زندگينامه عالم ربانی عارف صمدانی حاج خلیفه عبدالرئوف مجیدی(رح)

زندگينامه عالم ربانی عارف صمدانی حاج خلیفه عبدالرئوف مجیدی(رح)
خلاصه

خلیفه عبدالرئوف مجيدي، متخلص به شايق از طايفة ميش مست تيموري ،درسال 1302هـ.ش در روستاي حسيني از توابع شهرستان تايباد خراسان متولد شدند.فرزند مرحوم ، جناب خليفه عبدالحميد (متوفي بهمن ماه 1353 هـ .ش) مي باشد.

1 5 00

بسم الله الرحمن الرحیم

«يَرْفَعِ أللَّهُ ألَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنکُمْ وَ ألَّذِينَ أُوتُواْ ألْعِلْمَ دَرَجَاتٍ»


نقشبندیه عجـب قافلـه ســالارانند
که برند از ره پنهان به حرم قافله را

 

این طلیعه نور و هدایت علیا حبل المتینی است برگرفته از مشکات با برکات کتاب الله و سنت نورانی رسول الله صلی الله علیه و آله و صحبه و سلم که پس از آن حضرت به نجوم هدایت و پیشوایان دین حضرات صحابه(رض) رسید.ایشان این میراث گرانبها را به تابعین و تبع التابعین و سلف صالحین (رح) عرضه نمودند. حضرات سلف صالح هر کدام با عناوین مختلف پا در عرصه خدمت نهادند که از این میان، حضرات خواجگان به نام نقشبندیه، نور سنت و حقیقت را تا بی نهایت گسترش دادند. حضرت امام ربانی مجدد الف ثانی(رح) می فرمایند: طریقه نقشبندیه همان راه و روش اصحاب کرام(رض) است که آسان ترین و کامل ترین راه برای معرفت و خداشناسی است. نقشبندان با استقامت به شریعت و اجتناب از بدعت در هر عصر انسان های والا مرتبه ای را تربیت و تحویل جامعه انسانیت دادند. ایشان مرید و محب تربیت نکرده؛ بلکه ثمره ارشاد و دعوتشان مرادان و محبوبانی بود که با صدق دل و اخلاص کامل چون خورشید انوار حقیقت مصطفوی صلی الله علیه و آله و صحبه و سلم منتشر کرده جویندگان راه حق را از عرصه میدان حیرت به دارالسلام و محبت و معرفت رساندند.

مردان دریای بیکران محبت و واصلان حضرت حق با تبعیت از انبیای مرسلین و با هدف خدمت به دین با قدوم ثابت و قلوب خاشع و عزم استوار پا در عرصه وجود گذاشته از هستی خویش فارغ و فانی گشته برای اعلای کلمة الله عمر عزیز و گران مایه خود را وقف کرده و به اهتمام عظیم و سعی بلیغ کوشش نمودند تا حدالامکان خللی در راه شریعت غرای مصطفوی صلی الله علیه و آله و صحبه و سلم به وجود نیاید.

راه وروش اهل الله را به حق همچون ایشان پیموده و راهیان نور و صاحبان شور را به شاهراه محبت و معرفت ارشاد و راهنمایی کردند تا هرکس به اندازه وسع خود از این دریای بی منتهای معرفت نوشیده به سرمنزل مقصود که همان نهایت مطلوب و مراد هر انسانی است برسد.

در این میان عالم ربانی، عارف صمدانی، قطب مدار، حضرت حاج خلیفه عبدالرئوف مجیدی نقشبندی از جمله جواهر عظیم و ثمره خدمات صادقانه عمیم حضرات نقشبندیه بود که زیرنظر تربیت ایشان نشو و نما کرده به مراتب و درجات عالیه رسیدند.

زندگينامه حاج خلیفه عبدالرئوف مجیدی(رح)

خلیفه عبدالرئوف مجيدي، متخلص به شايق از طايفة ميش مست تيموري ،درسال 1302هـ.ش در روستاي حسيني از توابع شهرستان تايباد خراسان متولد شدند.فرزند مرحوم ، جناب خليفه عبدالحميد (متوفي بهمن ماه 1353 هـ .ش) مي باشد.

كودكي و دوران تحصيل

زماني كه پدرخلیفه عبدالرئوف(رح) ازدواج کرده بود، خليفه قطب زمان ، محبوب سبحان حضرت محمد قيوم صاحب بوده از ايشان ارشاد گرفته بود.صاحب جذبات و حالات عجيبه و غريبه بوده و در حين مغلوبيت، ايشان از مادرشان متولد شدند .جذبات آن بزرگوار به اين طفل نوزاد تأثير نموده بود كه شب و روز کارش گريه و نا آرامي بوده تا اينكه طبق بيانات والده شان درچهل روز ايام نفاس آن عفيفه ، پستان مادرشان را نگرفته و شير نخورده بودند ،به وسيله ‌آب قند و نبات تغذيه مي شدند . پس از اين ايام، آن عزيزه، غسل نموده و ايشان پستان راگرفته بودند، چنانكه خودشان سروده اند:

نخوردم شير مادر را چهل روز
كه تا گشتم من اندر عشق پيروز

 

رمــوز عشق را هر كس نداند
بجــز آن محرم گيتي ی دلســوز

در آن زمان حضرت آقا صاحب عبدالرئوف جان ـ برادرزاده حضرت شاه ولي الله صاحب ـ كه معروف به آقاي بلاروف بود به روستاي حسيني تشريف آورده بودند، اسم ايشان را به نام خود گذاشتند.

تحصيـلات علوم ديني

چون ايشان تك فرزند بودند، پدر بزرگوارشان كه با خاندان پيران كبار ارتباط داشتند، ازجناب صاحب زاده والاجـاه حضرت آقـا صاحب عـبدالـرئوف فرزنـد مرحوم حضرت مولوي ولي محمد صاحب(رح) پسر ارشد حضرت شاه امان الله صاحب(رح) كه در شهر هرات سكونت داشتند تقاضا نمودند كه استاد عالمي بفرستد. آن بزرگوار آخوند زاده عبدالـعزيزصاحب را كه استـاد اولاد خـودشـان بوده، فرستادند. مدت ده سال در خدمت شان تحصيل نموده و پس از آن به ولايت خود عزيمت نمودند.

چون دورة تحصيلاتشان به پايان نرسيده بود، جوياي استاد ديگري شدند. به ياري خـداوند «جـل شانه» اسـتاد ديـگري به نام مولوي خان محمد صاحب از طايفه شيرخاني كه تحصيلاتشان را به مدت بيـست سال در ديـوبند با موفقيت گذارنده بـودند ملاقات نـموده ودر خـدمت ايـشان مـدت دو سـال به تحصيل علم تفسير و حديث شريف مشغول شـدند تا اينكه به علل مشـكلاتي ايـن بزرگوار هم تشريف بردند.

بعد از رفتن اين بزرگوار چندسال به صحبت قطب العارفین حضرت محمد قيوم صاحب نقشبندی مجددی(رح) شرف ياب گرديده زير نظرشان قرار گرفتند. تقريباً در سن هجده يا بيست سالگي بودند كه اجازة خلافت و دعا نوشتن را به ايشان عطا فرمودند. از آن زمان به بعد فنائيت به ايشان رو نمود تا آنجاكه به هر مريض كه توجه مي كردند، افاقه و بهبودي حاصل مي شد تا اينكه ذوق و عشق صحبت قطب مدار، مرشد نام دار، صاحب كار، حضرت محمد معصوم صاحب نقشبندی مجددی(رح) كه قائم مقام رئيس الاوليا سلطان الاصفيا حضرت ولي الله صاحب(رح) گرديده بودند، در وجود ایشان پيدا و ميـسر گرديد. سپس درسال 1334 هـ .ش عازم پرچمن شده و زير نظر و صحبت پير كامل و مكمل حضرت محمد معصوم صاحب (رح) قرار گرفتند و تجديد بيعت نمودند. از لطيفة قلب تا دايــره ولايت صغـري اجـازه فرمودند. ایشان مي گفتند: در مجالس مرا هميشه در كنار خود جاي مي دادند. من از شرمندگي خود را عقب كشيده و پشت در مي نشستم اما از لطف و مرحمتي كه در حق من داشتند مي فرمودند: « فرزند بيا پهلوي من بنشين و از معارف جويا باش » آنچنـان در ذهن اين ذرة بي مقدار از كلمات درفشـان بحــر عرفــان و حقايق و معارف خود جاي ميدادند كه در مقام حيرت محو مي شدم . بارها به حضرت پروردگار عرض مي نمودم كه الهي اين چه لطف و احسان است كه به وسيلة اولياي خود به من نموده اي؟ شبي در آن جا خواب ديدم كه حضرت مبارك در ميان حــوض آب فرو رفته و لبـاس هاي مبــارك را به من دادند و من آنهـا را پوشيدم. پشيمان شدم كه چرا اين كار را انجام دادم. چون از ميان حوض بيرون آمدند خواستم لباس ها را از تن خود بكشم و به ايشان بدهم فرمودند: «ما لباسي را كه به كسي داديم از او پس نمي گيريم». فرداي آن شب اين حقير را در مجلس طلبيدند و عمامة مبارك خود را بر سر اين حقير پيچيده و فرمودند: «اين عمامه تاجي است كه جهت تو ارزاني نمودم و احوالات زيادي در ولايت شما به شما پيدا خواهد شد» بعد ارشاد خط خلافت را هم به من ارزاني نمودند.

بعد ازفوت اين قطب عالم، طبق وصيت شان، خلعت جانشيني را به حضرت محمد يوسف صاحب نقشبندی مجددی(رح) پوشانيدند و مقام ارشاد به ايشان واگذار شد. بعد از فوت اين قطب نام دار، حضرت حاجي صاحب شمس الحق نقشبندي مجددي(رح) طبق امر آن مرحوم به مقام ارشاد و رهبري سالكان طريقت، كه آراسته و پيراسته به كمالات شريعت بودند، كمر همت بسته وكوشش نمودند عالم را به نور تبليغ و فيض رساني منور نمايند.

در صحبت اين بزرگوار تا دايره کمالات اولوالعزم به همت ايشان سپري نمودند. گويا موري در زير بال كبوتر خود را به آن بزرگوار چسبانید تا او را به كعبه رساند.

چه گويم بي نشانان را نشانه
كه عنقا را بلند است آشيانه

 

چون اين شمس فلك شريعت و طريقت و حقيقت، به دست دولت اشغالگر روس به اسارت گرفته شدند، حضرت ايشان، قبلاً حضرت حاجي صاحب محمد مظهـر نقشبندي مجددي(رح) را قائـم مقام خود قــرار داده و اين بار امانت را بردوش ايشان نهادند. هيچ شك نبوده كه مجدد سنه چهار صد بعد از الف ايشان بودند. از كمالات اين پير بزرگ بود كه در دوره ارشاد آن بزرگوار نور ولايت از جبين مباركشان "اظهرمن الشمس" بود.

روزي در خدمت مباركشان شرف ياب صحبت گرديده آن پير بزرگوار به سبقات ايشان تادايره قيوميت توجه نموده و فرمودند: «كار تو تمام است».

ایشان می فرمودند : « به هر صورت بندة حقير اداي اين شكر را نمي توانم به جا آورم وهر چه به احوال خود نظر مي كنم لياقت اين همه لطف ومهرباني را نداشته وندارم. «ذَلِكَ فَضْلُ اللهِ يُؤْتِيْهِ مَنْ يَّشآءُ وَاللهُ ذُوالْفَضْل الْعَظِيْم»

« مَنْ اَحَبَّ لِقَاءَ اللهِ اَحَبَّ اللهُ لِقَائَهُ وقتي كه حاجي الحرمين الشريفين، مظهر تجليات الهي حضرت محمد مظهر نقشبندي مجددي(رح) به جوار حق نايل گرديدند، گويا محشر صغري برپا شد. مريدان از اطراف و اكناف سر بر زانوي اندوه و غم فرو برده، تا اينكه بنا به اشارات قبلي، حضرت حاجي صاحب سيدعبدالله فرزند ارشد حضرت حاجي صاحب شمس الحق نقشبندي مجددي ـ قدس سره ـ را به جانشيني حضرت عموي بزرگوارشان(رح) برگزيدند تا در مقام ارشاد، مريدان و سالكان را راهنما باشند. پس همه دست انابت به دست حق پرست آن جناب داده، بيعت نمودند و خلعت عبا و عمامه حضرت حاجي صاحب محمد مظهر نقشبندي مجددي(رح) را به تن مبارك اين بزرگوار پوشانيدند. از بركت پيران كبار در حين خلعت پوشانيدن اين قدر نزول فيوضات و بركات وجذبات عجيبه وغريبه روي نمود، گويا جذبات و حالات دورة حضرت سلطان اهل جذبه بر روي كارآمد. الحمد الله امروز لنگر «خانقاه» پيران كبار به وجه احسن بر روي كار است و ملجأ مريدين و مخلصين گرديده و مردم از صحبت شان فيض ياب مي شوند.

از خصوصیات بارز ایشان علم، عمل و اخلاص بود؛ ایشان فردی با اخلاق و عالمی با تقوا بود. صحبت ها و نصایح ایشان از کتاب و سنت و اقوال صالحان بود.

قرآن کریم را بسیار عالمانه تفسیر نموده در بیان شرح احادیث نبوی ید طولایی داشتند.

همیشه و در همه حال مردم را به راه راست و خداشناسی به طریقه سیر و سلوک دعوت می نمود. عشق و محبت فوق العاده به اساتید طریقتی خود خصوصاً حضرت شاه محمد معصوم صاحب(رح) و حضرت حاج شمس الحق نقشبندی مجددی(رح) داشته و سخنان و اقوال آن بزرگواران را بسیار نقل قول نموده و آنان را نمونه انسان های کامل و مقرب درگاه کبریایی می دانستند.

خوف خداوندی بسیار بر ایشان قالب بود، به حدی که در اکثر مواقع با چشمان گریان به بیان معارف مشغول بودند. سلوک طریقه عالیه نقشبندیه را آسان ترین و بهترین راه وصول الی الله می دانستند و در اظهار حق و بیان حقیقت، شجاعت و شهامت مثال زدنی داشتند.

ذکر حالاتش نیاید در شمار
عاجزم گر یک نویسم از هزار

 

 خلاصه ای از نصایح ایشان: اَلوَقتُ سِیف

ای برادر قدر وقت و نقد عمر خود را غنیمت بشمار، که حق تعالی ما را برای بندگی، عبادت و معرفت خود آفریده است. «وَمَا خَلَقْتُ ألْجِنَّ وَ ألْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»

مقصود از خلقت انسان بجای آوردن وظایف بندگی و حاصل کردن معرفت او تعالی جل شأنه می باشد اگر در ابتدا و یا وسط {سیر و سلوک} عشق و محبت داده اند، مقصود قطع تعلق از غیر حق تعالی و تقدس می باشد. عشق و محبت هم از مقاصد نیستند بلکه وسیله ای برای وصول مقام عبودیت اند. انسان وقتی بنده خداوند متعال می شود که از گرفتاری و بندگی غیر او به کلی خلاص شود.

انواع علم و اثرات صحبت مردان دین

علم بر دو نوع است؛ علم حصولی و علم حضوری. علم حصولی ظاهر شریعت است که بوسیله استادان شریعت از تعلیم آنها حاصل می شود و مفاد علم حصولی، علم حضوری است که به وسیله استادان طریقت به سالک یادداده می شود .از تأثیر صحبت ایشان تزکیه لطایف عالم خلق و تصفیه لطایف عالم امر میسر می شود. سالک طریقت که قلب آن عرش الله الاعظم و محل تجلی انوار الهی است از محبت ماسوی الله باید مصفا گردد. آنچه از صحبت میسر می شود یک دهم آن در تنهایی میسر نمی گردد. چون صحبت پیران از پیشگاه نبوت گرفته شده است. اصحاب کرام(رض) از صحبت حضرت خیرالانام(ص) کمالات حاصل نموده اند. خصوصاً طریقه حضرات نقشبندیه(رض) که سلوک مقامات و کمالات آنها و حصول معارف شان همه در صحبت بوده است. نتیجه صحبت، ازدیاد محبت است و نتیجه ازدیاد محبت، غلبه عشق است و ثمره غلبه عشق در وجود سالک، حصول فنا است.

صحبت مرد خدا مردت کند
صحبت هر ناسزا سردت کند

 

پیغمبر خدا(ص) می فرماید: «هم قوم لایشقی جلیسهم و هم جلساءُ الله». ترجمه: ایشان گروهی هستند که شقی(بدبخت) نمی شود همنشین شان و ایشان همیشه مراقب حضور مع الله بوده و هیچ نفسی را به غفلت نمی گذرانند؛ همانا اهل سعادت و نجات ایشانند.

ای برادر اگر قصد این راه طریقت را داری رجوع به صحبت این طایفه کیمیانظر باید کرد. چون صحبت و همنشینی ایشان بنده را به سوی حق سبحانه و تعالی راغب و از آرزوهای نفسانی و شیطانی و تلذذات حیوانی محفوظ می دارد.

حضرت علامه اقبال لاهوری(رح) می فرمایند:

می نروید تخم دل از آب و گل
بی نگاهی از خداوندان دل

 

شناخت نفس: «إِنَّ ألنَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِألسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّيَ»

ترجمه: همانا نفس امر کننده است به بدی مگر آنکه رحم کند پروردگار من.

تا نفس خود را به خباثت و رذیلت نشناسی از روی حقیقت خداشناس نخواهی شد. این نفس اماره بالسوء در هر قدمی که انسان در راه خداوند برمی دارد چاهی کنده تا هر یک را به کیفر خودبینی اعمال گرفتار نماید؛ مثلاً بعضی عالمان را به پندار علم شان و بعضی قاریان را به لهجه و قرائت آنها و بعضی عابدان را به اعمالشان مغرور و محجوب ساخته و عمل خود را به ریا و عجب نابود ساخته اند کذا وکذا.

مثنوی:

خواجه پندارد که طاعت می کند
بی خبر کز معصیت جان می کند

 

بنابراین هم صحبتی یکی از مردان کامل و یا منتسبین آنها نفس را از اخلاق رذیله تزکیه می نماید و در او توفیق توبه، توکل، تقوی، قناعت، صبر، رضا بر قضا و استقامت در ادای تکالیف شرعی عطا می نماید.

سرانجام این رادمرد وادی علم و عرفان در سوم ماه ربیع الاول ندای حق را لبیک گفته روحش به لقاء الله پیوست؛ خداوند روحش را با انبیاء و صدیقین و صالحین محشور فرماید؛ آمین.

ز هجر دوستان خون شد درون سینه جان من
فـراق همنشیـنان سوخـت مغز استـخوان من

 

اَلَّلهُمَّ اَنْزِلْ عَلَيْنَا مِنْ فُيُوْضَاتِهِمْ وَبَرَكَاتِهِمْ آمِيْنَ.

کتاب دیوان شایق 🔸 به اهتمام: فضل احمد مجیدی
مجموعه ای از سروده های عالم ربانی و عارف صمدانی حاج خلیفه عبدالرئوف مجیدی رحمه الله تعالی ( شایق )

دیدگاه کاربران
(مورد نیاز)
(مورد نیاز)