سبق های سی و چهارم الی سی و پنجم

سبق های سی و چهارم الی سی و پنجم
خلاصه

سبق سي و چهارم: مراقبه دايره حب صرف است. سبق سي و پنجم: مراقبه مرتبه لاتعيّن و حضرت اطلاق است.

5 5 00

سبق سي و چهارم: مراقبه دايره حب صرف است. نيتش اين است: «فيض مي آيد از ذات بحت مطلقه كه منشاء دايره حب صرف است خاص بر هيئت وحداني من» بي رنگي و علو لازم اين مقام است به سبب قرب اين مرتبه از ذات مطلق و لاتعين؛ زيرا كه اول چيزي كه از ذات مطلق بر منصّه ظهور آمد حب است كه منشاء ظهور ومبداء خلق مخلوقات است. چنانچه حديث قدسي «كُنْتُ كَنْزًا مَخْفِيًّا فَاَحْبَبْتُ اَنْ اُعْرَفَ فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِاُعْرَفَ» (گنجي پنهان بودم پس دوست داشتم كه شناخته شوم، پس خلق كردم خلق را تا شناخته شوم) بر اين مدعا نص قاطع است. در حقيقت، حقيقت محمدي همين دايره است آنچه اول ذكر شد ظل اين حقيت است. حديث قدسي «لَوْلَاكَ لَمَا خَلَقتُ الْاَفْلَاكَ وَ لَوْلَاكَ لَمَا اَظْهَرْتُ الرُّبُوْبِيَّةَ» (اگر تو نمي ­بودي آسمان ها را نمي آفريدم و اگر تو نمي ­بودي خدايي خود را آشكار نمي ­كردم) رمزي است از اين ماجرا اين مقام مخصوص به خاتم النبيين صلی الله علیه و سلّم است و حقايق انبياي ديگر در اين مقام يافته نمي شوند.

سبق سي و پنجم: مراقبه مرتبه لاتعيّن و حضرت اطلاق است. نيّتش اين است: «فيض مي‌‌آيد از ذات بحت كه موجود به وجود خارجي و منزّه از همة تعيّنات است بر هيأت وحداني من». اين همه، از مقامات خاصّ حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و سلّم است. در اينجا سيـر قدمي انجام نمی‌‌شود، امّا سير نظري به ناچار صورت می‌‌گیرد، ليكن نظر تا چه اندازه كار خواهد كرد. چرا كه نظر بنده بيچاره بدليل ذات بي منتهاي حضرت حق، حيران و سردرگم است. چه خوش گفت:

دامان نگه تنگ و گل حسن تو بسیار

گلچین تو از تنگی دامان گله دارد

سبق سی و چهارم: دایره ی حبّ صرف

سی و چهارم ز حبّ صرف شمار
تا ابد گـر کنی به حبّ تکرار

هـر نفس حـبّ دیگـری زایـد
هر دگر زان دو صد دگر آید

دشمـن خـود شـوی عدو آگاه
دوسـت دار خـدا و خلق الله

عشـق ورزی به مسلـم و کافـر
خلق را خیر بینی خود را شر

حبّ صرف است حبّ ذات احد
دور بـاش از تـردّد و ز عدد

ذات پاکش منـزّه از جفت است
لم یلد یولـدش نُبا گفته است

حـبّ غیـرش مده تو در دل ره
تـا که گردی ز عظمتش آگه

گـر به دل جا گـرفت عظمت او
گـشـت مسـتغرق محبّت او

غـیـر را بـر دلـت عبـوری نه
نفس را زشـتی و شروری نه

کـرد اقـرار در ره تـوحـیـــد
از رعونی و کفر و شرک رهید

سبق سی و پنجم: دایره ی لا تعیّن

سی و پنجم در ایـن طریق از بُن
خود مقامی است به نام لا تَعیُن

سیری و فضلی است نه به سلوک
اوسـت مالک فقط همه مملوک

اندر اینجـا سخـن نه بتوان گفت
او نگفته است آنکه این را سفت

ایـن مقام محمّـد عـربـی است
خاصّه ی اووتابعش که ولی است

خلعـت مصـطفـی مـزیـد آمـد
کیـن کـرامت به وی پدید آمـد

نیسـت اینجـا مقـام سیـر قدم
بـه طفیـلش رسیـــده انـد اُمـم

طـیّ ایـن سیـر در نظـر باشـد
آنکه سنّـت کُـحَـل بصـر باشـد

از پـی تـابـعـان پـیـغـمـبــر
می شـود قطـع ایـن به سیـر نظر

لـیـک بـایـد ز وارثان بـاشـد
تا از ایـن سیـرشان نشان باشـد

آنـکه دارد نشانـی از شه غـور
انـدر این نشئـه می شـود معمور

دیدگاه کاربران
(مورد نیاز)
(مورد نیاز)