زندگینامه مجذوب الهی، مستغرق بحر لایتناهی، حضرت حاج خلیفه عبدالصمد بخشنده رحمه الله

 زندگینامه مجذوب الهی، مستغرق بحر لایتناهی، حضرت حاج خلیفه عبدالصمد بخشنده رحمه الله
خلاصه

ایشان در سال 1306هجری شمسی، در روستای بزنجرد اسلامی، منطقه باخرز دیده به جهان گشود. قبل از تولدشان، درویشی که به روستا آمده بودند به الهام پروردگار به مادرش مژده می دهد که فرزندی حامله است که ان شاء الله از اولیاءالله خواهد بود. پدرشان رمضانعلی بخشنده از مریدان مرحوم خلیفه پایند بلوچ[از خلفای حضرت محمدقیّوم ولی قدس الله سره] رحمه الله بودند.

6 5 00

ایشان در سال 1306هجری شمسی، در روستای بزنجرد اسلامی، منطقه باخرز دیده به جهان گشود. قبل از تولدشان، درویشی که به روستا آمده بودند به الهام پروردگار به مادرش مژده می دهد که فرزندی حامله است که ان شاء الله از اولیاءالله خواهد بود. پدرشان رمضانعلی بخشنده از مریدان مرحوم خلیفه پایند بلوچ[از خلفای حضرت محمدقیّوم ولی قدس الله سره] رحمه الله بودند.

در سنین کودکی در مسجد در مکتب خانه روستا قرآن کریم، پنج کتاب، دیوان حافظ، احکام فردی عبادات را فرا گرفتند. چون در آن زمان، منطقه در فقر شدید بسر می­برد و زمینه برای تحصیل مساعد نبود، ایشان نیز مانند اکثر فرزندان آن دیار به کمک و همکاری پدرشان برای امرار معاش پرداختند.

مدتی بعد زمانی که تقریباً 19سال سن داشتند با دیگر اعضای خانواده به نیل­آباد از توابع شهرستان تربت­ جام مهاجرت می کنند و به شغل کشاورزی مشغول می ­شوند. چند سال بعد با دختری از خانواده­ای متدین و سادات ازدواج می­ کنند.
 


پس از گذشت 5سال از ازدواج ایشان، پدرشان دار فانی را وداع گفتند. به همین علّت حضرت خلیفه محمد واحدی رحمه الله از خلفای حضرت مولانا حاج شمس­ الحق نقشبندی مجددی ـ قدس الله اسراره ـ که از اقوامشان بوده و در بازنجرد باخرز سکونت داشتند و در آن وقت از خلفای طریقه نقشبندیه و دارای حالات، معنویت، ذوق و شوق بخصوصی بودند برای عرض تسلیت به نیل­ آباد آمده بودند، مرحوم خلیفه واحدی رحمه الله ضمن عرض تسلیت و دعوت به صبر، خانواده و مردم را به توجه و رجوع الی الله فرا می­خوانند و از آنها برای سلوک در طریقه ی نقشبندیه بیعت می گیرند؛ در همین زمان مرحوم حاج خلیفه عبدالصمد نیز با ایشان بیعت کردند.

از این پس برگ جدیدی در زندگی ایشان رقم خورد، بطوری که انقلاب درونی در ایشان بوجود آمده، تمام همّ ­و غم ایشان صرف محبت خدا و رسول و ذوق و شوق به طریقه ی مردان الهی گردید.

«اولین ملاقات با پیر محبوبشان حضرت مولانا حاج شمس ­الحق نقشبندی مجددی قدس الله اسراره»

اندکی بعد حضرت مولانا حاج شمس­الحق نقشبندی مجددی ـ قدس الله اسراره ـ به ایران تشریف آوردند؛ ایشان با جمعی دیگر از مریدان طریقه نقشبندیه مجددیه به حضور پرنور و صحبت آن فیض گنجور رسیدند. با دیدار آن شمس فلک شریعت و طریقت، احوالات، محبت، ذوق و شوق حاج خلیفه نسبت به قبل بیشتر شد؛ زیرا به دریای عشق و منبع عرفان متصل گردیده بودند و به برکت اولین صحبت قلب و روحشان به تلاطمی وصف ناپذیر دست یافته و به محبت دنیا و مافیها پشت پا زده، مستغرق عشق و جذبات الهی گردیدند. این دیدار نقطه عطفی برای شروع زندگی ایشان در عرفان و تصوّف بود.

«مردی از دیار عاشقان»

آری از برکات دعا و توجهات حضرت مولانا حاج شمس­ الحق نقشبندی مجددی ـ قدس الله اسراره ـ عشق به خدا و رسول و اولیا الهی تمام وجود ایشان را دربر می ­گیرد بطوری که گاه و بیگاه از اعماق دل فریادهای عاشقانه حی سر می­ دادند. به علت عشق بی­نظیر و محبت خالصانه و احوالات عاشقانه ی ایشان به حضرت مولانا حاج شمس ­الحق نقشبندی مجددی ـ قدس الله اسراره ـ ، ایشان فرمودند: «خلیفه! خلیفه! فریادهای عاشقانه شما تا پرچمن افغانستان به گوش می­ رسد». عشق به پاکان حد و مرز نمی شناسد، زمان و مکان ندارد، و اینگونه است که فریادهای عاشقی از فرسنگ های دور به خدمت معشوقش می­ رسد.

در یکی از سفرها به مناطق مرزی افغانستان، همراه حضرت خلیفه واحدی رحمه الله به دیدار پیر محبوبشان مشرف می­ شوند. حضرت خلیفه واحدی رحمه الله برای توضیح حالات ایشان خدمت حضرت صاحب عرض می کند: «این صوفی شما [خلیفه عبدالصمد] می­ گوید: من گهگاهی از این ایوان با حضرت صاحب در پرچمن افغانستان گفتگو می­ کنم. آن حضرت برای تصدیق حالاتشان می ­فرمایند: «مردم امروز، با تلفن ظاهری از مسافت های دور با یکدیگر سخن می گویند؛ چه جای تعجب است اگر خداوند متعال تلفن معنوی قرار دهد و بندگان خاص خدا از مسافت های دور با یکدیگر صحبت کنند.

«زهد و بیزاری از دنیا»

ایشان پس از بیعت از کار دنیوی کناره گیری نمودند و تمام همتشان را ذکر و عبادت، دعوت الی الله، همراهی و خدمت به دوستان خدا قرار دادند، همان طور که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلّم فرمودند: هرکس تمام همش آخرت باشد، خدا او را از اهم مشکلات دنیا و آخرت کفایت خواهد کرد و دنیا به او روی می­ آورد، در حالی که او از دنیا روی­گردان است. به علت این نیّت صادقانه و خدمت دوستان الهی خداوند تبارک و تعالی روز به روز اوضاع ایشان را بهتر گردانید، بدون اینکه از کسی کمک مالی دریافت کنند. دیری نپایید که شرکت سهامی زراعی نیل­ آباد تأسیس شد و ایشان نیز از جمله سهامداران شدند.

البته رسیدگی به امور کشاورزی را فرزند بزرگشان حاج خلیفه عبدالقادر از همان کودکی و نوجوانی عهده­ دار بوده و تا آخر زندگی آن بزرگوار توفیق خدمتگزاری ایشان را عهده دار بودند.

باری همراه خلیفه واحدی رحمه الله برای دعوت و تبلیغ به روستای «امغان» جام رفته بودند. بعضی از مردم مقداری پول های سکه­ای به حضرت خلیفه واحدی هدیه نمودند. در راه بازگشت، وقتی به مسیل رودخانه فصلی می ­رسند خلیفه عبدالصمد سکه ها را داخل مسیر رود می­ریزند. حضرت خلیفه واحدی از او می پرسند: بابای عبدالقادر! چرا پول ها را بیرون می ریزی؟ در پاسخ می گوید: صاحب! اینها را چون نجاست می­ بینم. حضرت خلیفه واحدی می گوید: همین نجاست را پای کشتزار  و پای درختان می­ ریزند و محصول بهتر می ­شود، این سکه ها را بردار و چون به زیارت مرقد حضرت شیخ الاسلام احمد جامی رحمه الله رفتیم، به فقرایی که اطراف مزار هستند، تقسیم کن تا هم صدقه کنندگان به ثواب برسند و هم شما و هم به فقرا کمکی شده باشد.

«تشرف به خلافت و از دست دادن استاد و یار مهربان»

ایشان در سال 1348 ه.ش  از دست مبارک حضرت مولانا حاج شمس ­الحق نقشبندی مجددی ـ قدس الله اسراره ـ خلافت نامه دریافت کردند. چند سال بعد یعنی در سال 1354ه.ش حضرت خلیفه واحدی رحمه الله از دنیا رحلت نمودند. پس از این واقعه از طرف حضرت مولانا حاج شمس­ الحق نقشبندی مجددی ـ قدس الله اسراره ـ به عنوان جانشین حضرت خلیفه واحدی رحمه الله تعیین گردیده و مسئولیت ارشاد مریدانی که زیرنظر آن بزرگوار بودند، به ایشان محوّل گردید. از دست دادن استاد و راهنمایی غمخوار برای ایشان واقعه ای بسیار دردناک بود، اما چاره­ ای جز رضایت به قضای الهی وجود نداشت.

«در مسیر دعوت الی الله»

ایشان از همان ابتدای بیعت همراه حضرت حاج خلیفه واحدی رحمه الله به روستاها و مناطق مختلف تربت جام  و باخرز برای تبلیغ دین سفر می­ کردند. پس از رحلت آن بزرگوار مسئولیت خویش را سنگین­ تر دیدند. بنابراین با عزمی راسخ در این مسیر تلاش کردند. حضرت مولانا حاج شمس­ الحق نقشبندی مجددی ـ قدس الله اسراره ـ در سفرهایشان به ایران چند بار به نیل ­آباد و منزل خلیفه عبدالصمد تشریف آوردند. هر بار جمعیت زیادی از نیل­ آباد و اطراف آن پروانه وار دورشان حلقه می ­زدند. بدون تردید تشریف فرمایی چنین انسان وارسته ای سبب فیوضات و برکات زیادی به آن دیار و مردمش می­ شد.

«درد فراق مرشد معشوق و خدمت به خانقاه»

با انقلاب ثور افغانستان در سال 1357هـ.ش، متأسفانه حضرت مولانا حاج شمس­ الحق نقشبندی مجددی ـ قدس الله اسراره ـ توسط دژخیمان روس به اسارت رفتند و از ایشان خبری نشد. این خبر برای مریدان به ویژه حاج خلیفه عبدالصمد بسیار تکان دهنده و جانسوز بود، طوری که خواب و خوراک از ایشان گرفته شده و قلبشان از هجر آن بزرگوار هر لحظه تکه تکه می ­شد، ناله ها و گریه های عاشقانه­ اش گویی به آسمان ها می­ رسید. بار هجران آفتاب دین و ملّت برایشان سنگین ­تر از کوه ها بود؛ اما چاره ای جز صبر و رضایت به امر الهی نبود.
 

دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای اوشد و جان نیز هم

 

طبق وصیّت قبلی حضرت مولانا حاج شمس ­الحق نقشبندی مجددی ـ قدس الله اسراره ـ ، برادر بزرگوارشان حضرت حاج محمدمظهر نقشبندی مجددی ـ قدس الله سره ـ عهده دار مسند ارشاد گردیدند. پس از مدّتی، ایشان همراه خانواده و برادران به ایران هجرت نموده و در زاهدان سکنی گزیدند و چند سال بعد به مشهد مقدس هجرت نمودند. خلیفه عبدالصمد با ایشان تجدید بیعت نموده و خالصانه به ایشان و خانقاه حضرت شاه نقشبند خدمت می کردند. در همه سفرهای حضرت حاج محمدمظهر ـ قدس الله سره ـ که به استان های خراسان (خراسان های رضوی، شمالی و جنوبی) مازندران و گلستان و به شهرها و روستاهای مختلف برای ارشاد داشتند، حاج خلیفه عبدالصمد بعنوان یار و یاوری خدمتگزار و باوفا همراه ایشان بودند و از هیچ گونه کمک و همکاری دریغ نورزیدند. نا گفته نماند که خلافت نامه مطلقه را نیز از دست با برکت ایشان دریافت نمودند.

«درد دوباره فراق»

در 23اسفند 1376هـ.ش حضرت حاج محمد مظهر نقشبندی مجددی ـ قدس الله سره ـ دار فانی را وداع گفتند. پس از فوت آن پیر بزرگوار با حضرت حاج سیّدعبدالله نقشبندی مجددی مدظله العالی تجدید بیعت نمودند؛ ایشان کما فی السابق کمر همّت را بسته و به خدمتگزاری مشغول گردیدند و با اخلاصی ستودنی در تأیید و تبلیغ دین و اوامر مرشد خویش کوشش نمودند و این امر خطیر را حتی در آخرین لحظات عمر با برکتشان بخوبی به انجام رساندند.

«تقوی و عبادت»

ایشان بسیار پایبند به عبادات مطابق سنت حضرت نبی اکرم صلی الله علیه و سلّم بودند. اکثرا اولین فرد یا از جمله اولین کسانی بود که به مسجد برای نمازهای پنجگانه، جمعه و عیدین تشریف می ­آوردند. شب را زود می ­خوابیدند و بعد از نیمه شب برای تهجد بیدار می شدند و به عبادت و راز و نیاز و دعا مشغول می­شدند. بعد از نماز صبح و عصر سوره مبارکه یس و بعضی دیگر از سوره های قرآن کریم را تلاوت می کردند. سپس با عجز و زاری دعا می فرمودند. هر روز بعد از نمازهای صبح و ظهر و عصر در مسجد حلقه ذکر ختم خواجگان را انجام می دادند. پیوسته شاکر نعمت های پروردگار بودند. به روزه ماه مبارک رمضان اهتمام می­ ورزیدند و در پرداخت عشر و زکات تعجیل می ­کردند. بلکه بسیار صدقه دهنده بودند. بخصوص اواخر عمر که دریایی از سخاوت و کرم گشته بودند و به هر طرف در راه خداوند تبارک و تعالی انفاق می ­نمودند. سه مرتبه به زیارت حرمین شریفین مشرف گشتند، دو مرتبه برای عمره و یک مرتبه برای حج تمتّع.

از گناهان پرهیز می­ نمودند و دیدن نافرمانی خداوند ایشان را ناراحت می­ کرد. به هر مجلس و مکانی که می ­رفتند حتی­ المقدور دیگران را به بندگی خداوند دعوت می­ دادند و از منکرات نهی می­ فرمودند.

به صالحان و اولیاء الله احترام خاصی می­ گذاشتند و دیگران را به آن تشویق م ی­کردند و در خدمت به بزرگان دست از پا نمی­شناختند و از گستاخی و بی­ ادبی نسبت به دوستان خدا بسیار بر حذر می­ داشتند. بسیار مطیع مرشد خویش بوده و خدمت به ایشان و خانقاه و خاندان را برای خود دولت دنیا و آخرت می ­دانستند.

خداوند تبارک وتعالی در ایشان نوعی جذبه و برکت خاصی عنایت فرموده بود. به هر کاری روی می ­آوردند، رونق می گرفت. بسیاری از امراض پوستی فقط با مالیدن مقداری از آب دهان ایشان بهبود می­ یافت.

«وداع دار فانی»

سرانجام پس از عمری تلاش و بندگی خداوند متعال در روز یکشنبه14/3/1396 نهم رمضان المبارک سال1438 هـ.ق هنگامی که برای ادای نماز عصر وضو گرفته بودند دار فانی را وداع  گفتند و روز بعد در نیل آباد تربت جام پیکر مبارکش به خاک سپرده شد. انا لله و انا الیه راجعون.
 

بگشای مرقدم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید
 

    شعر از خلیفه عبدالحکیم معصومی
 

صاحب این مرقد عالی چو مه تابنده بود
نام او مشهور و  دل از بندگی آکنده بود

 

شهرتش حاجی خلیفه نام او عبدالصمد
در میان مردمان فامیل او بخشنده بود

 

عامـل شـرع مبین و خادم اهل طریـق
اهل  ایمان و یقین و سالک سر زنده بود

 

ذکر  الله در زبان و قلب  دایم در سکون
در طریق نقشبندی  عارفی پاینده بود

 

خُلق خوبش در میان خَلق عالم بی نظیر
سینه اش بی کینه و دایم به لبها خنده بود

 

داشت شور و جذب درباطن ز عشق حق مدام
زین سبب دائم چو مرغ بسمل و سرکنده بود

 

در رضای حق همی کوشید عمرش را تمام
بخشش و انفاق او را دایما  زیبنده بود

در خلافت  شد مزّین  در طریق نقشبند
رهنمای مردم و  در دین حق پاینده بود

 

در هزار وسیصد ونود شش رفت از جهان
چهارده ی خرداد ماه او از جهان  دل کنده بود


جنت الفردوس بادا جای این منصور عشق

چون که در دنیا خدای خویشتن را بنده بود
 

دیدگاه کاربران
(مورد نیاز)
(مورد نیاز)