سبق هشتم: نفی و اثبات

سبق هشتم: نفی و اثبات
خلاصه

نفي و اثبات -لااله الّا اللههرگاه ذكر به عدد بيست و يك همراه مراعات شروط آن رسيد، حتماً نتيجه حاصل مي شود

2 5 00

سبق هشتم: نفي و اثبات (لااله الّا الله) می باشد، طریقش اين است كه ابتدا تمام شعور و ادراكات را به اعماق دل براي آگاهي كامل و تام بيندازي؛ سپس نَفَس را از بيني به شدت تام تا انتهاي نفس به قصد بيـرون كـردن انديشه ها و نگرانيها بيرون كني؛ كه اين بزرگترين روش براي دفع انديشه ها و افكار در تمامي اوقات است.

سپس زبان خود را به سقف دهان(كام) و هر دو لب را به يكديگر و دندان ها را به هم بچسباند و نَفَس را در شكم خود زير ناف حبس نمايد؛ بطوري كه اين عمل براي او سخت نباشد و موجب پراكندگي خاطـر و يا خفگي او نشود. و بعـداً شروع به ذكر «لا» نمايد يعني ذكر را با لفظ «لا» آغاز كند و آنرا به زبان خيال بالا ببرد در حالي كه در ذهن خود صورت يك خط دراز مستطيل شكلي را از ناف تا دماغ تصور مي نمايد بدون حركت دادن زبان و سر، به همراه ملاحظه معناي «لا» كه نفي است.

و سپس كلمه «اله» را در تخيل ملاحظه كند و همان خط را به زبان خيال از اصل دماغ تا سر شانه راست بكشد و سپس نفي آن را ملاحظه نمايد؛ با كلمه «لا اله»، «لا معبود» را اگر ذاكـر مبتدي است و «لا مقصـود» را اگر ذاكـر در مرحله متوسط است و «لا موجود» را اگر ذاكر مراحل پاياني را طي مي كند ملاحظه نمايد و با اين روش نَفْس خود و تمامي موجودات را نفي سازد.

سپس كلمه «الا الله» را ملاحظه كند؛ پس همان خط را از سر شانه بكشد در حالي كه آن را بر لطائف مطابق خيال و بطور اجمالي بگذراند و از كلمه «الا الله» استثناء را اراده كنـد؛ (يعني الله را از حكم نفي ما قبل استثنا سازد) و هميـن «الا الله» را بر دل خود با عظمت و شدت و نهايت قوت بزند؛ به نحوي كه اثر ذكر در همه لطائف و تمام بدن ظاهر گردد.

و در جانب اثبات، اثبات حق(ج) را ملاحظه نمايد و تا وقتي كه نَفَس او حبس است همواره آن را تكرار نمايد. البته ضروري است كه تعداد ذكر در هر نَفَس، فرد باشد نه جفت.

پس اگر نَفَسش تنگ شد، آن را بر عدد فرد رها كند و «محمّد رسول الله» بگويد و سپس نَفَس خود را حبس نمايد و ذكر كند. ابتدا اين كلمه را يك دفعه در يك نفس بگويد و بعداً سه مرتبه در يك نَفَس بگويد؛ هم چنين به تدريج تا عدد بيست و يك به همراه رعايت عدد فرد، بالا رود كه به اين ذكـر با هميـن ترتيب وقوف عددي گفته مي شود ـ و اين ذكر از حضرت خضر(ع) منقول است و شيخ عبدالخالق غجدواني (رح) همان را تعليم داده است. ـ

و از جمله شروط آن در هر ذكر بعد از چند مرتبه تكرار اين است كه به زبان خيال با خواري و فروتني بگويد: «اِلَهِيْ اَنْتَ مَقْصُوْدِيْ وَ‌رِضَاكَ مَطْلُوْبِيْ فَاَعْطِنِيْ مَحَبَّتَكَ وَ‌مَعْرِفَتَكَ» «پروردگارا تويي مقصود من و رضاي تو خواسته من پس به من محبت و معرفت خود را ارزاني فرما.» اين كلمات را چند بار تكرار كند تا گرمي ذكر تمام بدن را فرا گيرد. البته احاطه كردن حركت و پريشاني و ظهور آرامش و وسعت دل در كثرت استغراق به همراه تمكّن و ثبوت و بسط و خوشحالي است.

اما نتيجه اين ذكر ذوب شدن بدن و ظهـور اثر نابودي و محـو شدن در[محبت و معرفت] ذات الهي است و هرگاه ذكر به عدد بيست و يك همراه مراعات شروط آن رسيد، حتماً نتيجه حاصل مي شود و اگر بعد از رسيدن به عدد مذكور در يك نَفَس براي او نتيجه اي حاصل نگردد و براي او دري از جذب گشوده نشود و رجوع باطني به سوي خداي تعالي حاصل نگردد، بداند كه عمل او موفقيت آميز نبوده است، بنابراين دوباره همراه با مراعات شروط آن ذكر را شروع نمايد و بكوشد اين ذكر را دائماً تكرار كند در هر كاري كه مشغول باشد و در هر حالي گفته اند در حبس نَفَس خاصيتي شگفت انگيز در مسخر كردن باطن و جمع نمودن اراده و از بين بردن تشويشات نَفْس است؛ البته بتدريج نَفَس خود را حبس كند تا اين عمل برايش سخت نباشد و مراد از حبس، حبس خالي از افراط مي باشد. بنابراين، اين روش با آنچه كه جوگيه هندو امر مي كنند، بسيار تفاوت دارد.

سالك تا به دولت حضور و آگاهي و به فناي نفس و تهذيب اخلاق مشرف نشده است بهتر است غير از نماز فرض و واجب و سنت مؤكده اشتغال به اعمال دیگر ننمایید زیرا آدمي تا به مرض قلب مبتلا است، هيچ عبادتي او را نافع نيست بلكه صفر است لهذا اولا ساحت سينه خود را از رذايل صاف كند و دولت حضور و آگاهي را حاصل كند كه اعلي ترين اذكار است بلكه مقصود از اذكار همين كار است حضرات نقشبنديه مجـدديه ـ قدس الله اسرارهم العليه ـ بعد از حضور دولت آگاهي و دوام حضور الهي اشتغال به امور يقينيه وعلوم دينيه مي فرمايند. به ذكر شريف لساني و تلاوت قرآن مجيد و مطالعه احاديث نبويه ـ عَلَي صَاحِبِهَا السَّلَامُ وَالتَّحِيَّةُ ـ و درود شريف و نماز با نياز استغفار و تحميد و تكبير، اوقات شريفه خود را معمور دارند.

سبق هشتم: نفی الاثبات

هشتمين از مقام سير و سلوك
كـه مسمّـی نهاده انـد ملـوك

نام اصليش نفي الاثبات است
ماحيّ شكّ و ريب و ظلمات است

لا كنـد دفـع جمله موجودات
به الّا الله خـدا شـود اثبـات

لفـظ لا را کشـد بـه پیشانـی
از پـی دفـع هـر پـریشـانـی

پس الهَ کشـد به کتـف راست
هرچه جز اوست جمله باید کاست

ضـرب سازد بـه قلب الّا الله
بـی خـود و بـی همه به او آگاه

معنـی اش را به کُنهِ دل منقود
اَنتَ معبود و اَنتَ لی مقصـود

بود این بازگشـت ز استغـراق
بازگشتـی ز اصل سـوی فـراق

بـعـــــــــد از لا الـهَ الا الله
بـر محمـد بخـوان رسـول الله

برهـد از قيـود شـرك خفـي
بزدایـد چـو موج هر چه كفـي

رغـم ارضای نفس بد فـرجام
طاعـت حق پذيردش به دوام

نقشبنـدان كـه ميـر عـرفاننـد
شـرع را دل، طـریق را جاننـد

جملـه غوّاص بحـر عـرفانـی
محـرم رمـز و راز یـزدانـی

دیدگاه کاربران
(مورد نیاز)
(مورد نیاز)