گزیده ­ای از زندگینامه حاج خلیفه ارباب وکیل اربابی(رح)

گزیده ­ای از زندگینامه حاج خلیفه ارباب وکیل اربابی(رح)
خلاصه

حاج خلیفه ارباب وکیل اربابی(رح) فرزند محمد خان، در یکی از خانواده های دیندار و متدیّن منطقه پایین جام شهرستان تربت جام چشم به جهان گشود. پدرش قبل از تولد او وفات کرده بود؛ از این رو، برادرش آخوند ارباب دادمحمّد، اسمش را وکیل گذاشت.

2 5 00

بسم الله الرّحمن الرّحیم

حاج خلیفه ارباب وکیل اربابی(رح) فرزند محمد خان، در یکی از خانواده های دیندار و متدیّن منطقه پایین جام شهرستان تربت جام چشم به جهان گشود. پدرش قبل از تولد او وفات کرده بود؛ از این رو، برادرش آخوند ارباب دادمحمّد، اسمش را وکیل گذاشت.

از همان کودکی آثار شجاعت، فراست و ذکاوت از جبینش هویدا بود. برادرش آخوند دادمحمد، که فردی سیاستمدار و نابغه عصر خویش بود، او را به مکتب فرستاد و جناب ارباب وکیل توانست علوم زمان خود را از محضر علما کسب کند. وی چنان با درک و فهم و فراست و شهامت بود که توانست در جوانی، جای برادرش آخوند ارباب دادمحمد را که قبلاً فوت شده بود را بگیرد و بزرگ قوم و منطقه خود شود. در سن 25 سالگی، در یکی از سفرهایش که به منطقه باخرز تایباد داشت، با حضرت حاج محمّد قیّوم(رح) دیدار کرده و از آن ملاقات چنین یاد می کند: به خانه یکی از دوستان عشایری مان رفته بودم که حضرت شاه محمّد قیّوم جان(رح) به نیابت و خلافت از جانب حضرت شاه محمّد معصوم(رح) به آنجا آمده بودند. حضرت صاحب از جمع سؤال می کنند که این جوان اسب سوار کیست؟ آن­ها جواب می دهند: ارباب وکیل، بزرگ طایفه قلعه کاهی از دیار جام است. حضرت محمّد قیّوم جان(رح) می گویند: او را نزد من بیاورید. چون به محضر ایشان می آید و حضرت صاحب استعداد و فراست او را می بیند، می فرمایند: آیا با من بیعت می کنید؟ ایشان نیز با دو زانوی ادب پیش حضرت محمّد قیّوم صاحب(رح) می نشیند و بیعت مسنونه خیرالبشر(ص) را تعلیم می گیرد.


چشم روشن کن به خاک اولیا
تا ببینی ز ابتدا تا انتها

 

حضرت محمّد قیوم صاحب(رح) دو شبانه روز او را نزد خود نگه می دارد و بعد از آن، ارشاد خطی برای او می دهد و او را مأمور و مأذون به اخذ بیعت و تعلیم و ارشاد خلق خدا به راه خدا می نماید.

اینجاست که زندگی ارباب وکیل دگرگون و متحوّل می شود. وقتی از آن سفر به منطقه خویش بر ­می گردد، مردم می بینند که ارباب وکیل وقت رفتن، با کلاه لبه دار و کت و شلوار و تازیانه با اسب رفته بود، اینک با دستار و عبا و عصا با اسب می آید. می دانند که در ارباب صاحب، تحوّلی عظیم رخ داده که او را دگرگون کرده است. وقتی برای عرض سلام و ادب و احترام نزد او می آیند، می بینند که او به هرکس که توجه و نگاه می کند، بیهوش و بی قرار بر زمین می افتد؛ چنان شور و غوغا در میان در می گیرد که وصف آن به قلم راست نیاید.
 

گر بگویم شرح این بی حد شود
مثنوی هفتاد من کاغذ شود

 

این بزرگ مرد از اقوام، خویشان، دوستان و بزرگان دیگر طوائف به نیابت از حضرت محمّد قیّوم صاحب(رح) بیعت می گیرد و آن­ها را  به سلسله عالیه نقشبندیه داخل می ­کند.
 

طریقت بجز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق
نیست
 

این بزرگوار در زمان مسندنشینی حضرت حاج صاحب، به فعالیت و تبلیغ و ترویج شریعت و طریقت مشغول بود و در زمان خلف صالح حضرت حاج صاحب محمدیوسف(رح) نیز خلیفه ارباب وکیل همچنان پایبند تبلیغ و ترویج این سلسله عالیه بود و زمانی هم که حضرت قطب ­الارشاد حاجی الحرمین الشریفین، حضرت شمس ­الحق نقشبندی مجدّدی(رح) بعد از وفات حضرت محمّد قیّوم(رح) به ایران آمدند، او در خدمت ایشان و در کنارشان خدمات ارزنده و شایسته ای انجام داد.
 

هیچ کس از پیش خود چیزی نشد
هیچ آهن خنجر تیزی نشد

 

هیـچ ملایـی نشـد مـولای روم
تا مرید شمس تبریزی نشد

 

چنان خداوند(ج) به برکت توجه و دعای حضرات نقشبندی(رح) به ایشان دولت ظاهری و باطنی عطا کرده بود که هیچ کدام از بزرگان طوائف در نزد ایشان قدرت تکلّم نداشتند. هر کجا که کار بر آن­ها سخت و دشوار می ­شد، به نزد خلیفه ارباب صاحب(رح) می آمدند تا حل و فصل مسئله را از ایشان جستجو کنند.
 

گر که در تو هست عقل جزوی ونهان
کامـل العقـلی بجـو اندر جهان

 

جــزو تــو از کـل او کلـی شـود
عقل کل بر نفس چون غلی شود

 

چنان این خلیفه، صاحب تصرّفات بودند که در هر مجلسی حضور داشتند، هیچ کدام از علما و خلفای دیگر طرق، تاب صحبت را نداشتند و ایشان با صحبت­ ها و نصایح و اندرزهای خویش آن­ها را مستفید و متوجه ذات خداوند(ج) می­کرد.
 

با هرکه نشستی و نشد جمع دلت
وز تو نرهید زحمت آب و گلت

 

از صحبت ایشان اگر تبری نکنی
هرگز نکنـد روح عزیـزان بحلت

 

همیشه و در همه حال وصیت و ارشاد می کردند که سعادت دنیا و آخرت منوط به پیروی از شرع بیضا و اتباع از سیدالمرسلین ـ علیه و علی آله من الصلوات اتمها و من التسلیمات اکملها ـ است و علامات اهل حقیقت را چنین بیان می کردند:

1) آنکه خدای تعالی را شناخته و به او رسیده باشد و حقیقت جواهر تمام اشیا را، آن طور که هست، بشناسد.

2) صلح: از علائم دیگر رسیدن به خدا، این است که با همه از در صلح و دوستی رفتار نماید و هیچ یک از بندگان خدا را دشمن ندارد.
 

چنان با نیک و بد سر کن که بعد از مردنت عرفی
مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند

                                         

3) شفقت کردن: انسان­ها باید با هم رحم و شفقت داشته باشند؛ از جمله شفقت، نصیحت برادر مسلمان به خیر و صلاح است تا برایش مفید و مثمر ثمر واقع شود.

4) تواضع: با همه انسان­ها تواضع و شکستگی داشته و همه را به چشم عزت و حرمت نگاه کند.

5) رضا، تسلیم، آزادی و فراغت؛ یعنی به اوامر خدای تعالی راضی و به تقدیر الهی تسلیم و از قید ما سوی آزاد و فارغ باشد.

6) توکل، صبر و تحمل: در جمیع امور به خدای تعالی توکل و در مقابل همه مصائب و سختی ها صبر و تحمل نماید.

7) بی طمعی: طمع امّ الخبائث است و انسان را از راه راست منحرف و به چاه ظلالت و گمراهی می اندازد.

8) قناعت: به آنچه از جانب حق تعالی به او عطا شده است، قانع باشد.

9) آزار نرساندن به مخلوقات: گرچه این آزار زبانی یا عملی باشد، همیشه و در همه حال راحتی شخص مسلمان را خواسته و در کمک و تعاون به برادران دینی خود مشتاق باشد.

10) تمکین: عمل که بر تمکین استوار باشد، استقامت و ثبات دارد و همیشه سودمند است.

از خصوصیات بارز ایشان می توان به قناعت، شکر، رضا، توکل، یقین، علم، حکمت، عدالت، سخاوت، ایثار، زهد و تقوا، شجاعت، شهامت، جرأت، غیرت و رشادت و اتباع از شریعت غراء و پیروی کامل از سنت­ های گهربار نبی رحمت ـ علیه و علی آله ـ  اشاره کرد. هر چند او بزرگ و ارباب بود، ولی همیشه با فقرا همنشینی و صحبت داشت و همنشینی با آن­ها را افتخار خویش می دانست و می گفت: هر چه دارم از فقرا دارم. ایشان عالمی کامل و وارث واقعی پیامبر اسلام بودند و خلق عظیمی از همنشینی ایشان بهره ها بردند و به مقاصد اخروی نائل شدند.

این بزرگوار چنان با سخاوت بود که درِ خانه اش به روی فقیر و غنی، شاه و گدا باز بود و هر کسی می آمد، از خوان کرمش استفاده می کرد و به قول حضرت خرقانی استناد می کردند که هر کس نزد خدای تعالی به جانی ارزد، به نزد ابوالحسن به نانی ارزد.

سرانجام این خورشید حقیقت و معرفت، معدن علم ظاهر و باطن، مبلغ شریعت و طریقت، در تیر ماه سال 1338 شمسی به ملأ اعلی پیوست و روحش در قرین رحمات الهی جای گرفت و عالمی در سوز و گداز آن عزیز سوخت. خداوند(ج) این بزرگوار را همراه انبیاء و اولیاء محشور گرداند. به حرمت سید الکونین علیه و علی آله  من الصلوات اتمها و من التسلیمات اکملها آمین.

هزار سال بباید که تا به باغ یقین
ز شاخ صنعت او نو گلی به بار آید

 

دیدگاه کاربران
(مورد نیاز)
(مورد نیاز)