امید فراخی قلب در وقت تنگنا و بحران است بگونهای که انسان هنگام مصیبت منتظر فرج و آسانی بوده و امید انسان را بسوی موفقیت در آنچه پیش از آن در انجامش ناکام بوده است رهنمون گشته و تا نیل به هدف خود دلسرد نشده و از پا نمینشیند.
امید چیست ؟
امید فراخی قلب در وقت تنگنا و بحران است بگونهای که انسان هنگام مصیبت منتظر فرج و آسانی بوده و امید انسان را بسوی موفقیت در آنچه پیش از آن در انجامش ناکام بوده است رهنمون گشته و تا نیل به هدف خود دلسرد نشده و از پا نمینشیند.
یکی از بارزترین خصوصیات پیامبران امید و آرزو در زندگی است که باعث گشته است تا، پیوسته و بدون سستی و دلسرد گشتن، قوم خویش را بهسوی خداوند دعوت نمایند. پیامبران با وجود اینکه با دوری و نفرت و رنجش مواجه بودند به هدایت قوم خویش در آینده امیدوار بودند.
امیدواری رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم :
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای هدایت و نجات قوم خویش حریص بود. ایشان صلی الله علیه و آله و سلم هیچ وقت در انجام رسالت خویش نومید و دلسرد نشد و پیوسته برای هدایت قوم و فراخی دلهایشان دعا میکرد تا اسلام را بپذیرند.
جبرئیل علیه السلام پس از سفر پرمشقت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به نزد آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم آمده و گفت: «لقد بَعَثَنِي رَبِّي إلَيْكَ لِتَأْمُرَنِي بِأَمْرِكَ، فَمَا شِئْتَ، إنْ شئْتَ أطْبَقْتُ عَلَيْهِمُ الأَخْشَبَيْنِ . فَقَالَ النبی صلی الله علیه و آله و سلم : بَلْ أرْجُو أنْ يُخْرِجَ اللهُ مِنْ أصْلاَبِهِمْ مَنْ يَعْبُدُ اللهَ وَحْدَهُ لاَ يُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً». [متفق علیه] یعنی: «مرا پروردگارت بسویت فرستاده تا مرا دستور دهی هر گونه که بخواهی دو کوه بزرگ مکه را بر سرشان فرود آرم.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: امیدوارم خداوند از نسلشان کسانی را پدید آورد که خدای واحد را پرستش نموده و به او چیزی را شریک نیاورند».
رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به نصرت و یاری خداوند اطمینان داشت. این موضوع در پاسخ ایشان صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت ابوبکر رضی الله عنه ، درحین حضورشان در غار و زمانی که مشرکان در تعقیب آنان بودند، مشاهده میگردد، که بااطمینان و ایمان کامل فرمودند: «لَا تَحزَن إِنَّ اللهَ مَعَنَا» [التوبة: 40]. یعنی: «اندوه مدار که خدا با ماست».
امیدواری حضرت نوح علیه السلام:
حضرت نوح علیه السلام پیوسته و تا نهصد و پنجاه سال به دعوت قومش بهسوی ایمان به خداوند ادامه میداد. در این کار دلسردی و ملالت و خستگی را به خود راه نمیداد و شب و روز، آشکارا و نهان، در خلوت و به صورت علنی، به دعوت آنان میپرداخت و از هر راهی دعوتش را به امید ایمان آوردن قومش به خداوند متعال تلاش نمود: «قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوتُ قَومِي لَيلاً وَ نَهَاراً فَلَم يَزِدهُم دُعَآءِي إِلَّا فِرَارا وَ إِنِّي كُلَّمَا دَعَوتُهُم لِتَغفِرَ لَهُم جَعَلُواْ أَصَابِعَهُم فِي ءَاذَانِهِم وَ استَغشَواْ ثِيَابَهُم وَأَصَرُّواْ وَ استَكبَرُواْ استِكبَارا ثُمَّ إِنِّي دَعَوتُهُم جِهَاراً ثُمَّ إِنِّي أَعلَنتُ لَهُم وَ أَسرَرتُ لَهُم إِسرَارا» [نوح: 5-9].
یعنی: «[نوح] گفت پروردگارا من قوم خود را شب و روز دعوت کردم. و دعوت من جز بر گریزشان نیفزود. و من هر بار که آنان را دعوت کردم تا ایشان را بیامرزى انگشتانشان را در گوشهایشان کردند و رداى خویشتن بر سر کشیدند و اصرار ورزیدند و هرچه بیشتر بر کبر خود افزودند. سپس من آشکارا آنان را دعوت کردم. باز من به آنان اعلام نمودم و در خلوت [و] پوشیده نیز به ایشان گفتم».
خداوند متعال به او وحی فرمود که کسی دیگر، به جز پیروانش، همراه او ایمان نخواهد آورد. او یک کشتی ساخت و خداوند او و دیگر مؤمنان را نجات داد.
خداوند سبحانه و تعالی پیامبرش یعقوب علیه السلام را به از دست دادن دو فرزندش، یوسف و بنیامین، مبتلا ساخت. او برای آنان بسیار اندوهگین شد، تا جایی که بینایی خود را از دست داد. لکن حضرت یعقوب علیه السلام همچنان بر قضای پروردگار صابر و شکیبا باقی ماند و از بازگشت فرزندانش ناامید نگشت و امید و آرزوی او به خداوند سبحان لحظهای کم نشد و پیوسته امیدوارتر میشد. از دیگر پسرانش میخواست تا دنبال آن دو بگردند چرا که امید به خداوند بسته بود و میگفت: «يَا بَنِيَّ اذهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَاْيَسُواْ مِن رَّوحِ اللهِ إِنَّهُ لَا يَاْيَسُ مِن رَّوحِ اللهِ إِلَّا القَومُ الكَافِرُونَ» [یوسف: 87]. یعنی: «اى پسران من بروید و از یوسف و برادرش جستجو کنید و از رحمت خدا نومید مباشید زیرا جز گروه کافران کسى از رحمت خدا نومید نمى شود»، خداوند نیز آرزوی او را برآورده کرد و بینایی و فرزندش را به او بازگرداند.
در عملکرد حضرت موسی علیه السلام به همراه قومش امید و اطمینان به نصرت و یاری خداوند بشکلی کاملاً مشخص و ملموس بود. زمانی که فرعون و سربازانش درپی آنان بودند. قوم موسی گمان میکردند که فرعون آنان را درمییابد و با دیدن فرعون که به آنان نزدیک میشود، و جز دریا راه فراری ندارند، احساس یأس و ناامیدی میکردند و به موسی گفتند: «إِنَّا لَمُدرَكُونَ» [الشعراء: 61]. یعنی: «ما قطعا گرفتار خواهیم شد».
پیامبر خدا حضرت موسی علیه السلام با تمام ایمان و یقین به آنان فرمود: «قَالَ كَلَّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهدِينِ» [الشعراء: 62]. یعنی: «گفت چنین نیست زیرا پروردگارم با من است و به زودى مرا راهنمایى خواهد کرد». آنگاه خداوند متعال به او امر نمود تا عصایش را به رودخانه بزند و آب آن به دو نیم گشت و موسی علیه السلام همراه قومش از آن به سلامت گذشتند. دوباره آب رودخانه به حالت قبلی خود برگشته و فرعونیان همگی در آن غرق شده و موسی علیه السلام و قومش نجات یافتند.
امیدواری حضرت ایوب علیه السلام :
خداوند متعال حضرت ایوب علیه السلام را با جان و مال و اولادش به بوتهی آزمایش نهاد و او هرگز امید خویش را به یاری خداوند و رهاییاش از آن مصیبتها از دست نداد. او همواره به درگاه خداوند دعا و نیایش میکرد. خداوند متعال میفرماید: «وَ أَيُّوبَ إِذ نَادَى رَبَّهُ اَنَّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرحَمُ الرَّاحِمِينَ» [الأنبیاء:83]. یعنی: «و ایوب را [یاد کن] هنگامى که پروردگارش را ندا داد که به من آسیب رسیده است و تویى مهربانترین مهربانان». خداوند امید و آرزوی او را رد ننمود و آن را برآورد و او را شفا داد و از بیماری رهایی بخشید و عوض آنچه را از دست داده بود به او عطا فرمود.
امید داشتن به خداوند و چشم داشتن به آمرزش او مایهی تلاش و کوشش بیشتر است و نه باعث تنبلی و خیال واهی. خداوند در قرآن کریم میفرماید: «فَمَن كَانَ يَرجُواْ لِقَاءَ رَبِّهِ فَليَعمَل عَمَلا صَالِحا وَلَا يُشرِك بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَا» [الکهف:110]. یعنی: «بگو من هم مثل شما بشرى هستم [ولى] به من وحى مى شود که خداى شما خدایى یگانه است پس هر کس به لقاى پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد». همچنین میفرماید: «إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ الَّذِينَ هَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللهِ أُوْلَئِكَ يَرجُونَ رَحمَتَ اللهِ وَ اللهُ غَفُور رَّحِيم» [البقرة: 218]. یعنی: «آنان که ایمان آورده و کسانى که هجرت کرده ودر راه خدا جهاد نموده اند آنان به رحمت خدا امیدوارند خداوند آمرزنده مهربان است».
بنابراین انسان نباید بگوید: من به خداوند امید دارم و گمان نیکو میبرم، و همانوقت در مسیری که وظایفش را در بجای آوردن اوامر و واجبات پروردگار و در ترک هرآنچه خداوند نهی کرده است حرکت ننماید. چنین کسی انسانی فریبکار است که خودش را به سخره گرفته است. روایت میشود که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودهاند: «حُسْنَ الظَّنِّ مِنْ حُسْنِ الْعِبَادَةِ». [ابوداود و احمد] یعنی: «گمان نیکو بردن از پس عبادت نیکو میآید».
امیدواری انسان را پیوسته به سوی کار و تلاش سوق میدهد. اگر امیدواری نباشد، انسان دست از ادامهی زندگیاش میشست و از مواجهه با مشکلات و دشواریها شانه خالی میکرد و یأس و ناامیدی قلبش را در سلطهی خود گرفته و مشتاق مرگ و نیستی میگشت. برای همین گفتهاند: یأس تسلیم قبر گشتن است، و امید نور زندگی است. یا اینکه: نومیدی با زندگی ممکن نیست و زندگی با نومیدی محال است.
انسان مسلمان از رحمت ایزد منان نومید نمیگردد، چون که امید داشتن به عفو و گذشت خداوند به توبه و متابعت صراط مستقیم میانجامد. خداوند متعال بر این مطلب تاکید فرموده و از نومیدی و دل بریدن از رحمت و آمرزش او برحذر داشته میفرماید: «قُل يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسرَفُواْ عَلَى أَنفُسِهِم لَا تَقنَطُواْ مِن رَّحمَةِ اللهِ إِنَّ اللهَ يَغفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُۥ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِيمُ» [الزمر: 53]. یعنی: «بگو اى بندگان من که بر خویشتن زیاده روى روا داشته اید از رحمت خدا نومید مشوید در حقیقت خدا همه گناهان را مى آمرزد که او خود آمرزنده مهربان است».
وقتی که فرد مسلمان مرتکب گناهی میشود بهسوی توبهای بیبازگشت و راستین میشتابد که برخاسته از امید او به گذشت پروردگار و قبول توبهاش میباشد. امید نیرویی است که خداوند عالم آن را در قلب آدمیان به ودیعه نهاده است، تا بر آبادانی این جهان همت گمارند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: « إِنْ قَامَتِ السَّاعَةُ وَبِيَدِ أَحَدِكُمْ فَسِيلَةٌ فَإِنِ اسْتَطَاعَ أَنْ لاَ يَقُومَ حَتَّى يَغْرِسَهَا فَلْيَفْعَلْ». [احمد] یعنی: «اگر قیامت برپاشد و نهال خرمایی در دست داشتید تا غرسش نمایید، چنانچه تا قبل از برپایی قیامت توانستید آن را غرس کنید، حتماً آن را غرس نمایید!».
حکیمی گفته است: اگر امید نمیبود نه بنایی ساخته میشد و نه نهالی کاشته میشد.
چنانچه امید نمیبود هیچکدام از دستاوردهای بشری حاصل نمیشد، برای اینکه در بیشتر موارد مخترع در اولین اقدام خود موفق به پدید آوردن اختراع نشده و در پی دفعات متعدد و بدون یأس و ناامیدی به نتیجهی مورد نظر خویش دست پیدا میکند.
بنابراین انسان مسلمان باید بکوشد تا امید و باورش را در همهی زمینههای زندگی ارج نهاده و با چنگ و دندان از آن محافظت نماید، و هرگز تسلیم یأس ونومیدی نگردد.
در نتیجه میتوان گفت که انسان بر دشواریهای زندگی بواسطهی امیدی که به گشایش و فراخی که از جانب خدا دارد دنیا صبر مینماید. اگر چنین نمیبود، زندگی برای انسان طاقت فرسا میگشت. خداوند متعال مب فرماید: «وَلَا تَاْيَسُواْ مِن رَّوحِ اللهِ إِنَّهۥ لَا يَاْيسُ مِن رَّوحِ اللهِ إِلَّا القَومُ الكَافِرُونَ» [یوسف: 87]. یعنی: «و از رحمت خدا نومید مباشید زیرا جز گروه کافران کسى از رحمت خدا نومید نمى شود».
***
حکایت میشود که فرماندهای در یکی از جنگها شکست خورده و یأس بر او چیره گشته و امیدش را از دست داده بود. به همین دلیل سپاهیانش را ترک کرد و به جای دوری در بیابان رفت و در کنار سنگ بزرگی نشست.
در همین حین، مورچهی کوچکی را دید که سعی میکرد دانهی گندمی را به لانهاش در بالای صخره ببرد. وقتی مورچه سعی داشت دانه را با خود به بالای صخره ببرد، دانه سقوط میکرد و مورچه برای حمل دوبارهی دانه برمیگشت. هربار دانه میافتاد و مورچه برمیگشت و بار دیگر سعی میکرد که آن را بالا ببرد... و این عمل تکرار میشد.
فرماندهی جنگی همچنان ناظر کوشش بسیار مورچه بود و سعی مداوم او در حمل دانه را دنبال میکرد تا آنکه بالآخره مورچه موفق شد دانه را به لانهاش برساند. فرماندهی شکست خورده، از این منظرهی عجیب شگفتزده شد و با امید و ارادهی مصمم از جایش برخاست و بسوی مردانش بازگشت و آنان را جمع کرد و روحیهی تهور و دلگرمی را به آنان بازگرداند و آنها را برای مقابله در جنگی دیگر آماده نمود. در این نبرد فرماندهی مذکور توانست بر دشمنانش پیروز شود. سلاح اصلی او در این نبرد، امید و دوری از یاس و نومیدی بود که آن را از یک مورچهی کوچک یاد گرفته و بکاربسته بود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم داستان مردی را که نود و نه نفر را کشته بود برای یارانش بیان میکند: مرد خواست که به درگاه خدای تعالی توبه کند. برای اینکار از یک فرد زاهد پرسید: آیا توبه برای من جایز میباشد؟ آن عابد جواب داد: خیر. مرد برآشفت و او را نیز کشت و با او عدد صد (صد کشته) را کامل کرد. بعد از کشتن عابد سرگشتگی و پشیمانی او بیشتر گشت. بنابراین از عالم درستکاری سؤال نمود: آیا میتوانم توبه کنم؟ مرد صالح به او گفت:
بله، برای تو توبه جایز میباشد، ولی باید روستایت را که اهل آن بدکردارند ترک کرده و به روستایی که اهالی آن درستکارند بروی تا با آنان خداوند را عبادت کنی.
مرد از روستایش خارج شد و بهسوی روستای گفته شده عزیمت کرد تا شاید خداوند توبهاش را قبول کند، ولی در راه فوت کرد و به روستای مذکور نرسید. آنگاه ملائکهی رحمت و عذاب فرود آمدند و بینشان اختلاف افتاد که کدامشان روح او را برگیرند. خداوند به آنها وحی کرد که مسافتی را که مرد در آن مرده است اندازه بگیرند. اگر به روستای صالحان نزدیک بود در دفتر ثبت ملائکهی رحمت نوشته شود وگرنه او نصیب ملائکهی عذاب میشود.
سپس خداوند تبارک و تعالی به زمین بین او و روستای صالحان وحی کرد که نزدیک شود و به دیگری امر نمود که دور شود. بنابراین مرد نصیب ملائکهی رحمت شد و خداوند توبهاش را قبول کرد زیرا او به امید بخشش و رحمت خداوند متعال و به طمع آمرزش و رحمت پروردگار سبحان هجرت نموده بود. [این داستان از یک حدیث متفق علیه بر گرفته شده است].