سبق دهم: مراقبه احديت که آن را دایره امکان نیز می گویند نيتش اين است: «فيض مي آيد از ذاتي كه جامع جميع صفات كمالات و منزه از جميع نقصانات است خاص بر لطيفه قلب من»
سبق نهم: اولِ مراقبات، وقوف قلبي است طريقش اين است که سالك ادراك و حواس خود را در قلب صنوبري خود جمع كند و به آن متوجه گردد و سپس قلب به سوي خداي تعالي متوجه گردد در حالي كه مستغرق در ذات بلامثل و مثال مي شود و غير ذات الهي را قصد نمي كند و منتظر ورود فيض از سوي خداي تعالي بر دل خود بدون ذكر كردن اسم ذات مي شود؛ بلكه در دل، خود را در حضور خدا بيند و اين را در هر زمان و مكان، حتي در تنهايي و اجتماع لازم گيرد. ورود فیض را مانند ابر نیسان بر قلب خود تصور نماید. علامت تکمیل آن غلبه استغراق و درک حضور مع الله در تنهایی و جمع است.
سبق دهم: مراقبه احديت که آن را دایره امکان نیز می گویند نيتش اين است: «فيض مي آيد از ذاتي كه جامع جميع صفات كمالات و منزه از جميع نقصانات است خاص بر لطيفه قلب من». هرگاه حضور و جمعیت بر قلب تا اندازه ای حاصل شود که از بین رفتن خواطر از قلب به چهار ساعت برسد، علامت تمامي قطع دايره امكان است كه ظل ظل اسماء و صفـات است و بعضي ديدن انوار را علامت قطع دايره دانسته اند.
نيمه دايره امكان از زمين تا عرش(عالم خلق) و نيمه ديگر تا بالاي عرش(عالم امر) است؛ از احوال این دایره جذب، حضور، جمعیت، ارادت، کشف کونی، کشف عالم مثال، کشف ارواح و سیر عالم ملک(که عبارت از تحت افلاک می باشد) و سیر عالم ملکوت(که عبارت از عالم فرشتگان، ارواح، بهشت و مافوق آسمان ها) می باشند. در نیمه پایین این دایره، سیر آفاقی و در نیمه بالای آن، سیر و سلوک انفسی حاصل می شود. سير آفاقي عبارت از مشاهدة انوار در بيرون باطن خود به رنگهاي مختلف است و سير انفسي، ديدن انوار و تجليّات در باطن خود است.
برای مطالعه بیشتر به کتاب حجة السالکین فی رد المنکرین و کتاب طریقة الراشدین و حجة المسترشدین مراجعه شود.
سبق نهم: وقوف قلبی
نهميـن را وقـوف قلبـي دان
يعنـي غفلت نبایدت يك آن
قلـب باشـد مـلازم سبـحان
كـو بـود از مقـام محبـوبان
پس مراقب شوي به سوي احد
بگـذري از تـردّد و ز عـدد
سبق دهم: مراقبه ی احدیّت
احديّـت مراقبـه اسـت دهـم
کز تو گردد هر آنچه جز حق گم
کوست مستجمع جمیع کمال
و منـزّه ز عیـب و نقص و زوال
انـتـظـار فـیـوض ربّـانــی
مـی کشنـد سالکان عـرفانـی
در شب و روز سیصد و شصت بار
حـق بود در قلوب بنـده نظار
تـا کـه منظـور ذات او باشـنـد
واقف از وسوسه ی عدو باشند
آنكـه را يار نيـك دم ساز است
در ره حـق ز خلق ممتاز اسـت
گفت آن پیشوای هـر دو جهان
آنکه مبعوث شد به انس و جان
سـاعـتـی فـکـر در ره اسـرار
به ز هفـتـاد سال شـب بـیـدار
فکر در محو خویش و هستی ذات
سالکان را بـود مدار نـجـات
همچنین گفته است جای دگر
کابن مسعـود داده است خـبـر
هسـت ایمان بـنـدگان خـدا
عـشـر اجـزا ز دیـدگـاه مـا
نُه سهم از آن مراقبه است و یقین
یکِ دیگـر همه ی عبادت بیـن