لزوم بيعت

لزوم بيعت
خلاصه

کسی که اراده ی وصول به منزل مقصود را دارد بر اوست که طريق را از مرشد کامل درخواست كند. چنان كه اين حال وظيفه ی هر شاگرد يا هر طالب هدفمند وصول به منزلگاه يقين است که قدم به قدم و مرحله به مرحله آن را می پيمايد .

7 5 00

کسی که اراده ی وصول به منزل مقصود را دارد بر اوست که طريق را از مرشد کامل درخواست كند. چنان كه اين حال وظيفه ی هر شاگرد يا هر طالب  هدفمند وصول به منزلگاه يقين است که قدم به قدم و مرحله به مرحله آن را می پيمايد و با راهنمايی مرشد خود از کمينگاه های ترسناک اين راه می گذرد تا آنجا که بار سفر او به منزل مقصود فرود می آيد. در حالی که ابتدای اين سفر از توبه آغاز گرديده، فرجام آن به مرحله بقا پس از فنا خاتمه می پذيرد.

بر مريد لازم است که مقابل مرشد خود همچون مرده در پيش روی مرده شوي باشد و به دستور مرشد خود توبه كند.

گاهی يک مريد با مريد ديگر از نظر تفاوت کوشش و مجاهدت یا استعداد ذاتی وی يا تفاوت مقام مرشد و همّتی که مرشد در بالا بردن درجات مريدان خود دارد، فرق دارد، به گونه ای که اين حالت در بين فقها نيز ديده شده است که بعضی از آنها به درجه مطلق اجتهاد می رسند و بعضی در درجات پايين تر از آن قرار می گيرند. بعضی اوقات ديده شده که مرشد دست مريد خود را گرفته و او را به بلندترين درجه ای که خودش رسيده است، می رساند و در اينجا برای مريد خود اذعان می دارد که اين آخرين درجه و مرتبه ی اوست و در اين وقت بايد مريد بدون مرشد به سير خود ادامه دهد يا نزد مرشدی برود که درجه ی او بلندتر است. چنان که همين حالت در حيات حضرت خواجه بهاءالدين نقشبند(رح) رخ داده است که ما بدان اشاره خواهيم کرد.

همچنان در علوم شرعی گاهـی طالب يک مرحله را نزد استاد معيّنی به نهايت رسانيده و بعد به مرحله بالاتر ترقّی می نمايد که احتياج به استاد عالم تری دارد.

در آيات قرآن هم به مبايعت صحابه کرام با رسول اکرم صلی الله علیه و سلّم اشاره شده که از آن جمله اين فرموده خداوند سبحانه و تعالی است: «لَقَدْ رَضِی اللهُ عَنِ المُؤمِنِینَ اِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ» [«هر آيينه خداوند از مؤمنين راضی شده است زمانی که با تو در زير درخت بيعت نمودند.» فتح /18] همچنين «اِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ اِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللهَ یَدُ اللهِ فَوقَ اَیدِیهِم» [«به تحقيـق آنهايـی که با تو بيعت می کنند جـز اين نيست که با خدا بيعت می نمايند. دست خداوند بر بالای دستهايشان است.» فتح /10].

قبلاً گفتيم که مرشد آن است که از مدرسه ی مرشد ديگری، فارغ شده باشد و به مرحله ی بقای پس از فنا رسيده باشد از اين جهت که مرشد کامل، طبيبی است که امراض درونی را مانند حسد، کبر و غيره معالجه ی کند مرشدين به لقب حکمای عارف منسوب شده اند. بی گمان گاهی توجّه ـ يعنی توجّه شيخ به جانب مريد براي معالجه آنچه که در قلب مريد است ـ از فاصله های دور نيز حاصل می گردد و شرط نيست که اين توجّه فقط در يک مجلس باشد.

امّا در يک مجلس، طريقه ی توجّه اين است که شيخ در حلقه ذکر می نشيند؛ مريد را پيش روی خود قرار می دهد در حالي که قلب خود را متوجه قلب او می سازد؛ چشمان هر دو بسته و مريد مراقب برکت شيخ خود باشد و در همين جلسه روحی، گرمی روحی را احساس می کند و اين تصرّف روحی به منزله ی عمل جرّاحی است که مريد اثر آن را در می يابد. گاهی مريد اين اثر را نمی تواند طاقت بياورد و فرياد می کشد. در بعضی مواقع حال اغما و بيهوشي به او دست می دهد و اگر توجّه شيخ از روی قصد و هدف به منظور ارتقاي مريد به مقام بالاتري باشد، مريد مثل يک آدم مست، بيهوش می افتد و تا ساعتها و گاهی تا يک روز به هوش نمی آيد. گاهی از خوشی نسبت به مقامی که رسيده می خندد و گاهی هم به رقص می افتد.

می گوييم: محقّقاً برای هر چيزی خواه انسان باشد يا ساخته ی دست انسان مثل آلات و ابزار و موجودات، سببی است. انسان برای تحقّق اميال و آرزوهای خود محتاج وسيله و معلّم است و اين امر با اعتقاد به ياری و کمک خداوند و اراده ی او تعالی منافات و ضديت ندارد؛ همانطور كه مريض به طبيب نياز دارد و انکار اين نياز و عدم مراجعه به طبيب صحيح نيست؛ بلکه مراجعه به وی لازم و ضروری است به شرط اينکه به اين عقيده ثابت باشد که شفا دهنده ی حقيقی ذات خداوند سبحانه و تعالی است. پس مسلمان بايد برای وصول به مرتبه ی رضای خداوند واحد لاشريک سبحانه و تعالی وسيله طلب نمايد. بنابراين همانطور كه در مسايل فقهی احتياج به معلّم داريم؛ بدون شك در مسايل عميق تر نيز به معلّم احتياج داريم و اين مسايل عميق، دروسی است که ما را به عين اليقين می رساند. ليکن وسيله در ذات خود مقصود نيست؛ بلکه مقصود همان ذات مقدس «الله جل جلاله» است. آيا ما برای خداوند سبحانه و تعالی سجده نمي کنيم در حالي که روی به جانب کعبه شريفه می آوريم؟ آيا ما در سجده ذاتاً خانه کعبه را قصد می كنيم؟! خداوند سبحانه و تعالی در قصّه ی ذی القرنين فرموده است: «إِنَّا مَكَّنَّا لَهُۥ فِی الأَرضِ وَءَاتَینَاهُ مِن كُلِّ شَیءٍ سَبَبا» [«ما برای اسکندر در روی زمين قدرت داديم و همه چيز از وسايل را در اختيار او گذاشتيم.» كهف /84] پس اسباب با روش قرآن در تضاد نيست اگر اين امر عقيده نشود که آن دو مؤثر حقيقي هستند.

خداوند سبحانه و تعالی امر کرده است که مسلمانان بايد به بنده های صالح تقرّب بجويند آنجا که فـرموده است: «یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّـادِقِینَ» [«ای کسانی که ايمان آورده ايد از خداوند بترسيد و با راست کاران و درست کاران باشيد.» توبه /119].

بی گمان سنّت خداوند سبحانه و تعالی بر اين جاری شده است که انسان از پدر و مادر زاده می شود و به وجود می آيد. آيا درست است که وجود طفل، بدون پدر و مادر انتظار برده شود به اين دليل که خداوند خالق است؟ مسلماً خير؛ امّا اگر اراده ی خداوند نرفته باشد، با وجود پدر و مادر بچّه ای به دنيا نمی آيد. «وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوجَینِ الذَّكَرَ وَالأُنثَى» [«و بی گمان خداوند همان ذاتی است که دو زوج مذکر و مؤنث را آفريده است.» نجم /45].

همچنين راجع به مرگ، خداوند سبحانه و تعالی فرموده است: «قُل یَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ المَوتِ الَّذِی وُكِّلَ بِكُم ثُمَّ إِلَى رَبِّكُم تُرجَعُونَ» [«بگو ای پيامبر شما را ملک الموتی می ميراند که بر شما موظف گرديده است.» سجده /11] و مثل آن طلب رزق است از اين جهت که محتاج به سبب و وسيله می باشد با آنکه خداوند فرموده است: «إِنَّ اللهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو القُوَّةِ المَتِینُ» [«به يقين که خاص خداوند رزق دهنده و صاحب قدرت و قوت محکم و استوار است.» ذاريات /58] و در جای ديگر آمده است: «وَجَعَلنَا مِنهُم أَئِمَّة یَهدُونَ بِأَمرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِـَایَاتِنَا یُوقِنُونَ» [«و آنها را امام گردانديم  که مردم را به امر ما راهنمايی مي کنند از آن جهت که صبر کرده اند (در هر مصايبی) و به آيات ما يقين کنند گان بودند.» سجده /24] اين آيه مبارکه به مرشد و علما و فقها اشاره دارد.

از آنچه گفته شد نتيجه می گيريم كه همانطور كه پناه بردن به اسباب و وسايل ظاهری برای بررسی و تنظيم نيازهای زندگی و پناه بردن به فقها و علما برای فراگيری علوم دينی و دنيايی ضروری هستند، پس پناه بردن به مرشد کامل برای وصول هـدف مطلوب در معنويات هم ضروری بوده و مقصود در جميع حالات فقط ذات خداوند سبحانه و تعالی است و تا ادب و احتـرام در سلوک مـريد با مرشدش محقق نگردد، هرگز به خواسته خود نمی رسد.

از حضرت سلطان العارفين بايزيد بسطامی(رح) روايت شده که گفته است «کسی که برای او شيخـي نباشد، شيـخ او شيطان است» يعني کسي که سالک راه معرفت خداوند در شريعت يا در تصوّف می گردد، بر او لازم است كه در طلب مرشد يا معلّم باشد؛ زيرا بدون مرشد و معلّم در معرض گمراهی شيطان قرار می گيرد.

از دلايلی که صوفی حقيقي پايبند به تعاليم قرآن و سنّت نبوی در حالت پنهان و آشکار می باشد اين است که اخلاق صوفی، اخلاق قرآن کريم و سيرت نبوی می باشد و کافی است که قرآن کريم آن رسول بزرگوار را به خلق عظيم ستوده است. «وَ اِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ» [«تو صاحب اخلاق ستوده بزرگی هستی.» قلم /4] درباره ی اخلاق نيكو آيات زيادی آمده است که از جمله ايـن آيات مبارکـه «خُذِ العَفوَ وَامُر بِالعُرفِ وَأَعرِض عَنِ الجَاهِلِینَ» [«عفو را پيشه ی خود ساز و امر به معروف کن و از جاهلان روی بگردان.» اعراف /199] «فَبِمَا رَحمَةٍ مِّنَ اللهِ لِنتَ لَهُم وَلَوكُنتَ فَظًّا غَلِیظَ القَلبِ لَانفَضُّوا مِن حَولِكَ فَاعفُ عَنهُم وَاستَغفِرلَهُم وَشَاوِرهُم فِی الاَمرِ فَإِذَا عَزَمتَ فَتَوَكَّل عَلَى الله إِنَّ اللهَ یُحِبُّ المُتَوَكِّلِینَ» [«پس به سبب رحمتی از جانب خداوند برايشان نرمی کردی و اگر خشمناک و سخت دل می بودی حتی از دور و اطراف تو پراکنده می شدند. پس از آنها عفو کن و براي شان طلب آمرزش نما و با آنها در امور مشاوره بنما. پس وقتي چيزی را عزم و قصد کردی، خاص بر خدا توکل کن و اعتماد داشته باش. بدرستی که خداوند توکل کنندگان را دوست دارد». آل عمران/159] «وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغوَ أَعرَضُوا عَنهُ وَقَالُوا لَنَا أَعمَـلُنَا وَلَكُم أَعمَالُكُم سَلَـامٌ عَلَیكُم لَا نَبتَغِی الجَـاهِلِینَ» [«و چون سخن بيهوده را بشنوند از آن روی گردان می شوند و می گويند ما را اعمال ماست و شما را کردار شماست. سلام باد بر شما ما جاهلان را طلب نمی کنيم.» قصص /55].

به ذوالنون مصری(رح) که از بزرگان صوفيه است، گفتند: آنکه از همه مردم غمگين تر و محزون تر است، کيست ؟ گفت: «کسی است که خُلق او بد است». حضرت خواجه بهاءالدين نقشبند(رح) گفته است: «طريقت ما تمام آن ادب است». پس طبقه ی صوفی پاک ترين مردم و متّقی ترين آنها هستند و صوفی کسی است که در محبّت پروردگار خود سستی نمی ورزد و از او جز کار نيکو و ستوده چيز ديگری تصوّر نمی شود؛ زيرا او در مدرسه ی اخلاق اسلامی تربيت شده و سرکشيهای نفس خود را مهار کرده است. بلی بزرگان، صاحب فضايل بسياری هستند ولی طبقه صوفيه در قلّه ی کمال فضل و بزرگی قراردارند. شاعر صوفی در مقارنه بين سيدنا موسی علیه السلام و محمد صلی الله علیه و سلّم گفته است:

محمد دیده و موسی شنیده            شنیده کی بود مانند دیده

اين واقعيّتی اسـت که ايمان صـوفی، ايمان شهـودی است؛ اما ايمان غير صوفی ايمان استدلالی است و بی گمان بزرگان مشايـخ تصـوّف در جريان تاريخ اسلامی به جوانمردی، تواضع و معاونت و کمک به مـردم و صفات حميـده متّصف گرديده اند و آنچه به عدّه ای شيـخ نما و اشخاص متظاهر به شيخيت نسبت داده می شـود، نمی تواند به پايه و منـزلت شيوخ و صـوفيه حقيقی لطمه بزند؛ زيرا که «كُلُّ نَفسِ بِمَا كَسَبَت رَهِینَةٌ» [«هر کس در گرو  چيزی است که کسب می کند.» مدثر /38] آيا اين درست است که گفته شود اسلام، دينی خالی از منفعت است؛ چون بعضی از مسلمانان از جاده اسلام انحراف ورزيده اند؟!

يقيناً بلندترين درجات تربيت، همان تربيت روحی و قلبی است؛ زيرا وقتی سرچشمه صاف باشد، آب صاف است و اگر سرچشمه کدر و گل آلود باشد، هيچ چيزی نمی تواند آب را پاک و صاف كند. اين ثابت است که منبع همان قلب و ضمير است پس وقتی قلب پاک و صاف شد، اعمال پاک و صاف می گردد و اين همان تصوّف است که برای پاکسازی قلب از هر پديده ی بدی، سعـی و تلاش می نمايد به حدّی که قلب در اين پاکسازی شايسته ی آن می گـردد که محل تجلّيات خداوند سبحانه و تعالی باشد. مثال اين قلب روشنايی يافته به نور معرفت ذات احديت سبحانه و تعالی، قلب رحيم و مهربانی است که هرگز از او به كسی آزار و اذيتی نمی رسد.

دیدگاه کاربران
(مورد نیاز)
(مورد نیاز)
عبدلرحمن
02/2/24

من میخواهم ادرس خانقاه شما را بدانم