زندگینامه سلطان اهل جذبه، فخرالسادات، عاشق الله، محبوب الله، خلیفة الله، نائب حضرت رسول الله، حضرت مولانا امان الله صاحب نقشبندی مجدّدی(رح)

زندگینامه سلطان اهل جذبه، فخرالسادات، عاشق الله، محبوب الله، خلیفة الله، نائب حضرت رسول الله، حضرت مولانا امان الله صاحب نقشبندی مجدّدی(رح)
خلاصه

حضرت امان الله صاحب رحمة الله علیه که ایشان در شهر قندهار دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و حوزوی خود را در شهر قندهار به پایان رساند.

2 5 00

مالک گنج عیان سلطان امان الله بود
 خازن سرّ نهان سلطان امان الله بود

امان الله صاحب ابن حضرت ملا رحمت الله ابن حضرت حاج ملا علی محمد صاحب ابن حضرت میان میراحمد صاحب ... ابن امام موسی کاظم می باشند. ایشان در شهر قندهار دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و حوزوی خود را در شهر قندهار به پایان رساند و بقیه شرح حال ، از زبان مبارکشان که از کتاب جامع السلوک گرفته شده این گونه می باشد.

بر خواطر دردمندان اهل شوق مخفي نماند كه اين فقير، در اوايل طلب علم فقه و عقايد و تفسير، در شهر قندهار اشتغال مي نمودم. در اثناي شب در خواب ديدم كه حضرت رسالت پناهي(ص) مرا خطاب مي كنند و مي فرمايند: اي ديوانه! اذان بگو. وقتی از خواب بيدار شدم، مضطرب الحال و پريشان احوال گشتم و نهال محبّت آن سرور(ص) را در فضاي دل نشاندم. چون محبّت و دوستي آن حضرت(ص) بالاتر از همه سعادت هاست، از غلبه محبّت به جناب سرور انبيا(ص) تمام شب را نياسودم و از سينه من ذكر هُوْ بيرون مي آمد.

شب دوم به اشتياق جمال با كمال آن حضرت(ص) خوابیدم. در این شب نیز به جمال چهره زيباي آن حضرت(ص) مشرّف شدم. شب سوم حضرت خضر(ع) را در خواب ديدم كه متوجّه احوال من شده است و پس از چند روز، حضرت خواجه نقشبند(رح) و حضرت شيخ عبدالقادر جيلاني(رح) و حضرت شاه غلام علي دهلوي(رح) را در خواب ديدم كه از خمخانه عشق، به اين فقير چاشني محبّت را مي چشاندند.

پس از آن، شور عشق و محبّت تا حدّي بر این فقير غالب آمد كه خواب و خوراک از من گرفته شد و بي تاب و بي قرار گشتم و رو به هر سو نهادم و خاطرم را از غیر خدا و تيرگي غفلت دور کردم، حيران و سرگردان در جستجوي پير كامل و تكاپوي هادي آگاه دل روان شدم تا اینكه سعادت رفيق گشت و به خدمت سلطان شريعت و برهان حقيقت، غوث زمان، قطب دوران، پير پيران، حضرت ميان محمّد جان قندهاري مشرّف شدم و بر دست حق پرست آن حضرت مريد شدم و طريقت را اخذ نمودم.

به مدّت شش سال از حضرت ايشان سیر باطنی را ـ تا نفي و اثبات ـ كسب کردم. وقتی آن حضرت از این دنیای فانی به سرای آخرت رحلت نمود، اين فقير بسیار اندوهگین شدم و مدّت ها حيران و سرگردان بودم.

پس از آن به هندوستان سفر کردم و از شهری به شهری مي ­رفتم و به زيارت هر عزيزي مي­رسيدم و دعا مي طلبیدم تا اینكه به زيارت جناب حضرت ملّا خان محمّد آخوند مشرّف شدم و از آن جناب نيز دعا گرفتم. آنگاه قصد سفر به جانب قطب العارفين، غوث السّالكين جناب حضرت ميان سليمان در ولايت سنگر نمودم. وقتی به زيارت شريف ايشان رسيدم، به دست مبارك ايشان بر این طريقه شريف بيعت کردم و مدّتی در خدمت ايشان به كسب طريقت مشغول بودم.

در یکی از شب ها در خواب ديدم كه حضرت ميان سليمان مرا خطاب مي كند و مي فرمايد: شما از جانب ما مرخص ايد؛ زيرا نصيب شما از اين نسبت باطن در نزد ما نيست. فردای آن شب، وقتی به صحبت شريف ايشان حاضر گرديدم، بلافاصله فرمودند: ملّا امان الله صاحب زاده! نصيب شما در نزد اين فقير نيست، به طريقه عزيزان ديگر رجوع کنيد.

از این رو، اين فقير از آنجا رخصت طلبيدم و بنا بر امر شريف ايشان، به طرف شهر دهلي حرکت کردم. در بین راه، يك شب جناب قطب الاقطاب، فرد الاحباب، پير و مرشد مان، مقبول بارگاه احد، حضرت حاج دوست محمّد صاحب ـ قدّس الله سرّه ـ خود را در خواب به من نمایان ساختند و به من فرمودند: نزد ما بيایيد كه نصيب شما در نزد ماست و خود را ديگر سرگردان و پريشان نكنيد.

شب دوم نيز در خواب مشاهده کردم كه آن حضرت ـ قدّس الله سرّه ـ در برابر من ايستاد و كلاه مبارك خود و ميرزا جان جانان و حضرت شیخ ـ حضرت شیخ ابوسعید(رح) ـ را بر سر من نهاد. وقتی از خواب بيدار شدم، ديدم مرغ دلم با شوق بسيار زياد به سوي حضرت ايشان ـ قدّس سرّه ـ پرواز مي كند.

بلافاصله روانه قدم بوسي حضرت ايشان شدم و در 28 ذي الحجّة الحرام در شهر جلالي به عَتَبه بوسي آستان شريف حضرت حاج دوست محمّد صاحب رسيدم و به محض ملاقات ایشان، به سبب توجّه و محبّت آن حضرت ـ قلبي و روحي فداه ـ آه و نعره و شورش كه قبل از اين بود، ساكن شد و آرام يافتم و دست ارادت به حضرت ايشان دادم و طريقه شريف را اخذ نمودم و تا سه سال و پانزده روز در خدمت حضرت ايشان به كسب نسبت باطن مشغول شدم.

توجّهات عالي آن حضرت باعث شد كه طريقه نقشبنديه مجدّديه و سي و پنج طریقه ديگر را که از مشايخ كرام به حضرت ايشان رسيده بود، در مدّت کوتاهی كسب کنم و به درجات بلند و مقامات ارجمند فايض گردم. الحمد لله علي ذلك.

پس از مدّتی در سایه عنايت حق(ج) و شفقت و مرحمت آن حضرت ـ قدّس الله سرّه ـ اين فقير به اجازه و خلافت مطلق سرافراز گشتم، گرچه این فقیر خود را شایسته اين نسبت نمي بينم، بلكه لاشيء محض مي باشم.

آن حضرت ـ قدّس الله سرّه ـ خطاب به اين فقير با زبان درفشان خود فرمودند كه الله تعالي وجود شما را آيه اي از آيه ها و رحمتي از رحمت هاي خود گردانيده كه مانند آفتاب جهان تاب طلوع كرده است. اميد به كرم الهي چنان است كه همه عالم را منوّر خواهد ساخت و مخلوق بي شمار از اثر صحبت شما، رنگين خواهند شد. قربان احسان حضرت شوم، اين چه احسان است كه در حق اين ذرّة بي مقدار فرمود!
 

بی لطف تو من قـرار نتوانم کرد 
احسان تـو را شمار نتوانم کرد

 

گربر تن من زبان شود هر مویی
 یک شکر تو از هزار نتوانم کرد

 

و نيز فرمودند: اگر در بالاي قلّه ها ساكن شويد، ان شاء الله تعالي از بركت پيران كبار ما، در لنگر شما هيچ گاه فتوري نخواهد رسيد. همچنین خطاب به بنده فرمودند: اگر روي توجّه خود به سوي سنگ خارا نمایيد، همچون موم انگبين، گداخته خواهد شد.

روزي اين فقير به هندوستان سفر کردم و شب در آنجا اقامت نمودم. از بركت آن حضرت ـ قلبي و روحي فداه ـ در ميان آن خلايق چنان جذبات و حالات عجيب روي داد كه به هر كس توجّه مي كردم به زمين مي افتاد و می خروشید و ذكر هُوْ از سينه اش بيرون مي آمد و گرمي نسبت قلب، به مرتبه اي بود كه چون از شوق الهي، قدرت بدن به حركت می آمد و به صد نفر توجّه مي نمودم، همه بيهوش مي شدند و بي اختيار بر زمين مي غلطيدند و بي خود و بي تاب محبّت حق(ج) مي گشتند.

وقتی آن حضرت ـ قدّس الله سرّه العزيز ـ بر اين احوال مطّلع شد و اين خبر به گوش مبارك ايشان رسيد، اين فقير را طلبيد و فرمود: ملّا امان الله صاحب زاده! اين چه حالت و كيفيّت است كه در عالم به وجود آمده است و همه خلايق را واله و حيران ساخته اي؟

اين فقير عرض کردم كه ما نمي دانيم، آن ها همه از بركت و عنايت شماست كه در وجود اين لاشيء، گرمي و حرارت انداخته است كه هيچ كس تاب آن را ندارد. پس فرمود: اميد و توقّع به حق(ج) چنان است كه طريقه پيران ما، همه عالم و عالميان را بگيرد. پس از آن به اين فقير فرمودند: برای سفر آماده شوید و به سوی هرات برويد كه ان شاءالله تعالي نصيب مردم آن سرزمین از وجود شماست.  

از این رو، بنابر امر شريف ایشان به سوی هرات حرکت کردم. قبل از سفر، ایشان عمّامه مبارك خاصّ خود را با دست مبارك بر سر من بستند و يك جفت تسبيح عقيق سرخ و يك سجّاده نيز عنايت كردند و هنگام جدا شدن، ما را در آغوش گرفتند و فرمودند كه برويد شما را به حق(ج) سپردم. پس فقير وداع گويان از خدمت آن حضرت ـ قدّس الله سرّه العزيز ـ جدا شدم و راه هرات را در پيش گرفتم.

چه نویسم که دل از داغ جدایی چون است
به قلم راست نیاید که ز حد بیرون است

وقتی به ديار گرزنك غورات رسیدم، مدّتی در آنجا اقامت نمودم و در آن سرزمین مورد قبول خاص و عام گردیدم و به افاده طالبان حق(ج) پرداختم و مريدان بسياري از این فقیر بهره مند گشتند.

به بركت وجود شريف آن حضرت، كار اين فقير به جايي رسيد كه بسياري از مريدان مشايخ كه در اين سرزمین بودند، به طريقه و ارادت اين فقير داخل شدند و بسياری از فاسقان به صلاح آمدند و بسياري از هوشياران، باده بيخودي و جذبه چشيدند. قريب سي هزار نفر از اين فقير طريقه گرفتند و مريد شدند و به دوام ذكر حق(ج) اشتغال نمودند و صد نفر اجازه و خلافت يافتند و به هدايت راه مولا پرداختند.

و سرانجام این معدن علم و حیا، سلطان اهل جذبه، حضرت امان الله صاحب در جنگ میوند که به شکست انگلیس ها انجامید ایشان، مجروح شدند و پس از مدّتی در سال 1293 هـ . ق جام شهادت را نوشیده به جوار حق آرمیدند. آرامگاه مبارکشان در افغانستان، ولایت فراه، ولسوالی پرچمن، در روستایی به نام طولی شریف(ولی آباد) است که مورد احترام خاص و عام می باشد.

غزل از حضرت حاج خلیفه عبدالخالق(رح) معروف به صاحبی

مالـك گنـج عـيـان سلطان امان الله بود
خـازن ســرّ   نـهـان سلطان امان الله بود

 

قطب غوث شاه قيوم آنكه باشد درجهان
بـا تـمــام عـارفـان سلطان امان الله بود

 

آنكه طبـل شاهيــش را آشكـارا مي زند
بر زميـن و آسمــان سلطان امان الله بود

 

آنـكه باشـد رهنمــاي خلق بـرفضل اله 
جـانـب دارالامــان سلطان امان الله بود

 

آنكه باشد بر پــري و آدمي فرياد رس
با همين عصر و زمان سلطان امان الله بود

 

عارفان چون كاروان ها سيرمي دارند به حق 
پادشــاه كــاروان سلطان امان الله بود

 

آنكه عالم را بود نورش بـمثل آفـتـاب
از كـران تـا بـر كران سلطان امان الله بود

 

آنـكه مي بـاشـد بفضل الله مـانند پـدر 
بـر مريـدان مـهربان سلطان امان الله بود

 

گمرهان خلـق را اي سالـكان آگه كـنيد
هـادي خـلق جهـان سلطان امان الله بود

 

كن ندا بر عاجزان و بي كسان هرجا كه هست 
دســتگيـر عاجـزان سلطان امان الله بود

 

در سماي ابتدا دايـم كه نـجـم الاقـتـدا
از بــراي رهــروان سلطان امان الله بود

 

سير آن حضرت رسد هردم به جمع قدسيان 
بـر صـف روحانيان سلطان امان الله بود

 

آثمـا نـام و نسب را كم نما باشي غلام

چونكه مولاي تو آن سلطان امان الله بود

 

در اینجا متن اجازه و خلافت مطلق كه جناب قطب العارفين، غوث السّالكين، پيشواي اهل يقين، عاشق الله، محبّ الله، خواجه خواجگان، پير پيران، حاج الحرمين الشريفين، مقبول ربّ المشرقين و المغربين، وسيلتنا الي الله الصّمد، حضرت حاجی دوست محمّد(رح) به سلطان اهل جذبه حضرت شاه امان الله(رح) عطا نموده را تيمّنًا و تبرّكًا بیان می­کنیم.

بسم الله الرحمن الرحیم

هُوَ اللهُ الَّذِيْ لَا اِلَهَ اِلَّا هُوَ نَحْمَدُهُ وَ نُصَلِّيْ عَلَي نَبِيِّهِ وَ نُسَلِّمُ وَ عَلَي آلِهِ الْكِرَامِ اَمَّا بَعْدُ فَيَقُوْلُ الْعَبْدُ الْفَقِيْرُ اللَّاشَيْءُ دوسـت محمّد نقشبندي احمدي كَانَ اللهُ لَهُ عِوَضًا عَنْ كُلِّ شَيْءٍ اِنَّ الْاَخَ الصَّـالِحَ مُلَّا اَمَانُ اللهِ صَاحِبْ سَلَّمَـهُ اللهُ تَعـَالَي عَنِ الْآفَاتِ الظَّاهِرِيَّةِ وَ الْبَاطِنِيَّةِ لَمَّا اَخَذَ الطَّـرِيْقَةَ النَّقْشْبَنْدِيَّةَ مِنْ هَذَا الْمِسْكِيْنِ حَصَلَ لَـهُ فَوَائِدُ وَ وَصَلَ اِلَي كَمَالَاتِ الطَّرِيْقَةِ الْاَحْمَدِيَّةِ، ثُمَّ تَوَجَّهْـتُ اِلَيْهِ فِي الطَّرِيْقَةِ الْقَادِرِيَّةِ وَ الْجِشْتِيَّةِ وَ السُّهْرِوَرْدِيَّـةِ وَ الْكُبْرَوِيَّـةِ وَ الْمَدَارِيَّةِ وَ الْقَلَنْدَرِيَّةِ وَ الْقُشَيْرِيَّةِ وَ الْبَهَائِيَّةِ وَ الْفِرْدَوْسِيَّةِ وَ الطَّيْفُوْرِيَّةِ الشَّامِيَّةِ وَ الطَّـارِيَّةِ وَ الطَّيْفُوْرِيَّةِ الْبَسْطَامِيَّـةِ وَ الرَّفَاعِيَّـةِ وَ الْهَمَـدَانِيَّةِ وَ الشَّــاذِلِيَّةِ وَ الْوَفَائِيَّةِ وَ الْمَدَنِيَّةِ وَ الْخَوَاطِـرِيَّةِ وَ الْخِلْوَتِيَّةِ وَ الطَّالِبِيَّـةِ والْخَاتَمِيَّةِ وَ الْغرَابِيَّةِ وَالْاُوَيْسِيَّةِ وَ الرِّزْقِيَّةِ وَ الرَّاشِدِيَّةِ وَ الْبَكْرِيَّـةِ وَ الْجَزُوْلِيَّـةِ وَ الْمَهْدِيَّةِ وَالسُّهَيْلِيَّةِ وَ الْحَلَّاجِيَّةِ وَ الشِّعْبِيَّةِ وَ الصِّدِّيْقِيَّةِ وَ الْكَاذِرُوْنِيَّةِ وَ الْمُحَمَّدِيَّةِ وَ الْاَحْمَدِيَّةِ فَاَجَزْتُ لَـهُ اِجَازَةً مُطْلَقَـةً بَعْدَ الْاِسْتِخَـارَةِ وَ حُصُوْلِ الْاِذْنِ مِنَ اللهِ تَعَالَي لِاِرْشَادِ الطُّلَّابِ وَ اِلْقَاءِ السَّكِيْنَةِ وَ الْحُـضُوْرِ فِيْ قُـلُوْبِ الْاَحْبَابِ وَ اَخْذِ الْبَيْعَةِ الْمَسْنُونَةِ مِنْ طَالِبِــي الطُّـرُقِ الْمَذْكُوْرَةِ، فَهُوَ خَلِيْفَتِيْ وَ يَدُهُ كَيَدِيْ فَطُـوْبَي لِمَنِ اقْتَدَي بِهِ؛

قَـالَ اللهُ تَعَالَي «ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله ید الله فوق ایدیهم» لِكُلِّ الطُّـرُقَاتِ الْمَـذْكُـوْرَةِ مَـعْلُوْمَاتٌ فِـيْ ضِمْنِ الطَّـرِيْقَـةِ النَّقْشْبَنْدِيـَّةِ كَمَـا هُوَ الْمَـذْكُوْرُ فِـيْ مَكْتُوْبَاتِ الْاِمَـامِ الْاَجَـلِّ الْمُجَدِّدِ لِلْاَلْفِ الثَّانِيْ نَاقِلًا عَنِ الْمَشَائِـخِ الْكِبَـارِ حَاضِرًا فِـيْ وَاقِعَاتِ الْحَضَـرَاتِ النَّقْشْبَنْدِيَّةِ وَ الْقَـادِرِيَّةِ وَ الْجِشْتِيَّـةِ وَ السُّهْرِوَرْدِيَّةِ وَ غَيْرِ هِمْ مِنْ جَـمِيْعِ مَشَائِخِ هَـذِهِ الطُّرُقَاتِ، اَنَّ التَّرْبِيَةَ وَ تَحْصِيْلَ الْكَمَالَاتِ اَجَازَ لَـهُ وَ رَخَّصَـهُ فِي الْاِرْشَادِ وَ قُبِلَتِ الْجَـمِيْعُ بِالْاِذْعَانِ فِيْ ضِمْنِ النَّقْشْبَنْدِيَّةِ كَمَا هُـوَ دَأْبُ هَذِهِ اِلَي يَوْمِنَـا.وَ الْمَسْؤُوْلُ مِنَ اللهِ تَعَالَي اَنْ يَعْصِمَـهُ عَمَّا لَايَلِيْقُ وَ يَحْفَظَـهُ عَمَّـا لَا يَنْفَـعُ وَ اسْتِقَامَتُـهُ عَلَي مُتَابَعَةِ سَيِّدِ الْمُـرْسَلِيْـنَ آمِيْنَ آمِيْنَ آمِيْنَ يَا رَبَّ الْعَالَمِيْنَ.

دیدگاه کاربران
(مورد نیاز)
(مورد نیاز)