لطایف عالم امر

لطایف عالم امر
خلاصه

ذكر خداوند متعال(ج) چه لساني و قلبي باشد از اكبر طاعات و اتم عبادات و اجل رياضات و اهم مواصلات و اقرب قربات خداوند متعال(ج) مي باشد و از عبارات تفاسير به وضاحت معلوم گرديد حقيقت ذكر، فناي ذاكر است در مذكور(ج) و از احاديث نبوي(ص) معلوم گرديد كه ذكر الهي فريضه دائمي است بر ذمه بنده كه عذر تارك آن به استثناء مغلوب العقل پذيرفته نمي شود

1 5 00

هرگاه كه از آيات قرآني و ارشادات الهي ـ جل شأنه ـ معلوم گرديد كه ذكر خداوند متعال(ج) چه لساني و قلبي باشد از اكبر طاعات و اتم عبادات و اجل رياضات و اهم مواصلات و اقرب قربات خداوند متعال(ج) مي باشد و از عبارات تفاسير به وضاحت معلوم گرديد حقيقت ذكر، فناي ذاكر است در مذكور(ج) و از احاديث نبوي(ص) معلوم گرديد كه ذكر الهي فريضه دائمي است بر ذمه بنده كه عذر تارك آن به استثناء مغلوب العقل پذيرفته نمي شود.

لاجرم براي اداي آن فريضه الهي كه بر ذمه بنده به طور دائمي است، ضرورت به تعليم و تعلم مي باشد كه به غير آن ممكن نمي باشد. پس براي حصول اين مطلوب، چهار طريقه كه عبارت است از حضرات نقشبنديه، قادريه، سهرورديه و چشتيـه ـ رضوان الله تعالي عنهم اجمعين ـ به طور مسلسل و مدوّن و معنعن و مدلل براي وصول الي الله(ج) از سرور كاينات و افضل مخلوقات محمد رسول الله(ص) منقول شده است كه امت مسلمه مرحومه مغفوره به آنها انقياد و اخلاص تمام فرموده اند.

چون كه در اين ايام پرفتنه برسر جهانيان غلبه نفس و شيطان و محبت دنيا و جاه و رياست به ايشان و مشكلات كنوني زمان هجوم آورده اند؛ حتي كه به اكثر مردمان مسلمان فرصت مطالعه كتب اهل الله و تعمق در فن اهل تصوف نمانده است كه معلومات مواضع لطايف و مواضع اصول آنها و مبداء تعيين و تربيت آنها و مشارب و منشاء آنها و ترتيب جريان ذكر بر لطايف و عروج آنها بطرف اصل ايشان كه فوق عرش مجيد است و فناي آنها در مذكور ـ جل شأنه ـ و كيفيت فناي و بقا و رجوع قهقري، براي خود معلوم نمايند. فلهذا سطوري چند به الفاظ دلپسند براي سالكان راه يزدان ـ جل سلطانه ـ و مريدان طريقت و عاشقان حقيقت و راهروان معرفت و طالبان واصلت در طریق علیه نقشبندیه را بطور نهايت و اختصار لله و في الله ارقام نموده ایم تا كه راه انوار علم و معرفت و شمع هدايت در اوطان پر ظلمات، براي سالكان مسالك يزداني هويدا شود و از وساوس شيطانيه و آرزوهاي نفسانيه اماره حيوانيه و خدايع هوائيه مأمون شوند.

هرگاه كه خالق لايزال اراده تخليق حضرت سيدنا آدم ـ صفي الله ـ و اولاد ايشان به محض لطف و كرم خود عنايت فرمود، در هيكل جسماني مبارك او جواهر مجرده در مواضع معينه مودوع نمود كه آن را به اصطلاح مشايخ عظام، لطايف مي نامند.

بدان كه انسان مركب از ده لطايف است. پنج از آن از عالم امر است و پنج از آن از عالم خلق است، لطايف عالم امر به مجرد امر الهي كه لفظ كن فيكون است پيدا شده اند و لطايف عالم خلق به تدريج با زمين وآسمان تخليق شده اند. پنج لطايف عالم امر كه محل ايشان فوق عرش مجيد است:

1ـ قلب 2ـ روح 3ـ سر 4 ـ خفي 5 ـ اخفاء

و لطايف عالم خلق كه محل ايشان از تحت عرش مجيد تا تحت الثري است:

1 ـ نفس 2ـ خاك 3 ـ آتش 4 ـ آب 5 ـ هوا

و اسباب وصال الهي و محل نزول انوار و تجليات يزداني، همين لطايف عشره است. انسان كه تعلق مع الله مي گيرد به ذريعه اين لطايف عشره مي گيرد. انسان را كه حق تعالي ـ جل شأنه ـ پيدا كرد انموذج عالم علوي و سفلي در او مجتمع كردند از اين سبب آن را عالم صغير مي گويند و زمين و آسمان ها و غيره را كبير مي گويند. لطايف عالم امر پنجگانه و جواهر مجرده بيش قيمت كه اصل ايشان فوق عرش مجيد است، در هيكل جسماني انسان مودوع كرده اند و مواضع خواص كثيرالحكمه براي ايشان تعيين كرده اند تا كه تعلقات انسان با عالم قدس منقطع نشود و لطايف عالم امر كه از عالم قدس و عالم نوراني به طرف عالم جسماني و ظلماني تشريف آوري كرده اند و بجاهاي نغز در وجود انسان استقامت كرده اند، همان وطن مقدس خود را فراموش كردند و به عوايق و علايق و مشكلات جسماني گرفتار شدند و به شهوات و تلذذات و انعامات دنيوي مبتلا شدند و تابع اين وطن ظلماني و نفس اماره حيواني شدند. همان عشق و محبت و معرفت الهي كه ايشان درعالم قدس و عالم نوراني داشتند؛ به سبب اطاعت نفس اماره حيواني به شهوت و غفلت و جهالت مبدل گشتند و تمامي لطايف عالم امر و عالم خلق، فرمان پروران نفس امّاره ظالمه و جاهله نشدند. نفس امّاره كه رئيس لطايف عالم خلق است، سلطنت جابران و حكومت ظالمان بر دولت وجود بشري انسانيه اختيار كردند و تخت شاهي خود را كه قلب انسان است، بطور نيابت و وزارت به تصرف شيطان لعين داده است و هواهايي كه درتمام دولت وجود بشري منتشر است براي لشكر حكومت، خود را منتخب كرده اند و دعوي الوهيت كرده اند و آيه كريمه «فَقَالَ اَنَارَبُّكُمُ الْاَعْلَي» (سوره نازعات/24 پس گفت من پروردگار بزرگوار شما هستم) نشان حال او خواهد بود و در بحر جهالت از ذات اقدس خداوند رب العزت بي خبر مانده اند. «وَ قَالَ فِرْعَوْنُ يَا اَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ اِلَهٍ غَيْرِيْ» (سوره قصص/38 « گفت فرعون اي جماعت ندانسته ام براي شما هيچ خدايي غير خودم) اشاره به همين خواهد بود. اگر بر همين حالت باقي ماندند در آخرت به همراه عزازيل و باقي كفار در دوزخ ابدي و لعنت سرمدي گرفتار خواهند شد ـ نعوذ بالله من ذالك ـ و اگر رب العزت فضل و عنايت خود را بر سر اين بنده خود ارزاني فرمايد، پس اين بنده را تابع و مريد يك ولي كامل و مربي واصل مي گرداند و آن پير كامل و ولي واصل، اين مريد و مخلص خود را ذكر اسم ذات و لطايف مذكوره تلقين مي كند و امر به رابطه شريفه خود براي اين مريد مخلص عنايت مي فرمايد. پس به انوار ذكر الهي و بركات رابطه شريفه شيخ مربي و توجه نافعه دائمي دوست يزداني و تقليد مريد صادق متقي مر پير راهنماي حقاني، اين نفس اماره، لوامه و راضيه و عبوديه مي گردد.(طریقة الراشدین)

اخلاق مذمومه كثيره كه در لطايف و باطن اين مريد مي بود تمام به ذريعه كسب و سلوك و ذكر و رابطه و اقتدا به اخلاق محموده بدل مي شود و به مقتضای حديث «المرء مع من احب» رواه مسلم. پس اين مريد مخلص در زمره ذاكران و صالحان و اولياي كرام ـ عليهم الرضوان ـ داخل مي شود و اين سالك صادق به همراه مشايخ عظام ـ رحمت الله عليهم ـ سلسله الشريفه خود در جنت مأواي فردوس به فضل يزداني به روز قيامت داخل خواهد شد و در اين دنيا به سعادت فنا و بقا بالله و رجوع قهقري براي دعوت خلق به خالق سبحانه و تعالي مستعد خواهد شد و براي ترتيب و تعليم اين مرام به اطمينان حواله كتاب هاي معتمده و آيات الله و احاديث نبوي اين مَسوده حضور پرنور شايقان تقديم مي شود و بالله التوفيق.

در بيان لطايف عالم امر

سبق اول: لطيفه قلب است زير پستان چپ به فاصله دو انگشت بالاي قلب صنوبري يعني دل؛ در دل صفات مذمومه بسيار است؛ مانند حقد(كينه در دل داشتن)، حسد، بغض، نفاق و قسوه(سياه شدن دل) چنانچه حق تعالي بعضي از اين امراض به ما خبر داده و آيات بسيار بر اثبات اين صفات دلالت مي كند. از ترس طولاني شدن اكتفا بر اين آيه شريفه كرديم (ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ فَهِيَ کَألْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً) (سوره بقره/74) «سپس دل هاي شما بعد از آن سخت شد، پس آنها مانند سنگ بلكه سخت تر از آن هستند.»

مريد مخلص ذكر اسم ذات به شرط تلقين پير كامل و رابطه شيخ واصل بر اين لطيفه قلب جاري كند تا كه ذكر براي او عادت راسخه گردد، به مثل سمع و بصر كه عادت گوش و چشم است. علامت جريان ذكر بر لطيفه قلب اين است كه پس از خواب كه رجوع به دل خود كند، دلش ذاكر مي باشد و يا ذكر هو از دل خود مي شنود و غيره علامت هم دارد از ترس طولاني شدن ذكر نكرديم. پس به نظر شفقت پير مهربان و رابطه مرشد مقتدا كه تلقين ذكر داده و جهد بليغ سالك متقي، اين اخلاق قبيحه و صفات مذمومه را به محموده بدل مي كند؛ مثل معرفت الهي، محبت يزداني، صبر بر بلا، مصائب، تواضع، حلم و غيره از اينها و دل جاي نظر رب العزت مي گردد. چنانچه حق تعالي فرموده اند (أَلَا بِذِکْرِ ﭐللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ) (سوره رعد/28)«آگاه شويد به ياد خدا دل ها آرام مي گيرند» و دل را تصفيه حاصل مي شود؛ پس از تصفيه، قلب منور مي شود و نورش زرد است.

سبق دوم: لطيفه روح است. كَمَا قَالَ اللهُ جَلَّ شَأْنُهُ: (وَيَسْأَلُونَکَ عَنِ ﭐلرُّوحِ)(سوره اسراء/85)«و از تو در مورد روح سؤال مي كنند، بگو روح از فرمان پروردگار من است.»

محلش زير پستان راست به فاصله دو انگشت بالاي جگر(كبد) و در اين لطيفه روح هم صفات مذمومه است، مثل سوداء و صفراء و آن اوصاف مذمومه كه از سوداء و صفراء هر گاهي كه سالك مخلص ذكر اسم ذات بر او جاري كند پيدا مي شود. با رابطه پير كامل و مربي واصل خود تا كه ذكر، عادت راسخه او گردد؛ مثل سمع و بصر كه عادت گوش و چشم است. پس اين اخلاق مذمومه به محموده بدل مي شود مثل بسط، سرور، نزول رحمت الهي، حصول محبت يزداني و غيرها. پس از تصفيه، لطيفه روح منور مي شود و نورش در عالم مثال به مكاشفه معلوم مي شود و ظهور نور او علامت تصفيه اوست و نورش سرخ است.

سبق سوم: لطيفه سِرّ است. كَمَا قَالَ اللهُ تَعَالَي: (فَاِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَاَخْفَي) «سوره طه/7» «پس وي مي داند سخن پنهان را و پنهان تر را».

محلش فوق پستان چپ به فاصله دو انگشت مايل به وسط سينه بالاي طحال. در اين لطيفه هم صفات مذمومه است مثل خنده كردن به مال دنيا، خوشحالي كردن، غرور و غيره. هرگاه كه سالك صادق ذكر اسم ذات به حضور كامل و به رابطه شيخ واصل بر اين لطيفه سرّ جاري كند تا كه ذكر، عادت مستمره او گردد، پس اين اخلاق مذمومه به محموده بدل مي شود؛ مثل بكا(گريه كردن) از خوف عقاب قيامت، تواضع(عاجزي كردن)، ندامت و پشيماني كردن بر تقصير عبادات تا كه لطيفه سرّ محل مشاهده رب العزت مي گردد. سرّ باريكتر است از روح و روح از قلب اشرف و بهتر است. پس از تصفيه، لطيفه سرّ منوّر مي شود و نورش در عالم مثال به مكاشفه معلوم مي شود و ظهور نور او علامت تصفيه اوست و نورش سفيد است.

سبق چهارم: لطيفه خفي است. كَمَا قَالَ اللهُ تَعَالَي: (اِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ مَا يَخْفَي) «هر آيينه خدا مي داند آشكار را و آنچه كه پنهان است.» محل آن فوق پستان راست دو انگشت مايل به وسط سينه و به نزد بعضي مشايخ عظام ـ رَحِمَهُمُ اللهُ لطيفه سرّ، برابر پستان چپ و خفي، برابر پستان راست است، بالاي مراره تلخي. در اين لطيفه هم صفات مذمومه وجود دارد مثل غضب، قهر، غلظت و غيره.

هر گاه كه سالك صادق، به ارشاد پير مقتدا و رابطه شيخ راهنما ذكر اسم ذات جاري كند، ذكر برايش عادت دائمي گردد، مثل سمع و بصر كه عادت گوش و چشم است. پس اين اخلاق مذمومه به محموده بدل مي شود، مثل حزن و غم بر عدم اجراي وظايف بندگي و بكاء (گريه كردن) بر معاصي سابقه و خوف از عذاب الهي و غير ذلك. پس از تصفيه، لطيفه خفي منوّر مي گردد و نورش در عالم مثال به مكاشفه معلوم مي شود و ظهور نور او علامت تصفيه اوست و نورش سياه است.

سبق پنجم: لطيفه اخفي است. كَمَا قَالَ اللهُ تَعَالَي: (فَاِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّوَاَخْفَي). «پس وي مي داند سخن پنهان را و پنهان تر را». محلش در وسط سينه فوق سر و خفي است بالاي كُلّيَتِين هر دو گُرده. در اين لطيفه هم صفات مذمومه است مثل حرص، شجاعت، جرأت، شهوت وغيره. هر گاه كه سالك مخلص كه ذكر اسم ذات بر اين لطيفه خود جاري كند با رابطه پير مقتدا تا كه ذكر الهي برايش عادت گردد.

پس اين اوصاف مذمومه به ضد اين ها بدل مي شود. پس از تصفيه، لطيفه اخفي منوّر مي شود و نورش در دو عالم مثال به مكاشفه معلوم مي شود و ظهور نور او علامت تصفيه اوست و نورش سخت سياه تر از نور خفي و بعضي مي گويند كه نورش اخضر(سبز) است.

آيه كريمه (لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَّ مِنْهَاجًا وَّ لَوْ شَاءَ اللهُ لَجَعَلَكُمْ اُمَّةً وَّاحِدَةً وَّلَكِنْ لِّيَبْلُوَكُمْ فِيْ مَا آتَاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ) «سوره مائده آيه 48» (براي هر گروهي از شما شريعتي و راهي مقرر ساخته ايم و اگر خدا مي خواست شما را يك امت قرار مي داد و ليكن خواست كه شما را بيازمايد در آنچه به شما داده است، پس بسوي نيكو كاري بشتابيد)؛ رمزي از اين خواهد بود. بايد دانست كه براي وصول به مقصود هر يكي از اين طرق خمسه كه لطايف است وافي و كافي است، اگرچه در فضل و شرف و تفاوت درجات متفاوتند. آيه كريمه «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ مِّنْهُمْ مَّنْ كَلَّمَ اللهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ» (سوره بقره آيه253) «اين پيغمبران بعضي از ايشان را بر بعضي ديگر برتري داديم يعني پيغمبرها از ايشان كساني هست كه خدا با او سخن گفت و درجات بعضي ديگر را بلند كرد.» قياس بر اين خواهد شد. هرچند به لامكانيت قريب تر در شرف بالاتر كساني كه دو مراتب يافته اند.

از اصحاب يك امتياز دارند و همچنان اصحاب سه از اصحاب دو و اصحاب چهار از اصحاب سه و اصحاب پنج از اصحاب چهار و تعيين مراتب و تخصيص مشارب امر موهوبي است. كسب را درآن اختيار نيست؛ الا به قشر شديد و كشش و جذب صحيح از پير كامل و مربي واصل.

اين كار دولت است كنون تا كه را رسد

اين طرق و مراتب خمسه به منزلت ابواب ثمانيه بهشت برينند كه هر باب براي دخول به حضور رضا و اوج قبول، كافي و وافي است. هر باب مخصوص هر گروهي باشد و كساني باشند كه استحقاق دو باب داشته باشند و كساني از اين بيش تا آنكه كساني باشند كه از ابواب ثمانيه براي ايشان صدايي خوش آمديد و كلمات ترحيب اهلاً و سهلاً و مرحباً بلند خواهد شد. معلوم باد كه حضرات مشايخ عظام ـ قَدَّسَنَا اللهُ تَعَالَي بِاَسْرَارِهِمْ وَ اَفَاضَ عَلَيْنَا مِنْ بَرَكَاتِهِمْ ـ ولايت لطايف خمسه را به حضرات انبياي اولوالعزم ـ عَلَيْهِمُ الصَّلَوُةَ وَالسَّلَامُ ـ منسوب مي فرمايند. معنيش آن است قربي كه سالك را در اين لطايف خمسه حاصل مي شود آن تابع و به منزله ظل آن قرب است كه انبياـ عليهم السلام ـ را در مقام ولايت حاصل شده است. مقام نبوت آن سروران را شأن ديگر است كه در ازاي آن علوم و معارف، ولايت هيچ مناسبت ندارد. حق تعالي ـ جل مجده ـ را غناي ذاتي مسلم است او تعالي و تقدس به عالم و عالميان هيچ مناسبت ندارد. هرچه به ظهور رسيده كرشمه تجليات اسما و صفات آن بي نياز است كه به واسطه آن، هر ان و هرجا تازه فتوحات و فيوضات به تمام كاينات مي رسد. چون عالم به تمامي از اول تا آخر مظهر اسماء و صفات واجبي است.

لهذا هر فرد از افراد انسان لامحاله مظهر صفتي است از صفات غير متناهيه او ـ تعالي و تقدس ـ و هر صفت به رنگ گلي است كه جزييات كثيره غير متناهيه دارد. زيرا هر صفت را تجليات بي شمار است و هر تجلي را ظلال بي اندازه و هر ظل را نقاط بي حد و بي پايان تعلق و ارتباط حضرات انبيا ـ عليهم السلام ـ به كليات است و تربيت ايشان به آنها شده و تعلق و ارتباط ساير ناس به ظلال است كه به منزله جزييات مي باشند و تربيت ايشان از آن جزييات شده است.

سبق اول: لطیفه ی قلب

سبـق اول اسـت قلب سليـم
نور او زرد گفت اهـل مقیم

جای وی زیر سینه سمت چپ
ذکر بـا رابـطـه بـدون لـب

قلب ذاكـر شـود بـه نام خـدا
گردد انوار حـق در او پيـدا

از صـفات بهيمـه دور شــود
به صفات حمیـده جور شـود

گـردد آرامـگـاه نـور جـلال
اندك اندك کشدبسوی كمال

نور يـزدان در او ظهـور كنـد
ظلمت و جهـل را بدور كند

زان سبب گفت حضرت یزدان
می نگنجـم بـه عالـم امكان

ليـك در قلب بنـده ی مؤمـن
می بگنجم چو گنج در ايمن

هر كه در اين لطيفه گشت فنا
آدمـي مشرب است اي دانا

سبق دوّم: لطیفه ی روح

روح آمــد لـطيـفـــــه ي دوّم
نور او سرخ خوانده ايـن مردم

جای وی نیز زیر سینـه ی راست
ذکـر با رابطه بدان اَولـی است

بـوده جايش مقـام قــرب جـلال
در بشـر حق دميـد بهـر كمال

باشــد از امــر كـردگـار قـديـم
كس نباشـد به کُنهِ روح عليـم

گـر شـود عقل كلّ بـه او رهبــر
از ملك بگذرد به فضل و هنـر

پس كندسوي اصل خويش رجوع
آگهـي يابد از اصـول و فـروع

ور بمـانـد اسـيـر نفــس دغــل
حق چو انعام گفت بَل هُم اَضل

هـر كه در اين لطيفـه گشـت فنـا
هسـت در مشـرب خليل خدا

سبق سوّم: لطیفه ی سرّ

سـرّ كه باشـد لطيفـه‌ي سوم
او چوخورشيد و آن دو چون انجم

نور وی شد سفيـد و نورانـي
كشــف بــر سالــكان ربّانــي

جای وی نیز فوق سینه چپ
ذکـر با رابطـه بـه نقـش طلـب

هركه در سرّ شـود فنافی الله
هســت در مشــرب كليــم الله

سبق چهارم: لطیفه ی خفی

چون خفي چهارمين لطيفه بود
سالــــك راه را وظيـفـه بــود

نـور او شـد سياه و بي ظلمت
كشـف بــر سالكــان با همّــت

جای وی نیز فوق سینه راست
بل بـه اندیشه نقشبنـدان راسـت

هر كه در اين لطيفه يافت مراد
عيسوي مشرب است زاهل رشاد

سبق پنجم: لطیفه ی اخفی

باز اخفــي كـــه پنجميـن آمــد
حلقـه خمسـه را نگيـن آمـد

از لطايــــف همــه بلنــد آمــد
نـور او سبـز و دلپسنـد آمـد

جای وی دان که اوسط سینه است
طـرق نقشبنـدیان ایـن اسـت

اين لطيفه به فيض فوق خفي است
زيـر پاي محمـدعربـي اسـت

گـر به اخفــي شود فنـا ز طلـب
هست بی شک محمدي مشرب

هـر یک از ایــن لطایـف ارشــد
زیـر پای یـکــی رُسُل باشـد


دیدگاه کاربران
(مورد نیاز)
(مورد نیاز)
محمد هارون بیگ
02/3/15

بسیار عالی و مفید بود اگر کتاب های که معرفی فرمودید کتاب شرح مکتوبات امام ربانی را pdf موجود باشد لطفا به ایمیل بنده بفرستید مدیون احسان جناب شما ممنون بسیار تشکر.