ایثار

ایثار
خلاصه

ایثار یعنی آنکه فرد نیاز دیگران را بر احتیاج خود مقدم داشته،خداوند اهل گذشت و ایثار را تمجید نموده ،خودپسندی یعنی خویش را بر دیگری ترجیح دادن، و درست نقطه مقابل ایثار است

6 5 00

ایثار چیست؟

ایثار یعنی آنکه فرد نیاز دیگران را بر احتیاج خود مقدم داشته و با وجود اینکه خود به چیزی نیاز دارد آن را ببخشد. خود گرسنه است و دیگری را سیر می‌‌کند، و خود تشنه می‌‌ماند تا دیگری سیراب شود. حضرت پیامبر صلی الله علیه و سلم می‌‌فرماید: «لا يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى يُحِبَّ لأَخِيهِ مَا يُحِبُّ لِنَفْسِهِ». [متفق علیه] یعنی: «مؤمن شمرده نمی‌‌شود یکی از شما تا دوست داشته باشد برای برادرش آنچه را برای خویش دوست می‌‌دارد».

حضرت عایشه رضی الله عنها نقل می‌‌نماید که حضرت پیامبر صلی الله علیه و سلم تا زمان وفاتش سه روز پشت سر هم سیر نبوده است. اگر می‌‌خواستیم سیر می‌‌شدیم ولی دیگری را بر خود ترجیح می‌‌دادیم.

برتری ایثار:

خداوند اهل گذشت و ایثار را تمجید نموده، و آن‌ها را از گروه رستگاران قرار می‌‌دهد. خداوند متعال می‌‌فرماید: «وَيُؤثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِم وَلَو كَانَ بِهِم خَصَاصَة وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ المُفلِحُونَ» [الحشر: 9]. یعنی: «و هر چند در خودشان احتیاجى [مبرم] باشد آن‌ها را بر خودشان مقدم مى‏ دارند و هر کس از خست نفس خود مصون ماند ایشانند که رستگارانند».

خودپسندی:

خودپسندی یعنی خویش را بر دیگری ترجیح دادن، و درست نقطه مقابل ایثار است. جزو صفات ناپسندی می‌‌باشد که حضرت پیامبر صلی الله علیه و سلم از آن نهی نموده‌اند. چه نازیبا است که انسان دارای صفت خودپسندی و خودپرستی باشد ولی چه زیبا است صفت ایثار و از خودگذشتگی درمیان انسان‌ها.

***

حضرت حذیفه عدوی رضی الله عنه در جنگ یرموک دنبال پسر عمویش می‌‌گشت، همراه او یک ظرف آب بود، بعد از مدتی او را زخمی یافت، از او پرسید: آب می‌‌خواهی؟ او با اشاره قبول کرد. قبل از اینکه آب بخورد صدای آه و ناله‌ی مرد دیگری را شنید. پسر عموی حذیفه به‌سوی او اشاره کرد، تا برود و آب را به مردی که درد می‌‌کشید بدهد، حذیفه به‌سوی او شتافت، و هشام بن عاص را یافت.

هنگامی که می‌‌خواست به او آب بدهد صدای مرد دیگری را شنید که گفت آه، حضرت هشام رضی الله عنه اشاره کرد تا حضرت حذیفه رضی الله عنه با آب به‌سوی او برود، وقتی پیش او رفت جان سپرده بود، پس با آب به طرف هشام برگشت دید که او هم مرده است، و وقتی که به طرف پسر عمویش رفت، او نیز جان داده بود.

و همه آن‌ها می‌‌خواستند دیگری را بر خود در نوشیدن آب ترجیح دهند.

***

زنی نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آمد و برایش جامه‌ای را به عنوان هدیه آورد. پیامبر صلی الله علیه و سلم بدان نیاز داشته و آن را به تن نمود. یکی از صحابه او را دید و آن را طلب کرد، و گفت: یا رسول الله، چه زیبا است، این را بر تن من بپوشان. پیامبر صلی الله علیه و سلم آن را از تن خود درآورده و به او بخشید. صحابه به آن مرد گفتند: این کار تو درست نبود، پیامبر صلی الله علیه و سلم به این لباس احتیاج داشت، از او خواستی چون می‌‌دانستی که درخواست کسی را رد نمی‌‌کند. مرد گفت: به خدا سوگند که من آن را برای پوشیدن از او درخواست نکردم، بلکه برای کفن می‌‌خواستم. [بخاری] مرد آن را به عنوان تبرک از رسول الله صلی الله علیه و سلم نگه داشت تا اینکه کفن او شد.

***

مردی گرسنه به نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم که در مسجد بود آمد، و از او غذا طلب نمود، پیامبر صلی الله علیه و سلم کسی را به خانه فرستاد تا برایش غذا بیاورند، و به جز آب چیزی نیافتند. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «چه کسی امشب مهمان را ضیافت می‌‌کند تا رحمت خدا بر او باشد». مردی از انصار گفت: من یا رسول الله صلی الله علیه و سلم. مرد انصاری مهمان را به‌سوی خانه‌اش برده و به همسرش گفت: آیا چیزی داری؟ گفت نه، به جز غذای بچه‌ها. به غیر از غذای کمی که فقط کفاف بچه‌های کوچکمان را می‌‌کند، چیزی نداریم. گفت: بچه‌ها را سرگرم کن تا خوابشان ببرد. هنگامی که مهمان داخل شد چراغ را خاموش کرد، و هرچه غذا داشتند جلوی مهمان گذاشت. خود در کنار مهمان نشست و وانمود کرد که دارد با او غذا می‌‌خورد، مهمان تا جایی که سیر شد خورد. و آن مرد و همسرش با بچه‌هایشان گرسنه خوابیدند.

هنگام صبح، مرد همراه مهمان به نزد حضرت پیامبر صلی الله علیه و سلم رفتند. آن حضرت صلی الله علیه و سلم به مرد انصاری گفت: «خداوند از کار شما در عجب ماند به دلیل مهمان نوازی دیشبتان». [مسلم]. خداوند متعال این آیه را نازل فرمود: «وَ يُؤثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِم وَلَو كَانَ بِهِم خَصَاصَة» [الحشر: 9]. یعنی: «و هر چند در خودشان احتیاجى [مبرم] باشد آن‌ها را بر خودشان مقدم مى‏دارند».

***

بیشتر از سی مرد میهمان ابوحسن انطاکی رحمه الله بودند. تنها مقدار کمی نان گرده داشتند که کفاف‌شان نمی‌‌داد. نان را به اندازه‌های کوچک بریدند، و چراغ را خاموش کردند برای اینکه هر کدام می‌‌خواستند تا دیگری طعام را بخورد و دیگری را بر خود ترجیح می‌‌دادند، ولی هیچکدام از آن‌ها غذا را نخوردند.

دیدگاه کاربران
(مورد نیاز)
(مورد نیاز)