سبق های بیست و ششم الی بیست و نهم

سبق های بیست و ششم الی بیست و نهم
خلاصه

سبق بيست و ششم : نيّت حقيقت كعبة ربّاني: «فيض مي‌‌آيد از ذات بحت كه مسجود همة ممكنات و منشأ دايرة حقيقت كعبة ربّاني است بر هيأت وحداني من.

5 5 00

سبق بيست و ششم : نيّت حقيقت كعبة ربّاني: «فيض مي‌‌آيد از ذات بحت كه مسجود همة ممكنات و منشأ دايرة حقيقت كعبة ربّاني است بر هيأت وحداني من.

در اين جا سالك عظمت و كبريايي حضرت حق ـ جلّ جلاله ـ را مشاهده مي نمايد و هيبتي عظيم بر باطن سالك غلبه مي كند و چه بسيار افرادي كه برايشان فنا و بقاء در اين مرتبه عظيم الشأن، حاصل مي شـود و سالك خود را متّصف به اين شأن مي يابد و توجه ممكنات به خود را آشكارا مي بيند. اگر چه در كمالات، حصول بيرنگي بسيار است و در اين مقامات به اندازه آنها نيست؛ لكن علو نسبت باطني و وسعت آن در اين مقامات بسيار زياد مي باشد و بي رنگي در حقايق انبيا همراه همين علو و وسعت، نسبت به حقايق الهيه كمتر است.

فايده: از جمله مکتوبات محبوب صمداني، مجدّد الف ثاني ـ رحمۀ الله علیه ـ بعضي از كمّل مرادان باشند که درون سرادقات عظمت و كبريايي به طفيل انبيا ـ علیهم السّلام ـ ایشان را جای دهند و محرم بارگاه سازند. «فَعُوْمِلَ مَعَهُمْ مَاعُوْمِلَ مَعَهُم»( پس عمل مي ­شود بـه آن­هـا، آنچـه عمل مي­شود). اي فرزند! اين معامله مخصوص به هيأت وحداني انسان است كه از مجموع عالم خلق و عالم امر ناشي شده است. با وجود اين، در اين موطن نيز رئيس همه، عنصر خاك است.


در اين مقام شگرف، که مناسب مقام ظهور سرادقات عظمت و كبريايي است، کمالاتِ مرکز آن مقام که مقام اجمال است نصیب خاتم الرّسل است و باقی همه مفصّل به حضرت خلیل مسلّم هر که دیگر است در آن­جا طفیلی ایشان است از انبیا و کمّل اولیا ـ علیهم الصلوة و التّسلیمات ـ.

سبق بيست و هفتم: دایره حقیقت قرآن مجید است. نيّت حقيقت قرآن: فيض مي‌‌آيد از ذات بحت كه مبدأ وسعت بي‌‌چون حضرت ذات و منشأ دايرة حقيقت قرآن است بر هيأت وحداني من. از مکتوبات محبوب صمداني، مجدّد الف ثاني ـ رحمۀ الله علیه ـ: پس از مرتبة عليای نور صرف كه آن را اين فقير، حقيقت كعبة ربّاني يافته و نوشته، مرتبه‌‌اي است بس عالي كه حقيقت قرآن مجيد سبحاني است. كعبة معظّمه به حكم قرآن مجيد، قبلة آفاق گشته و به دولت مسجوديّت همه مشرّف شده است. امام، قرآن است و مأموم پيشقدم، كعبه معظّمه است.

اين مرتبة مقدّس، مبدأ وسعت بيچون حضرت ذات ـ جلّ جلاله ـ است و نيز مبدأ امتياز بي‌‌چوني و بي‌‌چگونگي او ـ جلّ جلاله ـ آن درجة علياست. در اين مرتبة مقدّس، كه آن‌‌را حقيقت قرآن مجيد گفته‌‌ايم، اطلاق نور گنجايش ندارد و در رنگ ساير كمالات ذاتي، نور نيز در راه مانده است. اينجا غير از وسعت بي‌‌چون و امتياز بي‌‌چگونگي، هيچ چيز را گنجايش نیست و آية كريمه: (قَدْ جَاءَکُم مِّنَ اللَّهِ نُورٌ)« به تحقيق بر شما از جانب خدا نور آمد. مائده/ 15» اگر مراد از نور، قرآن باشد، می‌‌تواند به اعتبار انزال و تنزيل باشد؛ چنانچه آيه كريمه: (قَدْ جَاءَکُم مِّنَ اللَّهِ نُورٌ) اشاره به آن دارد.( مکتوبات حضرت امام ربّانی، دفتر سوّم، حصّة نهم، مکتوب 77، ص5 و 7.)

لفظ وسعت در اينجا از تنگي ميدان عبارت است و محبوب حقيقي اينجا دريافت مي‌‌گردد.

بواطن كلام الله در اين مقام ظاهر مي‌‌گردد و هر حرف را از حروف قرآن مجيد بي‌‌پايان دريافتم، كه موصل كعبة مقصود است. عجیب‌‌تر اینكه با خواندن قصص مختلف و اوامر و نواهي متباين هنگام قرائت، چيزهايي ظهور مي‌‌كند و اسراري به ميان مي‌‌آيد و قدرت او تعالي و حكمت بالغه حضرت حق ـ جلّ جلاله ـ آشکار مي‌‌شود که براي تعليم و تفهيم همة عوام، قصص و حالات انبيا ـ علیهم السّلام ـ را ذكر کرده و براي هدايت بني‌‌آدم، احكام شريعت ارشاد نموده است. امّا در بطون اين حروف چه كيفيّات و چه مقامات است که برای خواص ظهور مي‌‌کنند و دل‌‌هاي جانبازان را به حيرت مي‌‌اندازند. چه خوش گفت سعدی:

نه حسنش غایتی دارد نه سعدی را سخن پایان

بمیرد تشنه مستسقی و دریا همچنان باقی

هنگام قرائت قرآن مجيد، زبان قاري حكم شجرة موسوي پيدا مي‌‌كند و براي قرائت قرآن، همة بدن او زبان مي‌‌گردد و علوّ نسبت حقيقت كعبة معظّمه به اين عظمت و كبريايي در تحت، مشاهده مي‌‌شود. در اينجا به مراقبة مبدأ وسعت بي‌‌چون حضرت ذات ـ جلّ جلاله ـ مي‌‌پردازند و مورد فيض اين مقامات، هيأت وحداني سالك است.

سبق بيست و هشتم: مراقبه حقيقت نماز ‌است نيتش اين است « فيض مي آيد از ذات بحت كه كمال وسعت بي چون حضرت ذات است منشاء دايره حقيقت نماز است بر هيئت وحداني من». در اين دايره، كمال وسعت بي‌‌چون حضرت ذات ـ جلّ جلاله ـ مشهود می‌‌گردد. حقيقت قرآن مجيد يك جزء حقيقت نماز‌ است و حقيقت كعبه جزء‌ ديگر است سالكي كه از اين حقيقت معظمه بهره مي يابد در اَنْ تَعْبُدَ اللهَ‌ كَاَنَّكَ تَرَاهُ. عبادت كني خدا را گو يا كه تو او را مي بيني. در اينجا به وجه كمال روي مي دهد و به اين حالت شريفه حضرت خير الانام ـ صلّی الله علیه و سلّم ـ اشارت فرموده اند: اَلصَّلَوةُ مِعْرَاجُ الـْمُؤْمِنِيْنَ، و اَيْضًا قَالَ: اَقْرَبُ مَا يَكُوْنُ الْعَبْدُ مِنَ الرَّبِّ فِي الصَّلَوةِ.نماز معراج مؤمن است. و همچنين فرمودند : بنده هيچ زماني مانند هنگام نماز به خداوند نزديك نمي شود.

نمازگزاری كه از حقيقت نماز آگاه است، در وقت نماز گويا از عالم دنيوی خارج می‌‌شود و در عالم اخروي در مي‌‌آيد، ناچار در اين وقت دولتی كه مخصوص به آخرت است نصيبي از آن فرا مي‌‌گيرد و بهره‌‌ای از اصل بي‌‌شايبة ظليّت به دست مي‌‌آورد؛ زیرا عالم دنيوي مقصور بر كمالات ظلّي است. معامله كه بيرون ظلال است مخصوص به آخرت است؛ بنابراین چاره‌‌ای از معراج نیست و آن نماز است در حقّ مؤمنان و اين دولت، مخصوص به اين امّت است كه به تبعيّت پيغمبر خود ـ صلّی الله علیه و سلّم ـ ، كه در شب معراج از دنيا به آخرت رفت و به بهشت در آمد و به دولت رؤيت مشرّف شد، به اين كمال مشرّف گشتند و به اين سعادت نائل شدند.

گروهی از اين طايفه كه آنان را به حقيقت نماز آگاه نساختند و به كمالات خاصّ آن اطّلاع نبخشيدند، معالجات امراض خود را از امور ديگر جستند و حصول مرادات خود را به اشياي ديگر مربوط ساختند، بلكه گروهي از اين‌‌ها نماز را دور از كار دانستند، مبنای آن را بر غير و غيريّت داشتند و روزه را برتر از نماز پنداشتند!( مکتوبات حضرت امام ربّانی، دفتر اوّل، حصّة چهارم، مکتوب 261، ص96)

در اينجا به مراقبة كمال وسعت بي‌‌چون ذات ـ جلّ جلاله ـ مي‌‌پردازند. سالك از اين حقيقت مقدّس بهره می‌‌گیرد و هنگام اداي نماز، گويا از اين دنیا خارج می‌‌شود و در دار اخروي در مي‌‌آيد و شبيه رؤيت اخروي حاصل مي‌‌نمايد. در وقت تكبير تحريمه دست از هر دو جهان می‌‌شوید و هر دو جهان پشت سر می‌‌اندازد و الله اكبر گويان در حضور حضرت سلطان ذي‌‌شأن ـ جلّ جلاله ـ حاضر مي‌‌شود. نزد عظمت آن حضرت ـ جلّ جلاله ـ خود را خوار و لاشئ محض دانسته، قربان محبوب حقيقي مي‌‌گرداند و هنگام قرائت به وجود موهوب، كه لايق آن مرتبه است، موجود می‌‌گردد و متكلّم با حضرت حق ـ جلّ جلاله ـ و مخاطب از جناب اقدس مي‌‌شود و زبان او گويا حكم شجرة موسوي ـ علیه السّلام ـ مي‌‌يابد ـ همانطور که در حقیقت قرآن ذکـر شد ـ وقتي به ركوع مي‌‌رود و نهايت خشوع مي‌‌نمايد، به مزيد قرب ممتاز مي‌‌شود. هنگام خواندن تسبيح به كيفيت ديگر مشرّف مي‌‌گردد، آنگاه تحميد گويان بر اين نعمت، در حضور حق ـ جلّ جلاله ـ ، راست مي‌‌ايستد. علّت اداي قومه، بنا بر فهم قاصر بنده، این است كه قصد اداي سجده از حالت ایستاده، موجب خواری و فروتنی بیشتری است از اینكه از ركوع به سجده رود.

قرب، در هنگام اداي سجود حاصل مي‌‌شود. از آن، چه بيان شود كه، عقل در ادراك آن عاجز است. از حدیث و آیة زیر مفهوم مي‌‌گردد كه خلاصة همة نماز، سجود است. حديث: «اَلسَّاجِدُ يَسْجُدُ عَلَي قَدَمِ اللهِ» (سجده كننده به قدم بلا كيف خدا سجده مي كند. حلیة الاولیا، ج 6، ص 71) و آية كريمه: «وَ اسجُد وَ اقتَرِب». مي‌‌فرمايند: ايمان، قرب است. چه خوش گفت:

سر در قدم دلدار هر بار چه خوش باشد
راز دل خود گفتن با یار چه خوش باشد

سبق بيست و نهم: مراقبه دايره معبوديت صرف است. نيتش اين اسـت: «فيض مي آيد از ذات بحت كه منشأء دايره معبوديت صرف است بر هيئت وحداني من». در اين موطن وسعت نيز كوتاهي نمايد و سير قدمي تمام مي شود و سير نظري جلوه گر مي گردد و در امر قف يا محمد اشارت است به اين كوتاه قدمي يعني ساكن باشي اي محمـد ـ صلّی الله علیه و سلّم ـ قـدم پيشتر منه كه فوق مرتبه حقيقت نماز در مرتبه وجوب صادر است و مرتبه تجرد و تنزيه حضرت ذات تعالي و تقدس است قدم را آن جا جولانگاهي نيست. حقيقت طيبه لَا اِلَه اِلَّا اللهُ در اين مقام ثابت مي شود و نفي عبادت الهيه غير مستحقه اينجا موجود مي گردد واثبات معبود حقيقي كه به جز او مستحق عبادت نيست در اين جا جلوه گر مي گردد و كمال امتياز در ميان عابديت و معبوديت اينجا هويدا مي شود و عابد از معبود كماينبغي جدا مي شود.

بايد دانست كه در این موطن، ترقّي در نظر و حدّت در بصر وابسته به عبادت نماز است كه كار منتهيان می‌‌باشد. عبادات ديگر، مگر در تكميل نماز مدد فرمایند و نقص آن را شاید تلافي کنند. از اينجاست كه نماز را در رنگ ايمان، حَسَن لِذَاتِه(نماز در رنگ ایمان حسن لذاته است؛ یعنی منشأ خوبی و نیکویی نماز، خود ذات اوست، بر خلاف عبادات دیگر که حسن آن­ها از خارج آمده است نه از ذات آن­ها) گفته‌‌اند و عبادات ديگر، حُسن لِذَوَاتِها نيستند. (مکتوبات حضرت امام ربّانی، دفتر سوّم، حصّة نهم، مکتوب 77، ص7 و 8)

هر گاه معامله سالك در مرتبه معبوديّت صرف واقـع گـرديد، براي او قيام به حقـوق آن حاصل مي شود به اين كه معتقـد باشـد كه او را خداي يگانه اي است كه در كمالات خـود كامل اسـت و از آنچـه لايـق به ذات و صفات او نيست، پاك مي باشـد و دل خـود را از دوستي و حبّ او پر كنـد و نفس خويش را بر درب او بيندازد و از قهّاريت جلالت او بترسد و اميدوار صله ها و عنايت جمالي او باشـد و عارف بالله تعالي در باطن و ظاهر خود در جميع احوال باشد و با وجود اين بداند كه هيچ چيزي از حقوق ربانيّت او را ادا نكـرده است، چـرا كه حقـوق ربّ الارباب بزرگتـر از آن است كه خاك (آدم خاكي) بتواند آن را ادا نمايد؛ زيرا خاك كجا و پروردگار عالميان كجا!

بدين جهت گفتـه شـده است: «سُبْحَانَكَ مَا عَبَـدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ سُبْحَانَكَ مَا شَكَرْنَاكَ حَقَّ شُكْـرِكَ» «خدايا تو پاكي و ما آن طور كه تو شايسته ي عبادتي، تو را عبادت نكرديم و حق شكرت را به جاي نياورديم.»

و در همين مرتبه، براي او صداقت و راستي در عبوديّت خالص كه صفت عبد است، دست مي دهد؛ طوري كه براستي مي داند كه بنده اي محض است كه براي نفس خود نفعي و ضرري مالك نمي باشد و هيچ امـري در دست او نيست و سيّد و مولايـش او را براي خدمـت خود آفـريده است؛ پس به كمال محبت و تعظيـم در تحصيل طاعات و عباداتي كه او تعالـي دوست دارد با قطـع نظـر از آن عبادات و اعتراف به كوتاهي خويش در آن كوشش مي نمايد و در پرهيز كردن از گناهان و كارهاي ناشايستي كه خداوند متعال از آن كراهـت دارد، همـراه با ترس بر نفـس خويش مي پرهيزد. بعد از رسيدن به دايره معبوديّت صرف براي او نزول و هبوط(پائين آمدن يا فرود آمدن) در مرتبه جزء ارضي و استقامت بر درجه بندگي و هدايت و ارشاد و بالا بردن اعلاء كلمة الله ـ جلّ جلاله ـ حاصل مي شود و عارفي كه منازل سلوك را قطـع كـرده باشد و به اصل الاصل رسيده باشد؛ وقتـي خداي تعالـي بخواهـد او را به عالم براي تكميل و ارشاد بازگـرداند، در دل او كه آن روزنة غيب هويّت است، نوري از پرتوهاي انوار قِدَم مي نهد و او را بر همان نوري كه حاصل از مرتبه وجوب است، باقي مي گذارد؛ پس عارف به رنگ همان نور در مي آيـد و طلاب حقيقت را نيـز به آن رنگ تا مدت حياتش در مي آورد.

سبق بیست و ششم: دایره ی حقیقت کعبه ربّانی

بیست و ششم حقیقت کعبه است
این جهان مزرعی و او حبّه است

سـالـكـا در حقيـقـت مسـجود
كـه بـود خانـه‌ي خـداي ودود

مقصـد كلّـي عنصـر خاك است
خاكـ اينجا به فـوق افلاك است

عظـمـت و کـبـریایـی سلـطان
گشـت مشهـود سـالـک عـرفان

بـیـنـد ایـنـجـا تـوجّـه عـالـم
رو بـه جـلّ و عــلا اجلّ و نعـم

وسعت باطنـی ز حـد بیش است
هر که را دین مصطفی کیش است

بـه فنـا و بقـا شـود مـحـظـوظ
از همـه لغـزش و خـطا محفـوظ

سبق بیست و هفتم: دایره ی حقیقت قرآن مجید

بیست و هفتم آمد حقیقت قرآن
نـه نوشتن رسد در آن نه بیان

تا ابد بکـر و بذر اسـرار است
حرف حرفش كلام جبّار است

گوشـه ای از كـنـوز قـرآنـي
كـشـف گردد بـه اهــل ربّاني

از حـروف مـقـطـعات كـلام
بهـره گـیـرنـد عـارفان عظام

کـعبه با آن علوّ و شأن و مقام
هست قرآن ورا بـه فضل امام

کـشـف گـردد بـواطن قـرآن
بهـر خـاصـان حضرت منـّان

هیئت وحدت انـدر این میدان
مـورد فیـض حضرت انسـان

سبق بیست و هشتم: دایره ی حقیقت صلوة

بیست و هشتم از حقایق ای درویش
از حقیـقــت صلــوة آیـد پـیـش

از صلوة و حقيـقتـش چه بـيـان
لـیـک بـهـر تـکـامـل انـســـان

گفـت آن شـه صلوة معراج است
زانکه مؤمن به هر دو محتاج است

لاجـرم گـفـتـم از زبـان رسول
عاجـز از درك آن كلام و عقـول

زيـن حقيقت چـه بگـذرد طالب
نفـس را عقـل كُـل شـود غالـب

نفس قدسـي عطـا شـود از حق
از صـفـات بـشـر رهد مـطـلـق

از ملك بگـذرد بـه قرب و مقام
پُـر شـود صفحه‌ي دلش ز كلام

شـد مقامش به فوق قـرآن جای
مـی گـذارد نـمـاز ذات خـدای

نیست در خورد ذاتش حمد بشر
خود کند حمد ذات خویش مگر

جامـع جملـه ی عبـادات اسـت
جز نمازی که رسم و عادات است

باز دارد ز مـنـــکـرات نـمـاز
گـر بـود در مقـام عـجز و نـیاز

یَـسـجُـدُ السّـَاجِـدُ قُـــدُوم الله
ایـن روایـت شـد از رسـول الله

بهـر سـاجد ز سجـده بـه نـبود
گـر بـه اخلاص وی گـره نبـود

سبق بیست و نهم: دایره ی حقیقت معبود صرف

بیست و نهـم حقیقـت معبــود
هست معبود صرف را مقصود

انـدر اينجـا قـدم شـود كـوتاه
در نـظـر سـيـر جـانــب الله

طيّ اين منزل است به سيـر نظر
بـی من و ما و بی مسیر و اثر

راه یـابـــد بـه شـارع توحید
ظاهر و باطنش ز شرک رهید

گفـت لا معبـود از کمال یقیـن
مستحق عبادت اوست همیـن

چـونکه گـوید تنـزّه و تقدیس
سوزد از نور وی سگ ابلیس

گـرددش نفی جمله موجودات
از دلش غیر حبّ و عشق ذات

بـه تجـرّد شـناخت یـزدان را
به تکامل به فضلش ایـمان را

دیدگاه کاربران
(مورد نیاز)
(مورد نیاز)