تصوف با معيار شريعت

تصوف با معيار شريعت
خلاصه

اي دوستان! بدانيد طريقت و حقيقت كه به ولايت مربوط اند، خادمان شريعت هستند. انبيا ـ عليهم الصلواة و السلام ـ دعوت را مخصوص بر عالم خلق ساخته اند به همين خاطر تقرّبی كه ثمره ی ادای فرايض و واجب و سنن است

7 5 00

اي دوستان! بدانيد طريقت و حقيقت كه به ولايت مربوط اند، خادمان شريعت هستند. انبيا ـ عليهم الصلواة و السلام ـ دعوت را مخصوص بر عالم خلق ساخته اند به همين خاطر تقرّبی كه ثمره ی ادای فرايض و واجب و سنن است، نصيب عالم خلق است و تقرّبی كه ثمره ی ادای نوافل است، نصيب عالم امر است. فردا در بهشت معامله به عالم خلق افتد و رؤيت بلا كيف برای او ميسّر خواهد شد. هر اندازه كه ميان مشاهده و رؤيت تفاوت است همان اندازه ميان عالم امر و خلق تفاوت است. مشاهده ثمره ی ولايت، و رؤيت، ثمره ی نبوّت است. عزيزان! هدف سير و سلوك، معرفت ذات حق تعالی است تا به وسيله كسب باطنی، اجمالی تفصيلی و استدلالی، كشفی گردد.

ما برای استقامت آمدیم
نی پی کشف و کرامت آمدیم

 كشف و كرامات از مقاصد نيستند؛ بلكه وسيله ترقی در اين راه هستند. كسی كه هدفش كسب شهرت در بين مردم باشد، از معرفت بی نصيب و در طريقت ابتر است. هدف، دل به دست آوردن و دعوت به خدا پرستی است نه غير.

وقتی که شريعت را بر خود لازم گيری و تعاليـم اسلامی را در نماز و زکات و حج بر مبنای احکام و حدود معيّنه از کتب فقه فرا گيری، يقين است که تصوّف در راه همين طاعت تو را به گونه ای گرداند که از ذکر پروردگار خود غفلت نورزی و در دوام عبادت خود به لذّت روحی آگاه گردی و در تفکّر و تأمّل خود به حالت فراگيری کامل و استغراق بگرايی.

زمانـی که ما دلايل  روشنی را از اخلاق و سلـوک بزرگ مـردان تصـوّف گواه و شاهد بگيريم، با اذعان می شناسيم که اين گـروه، اوليا و دوستان پاک و صميمی و برگزيده از بندگان نيکوکار و صالح خداوند هستند که در پيشگاه احکام شريعت به تربيت و تهذيب و اخلاق عالی ايستادگی کـرده اند و به اندازه سـر مويی از احکام  شريعت خارج نشده اند.

در قرآن کـريم آيات محکماتی اسـت که مقام و منـزلت اين ادب عالی را در عبادت و تفکّر معيّن کرده است و ما در جای آن به تفصيل از آن ياد خواهيم کرد. چيزی که در اينجا هدف ماست، بيان اين است که راه تصوّف فقط راه اسلام است و بس.

يقيناً معرفت صوفی از بهترين معرفت هاست؛ چرا که آن معرفت خداوند است و هيچ شکّی در اين نيست که تنها معرفت و شناخت ذات خداوند جل جلاله اساس و بنياد همه ی فيوضات و برکات و شريف تر از هر معرفت ديگری است.

صوفی همچون يک رشته آزاد از قيد و بند مستحکم دنيايی، به وجد و محبّت و الهامات و الفت، تقرّب حاصل نموده که به هر طرف و هر کجا روی می آورد، با جلال و جمال خداوند واحد لاشريک له روبرو است و جز از جلوه ی ذات احديّت چیز ديگری را نمی بيند؛ «فَاَیْنَمَا تُوَلُّو فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ» [«پس هر سو که رو آريد همانجاست روی خدا» بقره/115] . و هر چيزی در عالم وجود نزد صوفی به منزله ی آيينه ای قرار دارد که او در آن تجلّی ذات و نشانه های وجود و قدرت و رحمت ذات واجب الوجود را مشاهده می کند. [التعرف لمذهب اهل التصوف كلاباذی، ص5]

در پس هر ذره درگاهی دگر
پس ز هر ذره به او راهی دگر

ذوالنون مصری(رح) گفته است: ای خدا! مـن به هيـچ آواز حيـوانی، صـدای درختی، شرشر آبی، نغمه پرنده ای، نم نم بارانی، زوزة بادی و غرّش رعدی گوش فرا نداده ام و نشنيده ام مگـر آنکه همـه شاهد بر وحدانيّت ذات يکتای تو بوده اند و دليل بر اين که هيچ موجودی همتا و همانند با ذات احديّت تو وجود ندارد. [حلية الادب ابي نعيم ج 9 ص 20] يقين که طريق تصوف همان فنا ساختن نفس است «اِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» [«هر آيينه  نفس کشاننده به سوی بدی است». يوسف/53] و بدون شک خداوند جل جلاله از آن بندگان مؤمنی راضی گرديده است که سرکشی ها، خودخواهی ها و غرور وحشيانه ی نفس خود را مهار کرده و لگام انداخته اند؛ چنانکه فرموده است: «وَ نَهَی النَفْسَ عَنِ الهَوَی»  [«و نفس را از هوس منع و نهی کرده است». نازعات/40]، پس صوفی کسی است که غرور و خواهشات بی جای نفس را در برابر آنچه که خداوند آن را اراده کرده و امر فرموده ، محو و فنا می کند و چنان موجودی می گردد که در حديث  قدسی روايت شده است: «عَبْدِیْ  کُنْ رَبَّانِيًّا تَقُلُ لِشَيْءٍ کُنْ فَيَکُوْنُ» «بنده من به صفت ربانيت بگرای که هرگاه به چيزی بگويی باش، او همان چيزی باشد که تو می گويی».

چنانکه شيخ المشايخ حضرت جنيد(رح) گفته است: «فَتَکُوْنُ کُلُّ حَرَکَاتِهِ فِیْ  مَوَافِقَةِ الْحَقِّ دُوْنَ مَخَالِفَاتِهِ فَيَکُوْنَ فَانِيًّا عَنِ الْمَخَالِفَاتِ وَ بَاقِيًا فِی الْمَوَافِقَاتِ» «تمام حرکات و افعال صوفی بدون جزئی ترين خلافی در توافق با حق می باشد. او از مخالفات با حق فانی و محو می گـردد و در توافق با اوامر و رضای خداوند باقی می ماند».

محققاً در اين هنگام صوفی در حالت تبديل اخلاق بشری به صفات ربانی است و آن مقامـی است که جـز اهل تصوّف هيـچ گروه از اهل دنيا آن را نمی توانند درک كرده و بشناسند. پس فنای صوفی از نوع جسد در جسد يا فنای روح در روح نيست، بلكه آن فنای اراده در اراده و فنای اخلاق در اخلاق و صفات در صفات است. طوری که اهل تصوّف می گويند: «محو و فانی از صفات بشری خود و باقی و ثابت در صفات حق قرار می گيرد».

از اين جهت تصوّف، اوج بلندی و کمال است که پرواز بالهای آن از بلندترين افق قدسی و عرش برين می گذرد، تا آنکه به شرف آراسته شدن به اخلاق و صفات الوهيت نايل می گردد و بدون شک اين حديث قدسی از هميـن حالت و مقام تعبير می نمايد که خداوند فرموده است: «کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِیْ يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِیْ يَبْصُرُبِهِ» [صحيح بخاري، ج5 ، ص2384] «من شنوايی او بودم که به وسيله آن می شنيد و بينايی او بودم که به وسيله آن می ديد».

ترديدی نيست که صوفی ها در دوستی و محبت خالق خود فانی گشته اند؛  به صفات اخلاق او تعالی متخلّق گرديده و به آداب خدايی آراسته شده اند؛ در همنشينی با او تربيت يافته و در ذکر و مناجات ذات احديّت زندگی نموده اند. پس خداوند آنها را علم و دانايی داده و وجود آنها را پاکيزه کرده، آنها را از جمله ی بندگان برگزيده ی خود قرار داده و دوست خود گردانيده و از آنها به کمال و تمام راضی شده و دروازه های عزّت و سلطنت آسمانها و زمين را برای قلوبشان گشوده است.

دیدگاه کاربران
(مورد نیاز)
(مورد نیاز)