سبق های سی ام الی سی و سوّم

سبق های سی ام الی سی و سوّم
خلاصه

سبق سي ام: دايره حقيقت ابراهيمي است. سبق سی و يكم: مراقبه دايره حقيقت موسوي است كه كنايه از محبت ذاتيه صرف اسـت. سبق سي و دوم: مراقبه دايره حقيقت محمدي است كه مسمي به حقيقت‌ الحقايق است. سبق سي و سوم: مراقبه دايره حقيقت احمدي است.

5 5 00

سبق سي ام: دايره حقيقت ابراهيمي است نيتش اين است: «فيض مي آيـد از ذات بحت كه منشاء‌ دايره حقيقت ابراهيمي است بر هيئت وحداني من». سير در حقايق الهي موقوف بر تفضل بود و در حقايق انبيـا ـ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ ـ موقوف بر محبت است. چنانكه حق سبحانه ذات خود را دوست مي دارد. همچنين صفات و افعال خود را دوست مي دارد كه كدام از اين افراد محبت و اعتبار دارد. يكي محبت و ديگر محبوبيت، ظهور كمالات محبوبيت ذاتيه در حضرت حبيب خدا صلی الله علیه و سلّم است و ظهور كمالات محبت ذاتيه در حضرت موسي كليم الله است علیه السلام و ظهور محبوبيت صفاتي در حضرت ابراهيم خليل الله و ديگر انبيا علیه السلام مستحق است در اين [محبوبیت صفاتی] انبيا علیه السلام تابع حضرت خليل الله و حبيب الرحمان محمد مصطفي صلی الله علیه و سلّم به امر «وَاتَّبَعَ مِلَّةَ‌ اِبْرَاهِيْمَ حَنِيْفاً» پيروي كن كيش ابراهيم را حنيف شده به متابعت خليل الله مأمور است. لهذا صلوات و بركات خود را تشبيه فرموده به صلوات ابراهيم صلی الله علیه و سلّم آنجا كه تعليم داده امت خود را بقول اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ عَلَي آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا صَلَّيْتَ عَلَي اِبْرَاهِيْمَ وَ عَلَي آلِ اِبْرَاهِيْمَ اِنَّكَ حَمِيْدٌ مَجِيْدٌ. اَللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ عَلَي آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا بَارَكْتَ عَلَي اِبْرَاهِيْمَ وَ عَلَي آلِ اِبْرَاهِيْمَ اِنَّكَ حَمِيْدٌ مَجِيْدٌ. همين درود شريف به كثرت خواندن در اين مقام ترقي مي بخشد و محبوبيت صفاتي كه در عالم مجاز عبارت از خط و خال و قد و عارض است جلوه گر مي شود.

در اين مقام، سالك به اندازه‌‌ای به حضرت ذات جل جلاله انس پيدا می‌‌کند كه به طرف ديگر روي نمي‌‌آورد، اگرچه اسماء و صفات باشند و به طرف ديگر توجّه نمي‌‌کند، اگرچه مزارات مشايخ باشنـد و از غير او تعالي استمـداد و استعانت خوش نمي‌‌آيد، اگرچه ارواح و ملائكه باشند. در اين مقام تكرار صلوات ابراهيمي ترقّي مي‌‌بخشد.

سبق سی و يكم: مراقبه دايره حقيقت موسوي است كه كنايه از محبت ذاتيه صرف اسـت. نيتش اين است: «فيض مي آيد از ذات بحت كه محب خـود است و منشاء‌ دایره حقيقت موسوي است بر هيئت وحداني من». در اين مقام كيفيت عجيب و قوت تمام جلوه گرمي شود و محبت ذات امر ذات خويش را ظاهر مي نمايد و درود شريف: اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَّعَلَي آلِهِ وَ اَصْحَابِهِ اَجْمَعِيْنَ وَ عَلَي الْاَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِيْنَ خُصُوْصًا عَلَي كَلِيْمِكَ مُوسَي علیه السلام در اينجا ترقي مي بخشد.

حصول كمالات اين مقام اصالتاً مخصوص حضرت موسي كليم الله مي باشد و براي غير او با تبعيّت و پيروي حاصل مي شود و گاهي چنان كيفيتي در اين مقام حاصل مي شود كه بر زبان او بدون اختيار اين كلام: «رَبِّ اَرِنِيْ اَنْظُرْ اِلَيْكَ» جاري مي شود. اگرچه در مقامات عالي ظهور اين چنين الفاظ كمتر اتّفاق می‌‌افتد، ولي اين از خصوصيّات اين مقام است. عجب آن است كه در اينجا با وجود ظهور محبّت ذاتي، شأن استغنا و بي‌‌نيازي ظهور مي‌‌کند و اين از جمله اجتماع اضداد است و از اینجا سرّ آن سخنانی که بعضي مواقع از حضرت كليم علیه السلام صادر می‌‌شد به نظر می رسد.

سبق سي و دوم: مراقبه دايره حقيقت محمدي است كه مسمي به حقيقت‌ الحقايق است. نيتش اين است: «فيض مي‌‌آيد از ذات بحت كه محبّ و محبوب ذات خود و منشأ دايرة حقيقت محمّدي است بر هيأت وحداني من». در اين مرتبة مقدسه فنا و بقا به طرز خاص روي مي دهد و اتحاد خاص به آن سرور كائنات صلی الله علیه و سلّم ميسر مي شود. تابع به متبوع چنـان شباهت پيدا مي كند كه اسم تبعيت از ميان برخيزد و چنان متؤهم مي شود كه تابع در رنگ متبوع هر چه مي گيرد، از اصل مي­ گيرد گويا كه هر دو از يك چشمه آب مي خورند و هر دو در رنگ شير و شكرند و معني رفع توسط كه اكابر اوليا به آن قايلند اينجا معلوم مي شود. در اين مقام در جميع امور و حركات و سكنات ديني و دنيوي اتباع محبوب رب العالمين صلی الله علیه و سلّم بنا بر كمال مرغوب مي شود و كثرت درود شريف در اينجا ترقي مي بخشد. دو ميم اسم مبارك محمد صلی الله علیه و سلّم يكي بر محبت و ديگر بر محبوبيت اشارت مي فرمايد و حقيقت محمدي كه ظهور اول است و حقيقت الحقايق است به اين معني كه حقايق ديگر چه حقايق انبياي‌ كرام و چه حقايق ملائكه عظام ـ عليهم الصلاة والسلام ـ كالظل اند مر او را .

سبق سي و سوم: مراقبه دايره حقيقت احمدي است. نيتش اين است: «فيض مي‌‌آيد از ذات بحت كه محبوب ذات خود و منشأ دايرة حقيقت احمدي است بر هيأت وحداني من». در اين مقام انكشاف محبوبيت ذاتي مي شود كه عبارت از ظهور ذات محبوب است به نظر ذات، قطع نظر از صفات جميله او كه خط وخال و عارض و غيره مي باشد؛ بر ذات او چيزي است كه موجب تعشّق مي‌‌گردد. در ايـن جا علوّ نسبت همـراه تجلّي انوار، آشكار مي شـود و اسـرار عجيبي ظاهر مي گردد كه از تحرير و بيان خارج مي باشند. در اينجا درود شريف «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَي آلِ سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ اَصْحَابِ سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ اَفْضَلَ صَلَوَاتِكَ وَ عَلَي عَدَدِ مَعْلُوْمَاتِكَ وَ بَارِكْ وَ سَلِّمْ كَذَلِكَ» ترقي مي بخشد.

براي هر يك از اين دو نام مبارك ولايتي جداگانه است و مراد از ولايت، حقيقت ولايت مي باشد نه آن كه مقابل نبوّت است. ولايت احمدي ناشي از محبوبيّت صرف است كه اصلاً در آن شائبه محبيّت نيست و اين ولايت، خيلي بلندتر از ولايت محمدي است؛ پس مقدم بر ولايت محمدي و يك مرحله به طرف مطلوب، نزديك تر از آن است؛ زيرا كه رغبت محب به محبوب بيشتر از رغبت محبوب به محب است؛ چرا كه اگر محبوب در محبوبيّت خود تمام تر و در استغناء خود كاملتر باشد، در نزد محب، نيكوتر و زيباتر است. سُبْحَانَ اللهُ اين نام مبارك احمد چه زيبا و شگفت انگيز است؛ از اين رو كه مركب از كلمه مقدس احد و حرف ميم است؛ حرفي كه آن از غوامض اسرار الهي است كه در علم خداي تعالي پنهان است و تعبير از آن سرّ در عالم مثل، بغير از حلقه ميم امكان پذير نيست. و حلقه ميم كنايه از روش هاي بندگي است كه مشخص كننده بنده از مولايش مي باشد. پس عبد، عبارت از حلقه ميم است. لفظ احمد براي تعظيـم و تخصيص آن حضـرت صلی الله علیه و سلّم به آن آورده شد و نبوّت ملكوتي آن حضرت صلی الله علیه و سلّم كه از آن به ايـن فرمـوده خويش خبـر داده است: «كُنْتُ نَبِيًّا وَ آدَمُ بَيْنَ الرُّوْحِ وَالْجَسَدِ»( المستدرك علي الصحيحين ج2، ص665) «من پيامبـر بودم در حالي كه آدم بين روح و جسم بود» متعلّق بنام مباركش، احمد است كه براي او يك تعيّن است؛ ولي نبوت ناسوتي متعلّق به نام مباركش محمّد است كه براي او دو تعيّن مي باشد و داراي دو حقيقت است؛ بنابراين دعوت وي كامل تر است؛ چرا كه دعوت اين مرتبه شامل دو عالم امر و خلق است و تربيت آن مشتمل بر ارواح و اشباح مي باشد؛ بر خلاف دعوت اسم احمد كه مخصوص به عالم امر است و تربيت آن مقصور به روحانيّت مي باشد.

سبق سی ام: دایره ی حقیقت ابراهیمی

سبق سـی ام از ایــن حقایقـها
از بـراهـیـم دان خلیـل خـدا

ایـن مقام فناســت و قربانـگاه
سـر نـهـادن بـه امـر سیـف الله

جمره اینجا به خویـش باید زد
جهـد پیـش است بیش باید زد

مطـمئنـّه رهـیــده از تلـویـن
هست تصدیق قلب و هم تمکین

تابع و متبوع هر دو یک رنگند
گـرچه دو نخـل لیـک پیـوندند

هر دو هم بسترند و هم آغوش
هر دو ازچشمه سار وحدت نوش

هر دو چون شیـر شِکّر آمیزند
هـر دو از جام فیـض لب ریزند

بـه طفیـل حبیـب پـاک احد
امّـتـان یافـتـنـد ایـن مسـنــد

سبق سی و یکم: دایره ی حقیقت موسوی

سـی و یک از حقایـق ممتد
که مسمّی بـه موســـوی باشد

اندر اینجا بدون گوش و زبان
سالکان راست رمــزها پنـهان

سحرهای درون شکسته شود
فرّ شیطان و نفس خستـه شود

گشته ظاهر بـه عارفـان کُمل
کـه بـود ایــن تـعـیّـــن اول

هم محیط است بر همه اشیـاء
جـمـع اضـــداد خیر عالم را

ذات حـق نیسـت تعیّــن اوّل
که خدا خوانـده اند بعـض ملل

مـاورای هـمیـن مـقــام، الله
گشـت مکشوف شاه امــان الله

انـدر اینـجا ظهور استغناست
بی نیازی ز خلق عارف راست

سبق سی و دوّم: دایره ی حقیقت محمّدی

ســـی و دوّم که اهل این کوینـد
ایــن حقیقت محمّـدی گـویند

تاج بر حمـد حلقه ی ميم اسـت
چشمه ای از شراب تسنيم است

گشـت پيـدا جهان ز حلقـه ميـم
ماه را یک اشاره بس به دو نيم

لـبّ لـبّ هـمــه حـقـایـقـهــا
ایـن بود گر تو راست فهم رسا

زانکه ایجاد را سبب حـبّ اسـت
ظاهرش فی غیابت الجبّ است

گـر نگشتـی سبب تو بـر ایجـاد
کـی شـدی گستریده این ابعاد

گفت لولاک حضـرت سبـــحان
نشـدی خلـق عـالـم امـکـان

هرچه از جنّ و انس و مخلوقات
به طفیل تو گشـت موجـودات

سبق سی و سوّم: دایره ی حقیقت احمدی

سی و سوّم به احمدی رسم اسـت
چون حقایق به احمدی ختم است

آيـد اينجا ز خود بـرون سـالــك
هستـي خـود سپـرده بـر مـالك

وصـل عــريان در ايـن مقام آيـد
از هـزاران يكـي چنيـن شـايـد

گـفــت شاهـي ز عـارفـان غـور
وصل عـريان بـود ز ديد قصـور

کشف گــردد در ایـن مقام عُلــی
سـرّ محبـوبیـت ز ذات خــــدا

حبّ، جذبی است مختفـی در ذات
که به عاشق رسـد به هـر اوقـات

دور دارد ورا ز هـــــر مـیـلــی
دل چـو مجنون رود سوی لیلــی

داد عیسـی ز بهـر امّـت خـود
ایـن بشارت ز علو همّت خــود

داد اخـبــار ایــــن کـلام احــد
یَأتِـی مِـــن بَعـدِ اِسمُـهُ احمـد

احمد اسمی است که نامی احدست
سـرّ مکنــون ذات مستنـد است

حلقه ی میـم طوق بندگـی اسـت
غیـر از بندگــی نه زندگی است

بنده ی ذات اوست حلـقه ی مـیم
احمـد آمـــد ورا پـی تعـظـیـم

دیدگاه کاربران
(مورد نیاز)
(مورد نیاز)