طریقت چیست و چرا لازم است؟

طریقت چیست و چرا لازم است؟
خلاصه

خداوند در قرآن كریم می‌فرماید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ» ذاریات/56 (جن و انسان را نیافریدم جز براى آنكه مرا بپرستند) و نیز: «وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ...» بینه/5 (هیچ امری به آنان نشده، جز آن كه با اخلاص در دین، خداوند را عبادت كنند) و نیز: «أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ...» زمر/ 3 (آگاه باشید كه آیین پاك و عبادت و دین بی غل و غش تنها از آن خداست)

7 5 00

۱. طریقت چیست و چرا لازم است؟

۲. آیا در زمان حضرت رسول صلی الله علیه و سلّم تصوّف و طریقت وجود داشته است؟

۳. چرا اهل طریقت را «صوفی» می‌گویند؟

طریقت، در عرف علمای اهل تصوّف، به معنای سلوك و اتخاذ طریقِ تهذیب(پاك كردن) نفس از صفات رذیله است تا انسان بتواند بیشتر به معرفت ذات و صفات خداوند پی ببرد و ایمانی پاك و بی‌آلایش به حضرت احدیت حاصل نماید و او را چنان عبادت كند كه مورد رضای اوست.

خداوند در قرآن كریم می‌فرماید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ» ذاریات/56 (جن و انسان را نیافریدم جز براى آنكه مرا بپرستند) و نیز: «وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ...» بینه/5 (هیچ امری به آنان نشده، جز آن كه با اخلاص در دین، خداوند را عبادت كنند) و نیز: «أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ...» زمر/ 3 (آگاه باشید كه آیین پاك و عبادت و دین بی غل و غش تنها از آن خداست) و نیز پیامبر اسلام(ص) در حدیثی می‌فرمایند: «العبادة أن تَعبُدَ اللهَ كأنّكَ تراهُ، فَإنْ لَمْ یكُن تراهُ، فَإنّهُ یراك» (عبادت آن است كه خداوند را چنان بپرستی كه گویی او را می‌بینی و اگر تو او را نمی‌بینی، [بدان كه] او تو را می‌بیند).

تصوّف ـ لُبِّ قرآن و سنّت است ـ و لازم است كه هر مسلمانی كوشش كند تا به ایمانی راسخ و مستحكم و روشن و پویا، دست یابد و بتواند هرچه بیشتر و بهتر، موجبات رضای حقّ را فراهم سازد. اینكار، جز با انجام فرمانها و دستورات آسمانی و عمل به سنّت پاك نبوی و رعایت كامل قوانین شرع مقدّس و فرایض و عبادات روزانه و تمسّك به مرشدی آگاه و كامل و مكمّل ـ كه امری انكارناپذیر و ضروری است ـ میسّر نمی‌گردد.

انسان بدون وجود راهنما به هیچ هدفی نمی‌رسد و برای همین است كه خداوند متعال، پیامبران را ـ از آدم تا خاتم(ص) ـ مبعوث فرموده ورسالتی چنین بزرگ (تعلیم توحید و یكتاپرستی و هدایت مردم) به آنها محوّل كرده است.

   بعد از اتمام رسالت ـ با بعثت حضرت محمّد(ص) ـ این وسیله، (تعلیم و تزكیه) بر دوش علما و اولیاست تا وسیلة تبلیغ و هدایت انسانها به سوی ذات احدیت باشند و بر مسلمانان لازم است كه برای نیل به این مقصود، علمای كرام را وسیلة تعلیم امور شرع و اولیای كامل و مكمّل را وسیلة تزكیة نفس خویش قرار دهند، به مفاد این آیات شریف: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ...» مائده/ 35 ( اى كسانى كه ایمان آورده‏ اید از خدا پروا كنید و به سوی او وسیله بجویید) و «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ» توبه/119 (اى كسانى كه ایمان آورده‏ اید از خدا پروا كنید و با راستان باشید). مفسرّان این معیت و كونیت[همراهی] را (كه در آیه آمده) معیت جسمی و روحی می‌دانند؛ یعنی به دستورات و فرمایشهای آنان ـ كه مبتنی بر شریعت و سنّت است ـ گوش هوش فرادهیم و عزم طاعت و اخلاص جزم كنیم تا به سراپردة مقصود برسیم، چنانكه علامه اقبال لاهوری می‌گوید:

می‌نروید تخم دل در آب و گل
بی ‌نگـاهی از خـداونـدان دل

و حضرت مولانا جلال‌الدّین رومی فرموده است:

هیچ نکشد نفس را جز ظلّ پیر

دامن آن نفس كُش را سخت گیر

و حضرت شیخ حافظ شیرازی فرموده است:

قطع این مرحله بی‌همرهی خضر مكن
 ظلمات است، بترس  از خطرِ  گمراهی

اكنون پرسشی پیش می‌آید و آن، این است كه: آیا در عصر سعادت، یعنی زمان حضرت رسول(ص) تصوّف و طریقت وجود داشته است؟ در عصر سعادت، با وجود پیامبر(ص) و نور نبوت، هركس سعادت هدایت را داشت، با به خدمت رسیدن و نظارت جمال و كمال آن حضرت، قلبش مالامال از ایمان و اعتقاد به خداوند یكتا و سیراب از منبع انوار و فیوضات الهی(حضرت رسول (ص)) و صافی از هرگونه ناصافی می‌شد و عزمی استوار و همّتی والا و اعتقادی خالصانه برای «مسلمان بودن» می‌یافت و در لحظه به لحظة زندگی، قدم به قدم «عمل و قول و تقریر» آن حضرت را سرمشق خود قرار می‌داد؛ این نعمت بزرگ و این موهبت الهی، با غروب خورشید وجود آن والا مقام، رو به كاستی نهاد. امّا این كاستی چنان نبود كه باعث تفرقه و اختلاف و شكاف عقیدتی میان مسلمانان بشود بدلیل وجود پربركت آل و اصحاب كرام پیامبر(ص) عموماً و خلفای بزرگوار آن حضرت خصوصاً ـ كه خود پیامبر صلی الله علیه و سلّم درباره شان فرموده است: «علیكم بسنّتی و سنّة الخلفاء الرّاشدین الهادین المهدیین» (بر شما باد (پیروی از) سنّت من و سنّت خلفای راشدین راهنما و هدایت شده» این حدیث مبارک خود سبب دلگرمی و تعلیم و تزكیه طالبان حق بود و این حالت ـ البتّه در مقیاسی محدودتر ـ تا زمان تابعین هم ادامه داشت و در همه این دوران، مجال و ضرورت آن نبود كه شخصی معین، به ارشاد و هدایت مردم بپردازد؛ امّا پس از این دوره‌ها و تقریباً سالهای میانی سده دوم هجری علل زیادی از جمله پدید آمدن بدعت‌ها و منكرات و عقاید انحرافی و حسّ دنیا دوستی و ازدیاد معاصی سبب شد كه پرورش یافتگان صحابه و تابعین، از مردم كناره‌گیری كنند و به عبادت بپردازند و مانند ستارگانی در شبهای تاریك، نمایان و مشهور شوند؛ بالطّبع كسانی كه مایل به عبادت و تزكیه و فراگیری دین بودند، در اطراف اینان گرد می‌آمدند و هركدام از اینها هم، برابر كتاب و سنّت و اجتهاد و آموخته‌های خویش، آداب دین را به مردم می‌آموختند و آنان را در راه تزكیه نفس و « جهاد اكبر» راهنما می‌شدند.

   بدین منوال بود كه در طول زمان، طرایق و مذاهب مختلف پدید آمدند كه از میان آنها، پنج طریقة مستقل و بزرگ، به فاصلة زمانی مختلف، ظهور كردند كه به علّت نزدیكی بیشتر به كتاب و سنّت پایدار ماندند و به «طرایق پنجگانه» مشهور شدند كه عبارتند از: نقشبندیه، قادریه، كبرویه، سهروردیه و چشتیه.

هر طریقه برای مریدان و پیروان خود، دستورات و افعال خاصی دارد كه مطابق با شریعت و مبتنی بر سنّت است(و چنانكه كسی خود را به این طرایق نسبت دهد و عمل او خلاف شریعت و سنّت باشد، مدعی و گمراه است)؛ هدف طرایق، جلب رضای حق، تهذیب اخلاق، پرداختن به معروف و دوری از منكر و پرهیز از هرگونه خودپسندی و بدبینی است؛ چنانكه شیخ اجلّ سعدی می‌گوید:

مقامـات مـردان به مردی شنـو
نه از سعـدی از سهـروردی شنـو

 

مرا شیخ دانای مرشد «شهـاب» 
دو انـدرز فـرمــود بـر روی آب

 

یكی آن كه در جمع، بدبین مباش
دوم آن كه در نفس، خودبین مباش

در زمان حضرت پیامبر صلی الله علیه و سلّم عده ای از تنگدستان صحابه مهاجرین، بر سكّوی مسجد مدینه زندگی می‌كردند، كه آنان را اهل صفّه(سكو نشينان) می‌نامیدند، رسول اكرم صلی الله علیه و سلّم خود به آنان غذا می‌داد و یاران نیز از این عمل پیامبر صلی الله علیه و سلّم پیروی می‌كردند. شیخ حسن بصری رحمه الله از بزرگان تابعین، می‌گوید: «لقد ادركتُ سبعین بدریاً كان لباسهم الصّوف» (70نفر بدري(اهل بدر، اصحاب شركت كننده در جنگ بدر) را ديدم و حضور ايشان را دريافتم كه لباس آنان پشمين بود)»؛ نیز صوفیه برای دوری از دنیا و زخارف و تعلّقات و ظواهر آن، زهد و تقوی پیشه می‌كردند و لباس پشمی(صوف) می‌پوشیدند.

در اینكه چرا به اهل دل،«صوفیه یا متصوّفه یا اهل تصوّف» گفته می‌شود، اختلاف وجود دارد؛ عدّه‌ای برآنند كه اینها منسوب به اصحاب صفه‌ هستند چون مانند آنها زندگی می‌كنند، برخی می‌گویند كه علّت این نامگذاری، پوشش آنان بوده است و بعضی معتقدند كه چون این گروه از ناپاكی‌ها پاك و از ناصافی‌ها، «صاف» شده‌اند و صفا یافته‌اند، صوفی خوانده می‌شوند.

دیدگاه کاربران
(مورد نیاز)
(مورد نیاز)