد و هر خاطري كه درآيد نفي كند تا آن كيفيت غيبت و بي خودي روي نمايد و به تكرار اين معامله ملكه گردد. و هيـچ طريقه اي از اين طريقه رابطه اقرب تر نيست. بسيار باشد كه چون مريد را قابليت آن باشد كه پير در وي تصرف كند، در اول صحبت وي را به مرتبه مشاهده مي رساند و چون دريافت صحبت چنين عزيزي در اين روزگار «اَعَزُّ مِنَ الْكَبْرِيْتِ الْاَحْمَرِ» «عزيزتر است از كبريت سرخ» است مي بايد كه به يكي از آن دو طريقه كه مذكور شد، اشتغال نمايد. و از بيان اين طُرُق ثلاثه معلوم شد كه توجه به قلب صنوبري كه در عرف اين طايفه، آن را وقوف قلبي خوانند در جميع اوقات، ضروري است و حضـرت خواجه ـ قَدَّسَ اللهُ سِرَّهُ ـ آن را از لوازم شمردند. و از اسرار حضرت مولانا مانند:

مانند مرغی باش هان بر بیضه دل ­پاسبان

کز بیضه دل ­باشدت مستی ­و ذوق ­و قهقهه

***

رو بر در دل ­بنشین کان دلبر خرگاهی

وقت سحری آید یا نیم شبی ­باشد

و اما وقوف زماني كه عبارت از محاسبه اوقات است كه به تفرقه مي گذرد يا به جمعيت و همچنين وقوف عددي كه ملاحظه عدد ذكر است كه نتيجه مي دهد يا نمي دهد لازم نيست و مي شايد كه در اثناي يكي از اين طُرُق ثلاثه انوار و واقعات روي نمودن گيرد و مي بايد كه از آن اعراض نموده به مقصود حقيقي اشتغال نمايد. از سخنان حضرت خواجه ـ قَدَّسَ اللهُ سِرَّهُ ـ است كه: «واقعه، علامت قبول طاعت است.» پس از واقعه حاصلي نيست.

چو غلام آفتابم همه ز آفتاب گویم

نه ­شبم نه­ شب­ پرستم­ که­ حدیث­ خواب گویم

مي بايد كه چون حق(ج) توفيق اشتغال به اين طريقه رفيق دولتمندان گرداند خود را به آن مشهور نسازد و علم نگرداند و به قدر امكان در خفاي آن كوشد و از محرم و نامحرم پنهان دارد. از حضرت خواجه ـ قَدَّسَ اللهُ سِرَّهُ الْعَزِيْزَ ـ پرسيدند: «بناي طريقت شما بر چيست؟» فرمودند: «خلوت در انجمن؛ به ظاهر با خلق و به باطن با حق(ج)».

از درون شو آشنا و ز برون بیگانه وش

این ­چنین ­زیبا روش کمتر بود اندر جهان

و بعضي از اين طايفه گفته اند كه لطيف ترين حجابي اين طريقه را صورت افاده و استفاده است كه ارباب علم را مي باشد مي بايد كه طريقه خود را از صحبت اضداد اجتناب نمايد به تخصيص از صحبت جماعتي كه از نور ايمان دوراند و به ظلمات طبيعت مسرور و دعواي فيض دهي و نور بخشي كنند و در لباس ادعاي علم صناعت عمر در كذابي و خرابي و قلابي گذرانند «اَعَاذَنَااللهُ وَ جَمِيْعَ الْمُسْلِمِيْنَ مِنْ خُبْثِ عَقَائِدِهِمْ وَ شَرِّ مَكَائِدِهِمْ» «پناه مي برم خود و همه مسلمانان را به خداي تعالي از بدي عقايد آنها و شر كيدهاي آنها» و اين رباعي به يكي از خلفا [حضرت عزیزان علی رامتینی«رح»] اين سلسله خواجگان منسوب است ـ قدس الله سره ـ:

با هرکه نشستی ونشد جمع دلت

وز تو نرهید زحمـت آب و گلت

از صحبـت او اگر تبـرّی نکنـی

هرگز نکند روح «عزیزان» بحلت

گفتن و نوشتن اين سخنان نه طريقه اين فقير بود اما چون از آن جانب رايحه ي اخلاصي به مشام ذوق رسيد باعث بر تحرير و تقرير اين معاني شد.

با این همه بی حاصلی و هیچ کسی

درمانده به نارسایی و بوالهوسی

دادیـم تـو را ز گنـج مقصـود نشان

گـرمـا نرسیدیم تو شاید برسی

حق(ج) همگان را از آن چه نشايد، نگاه دارد و از آن چه نبايد، در پناه دارد.

جمله سر خواص و شر عوام گفته شد والسلام و الاکرام

دیدگاه کاربران
(مورد نیاز)
(مورد نیاز)