قناعت ۲

قناعت ۲
خلاصه

قناعت یعنی راضی بودن به روزی خداوند اگرچه اندک باشد و چشم ندوختن به آنچه در دست دیگران هست. قناعت نشانه‌ی ایمان راستین است.

6 5 00

قناعت چیست؟

قناعت یعنی راضی بودن به روزی خداوند اگرچه اندک باشد و چشم ندوختن به آنچه در دست دیگران هست. قناعت نشانه‌ی ایمان راستین است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ أَسْلَمَ وَ رُزِقَ كَفَافًا وَ قَنَّعَهُ اللهُ بِمَا آتَاهُ». [مسلم] یعنی: «رستگار گشت آنکه اسلام آورد، رزق و روزی داده شده و خداوند او را به آنچه داده‌است قانع سازد».

    قناعت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم :

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به چیزی که داشت راضی بود و از کسی چیزی در خواست نمی‌‌کرد و به دنبال مال کسی نبود. آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم بوسیله‌ی مال و دارایی بانو خدیجه رضی الله عنها به تجارت می‌‌پرداخت،و سود بسیاری می‌‌کرد بدون اینکه چشم طمع به این مال داشته باشد. از مالی که مسلمانان در میدان‌های جنگ به دست می‌‌آوردند دوری می‌‌کرد، و از آن چیزی نمی‌‌گرفت بلکه آن را در بین یارانش تقسیم می‌‌کرد.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر روی حصیر می‌‌خوابید، اصحاب آثار حصیر را بر روی بدنش می‌‌دیدند و خواستند تا زیرانداز نرمی برایشان فراهم کنند تا بر روی آن بنشینند، پس به آن‌ها گفت: «مَا لِى وَمَا لِلدُّنْيَا مَا أَنَا فِى الدُّنْيَا إِلاَّ كَرَاكِبٍ اسْتَظَلَّ تَحْتَ شَجَرَةٍ ثُمَّ رَاحَ وَتَرَكَهَا». [ترمذی و ابن ماجه] یعنی: «مرا به دنیا چه کار؟ من در دنیا جز مانند سواری که بر سایه‌ی درختی استراحت نموده و بعداً آن را ترک نموده و می‌‌رود، نیستم».

    قناعت در کارهای خیر نیست:

فرد مسلمان باید به آنچه که خداوند در دنیا قسمت وی کرده است قناعت پیشه نماید، اما در کارهای خیر و نیکو باید حریص بوده و دائما در حال زیاد کردن خیرات باشد. درست مانند فرموده‌ی خداوند متعال: «وَ تَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيرَ الزَّادِ التَّقوَى» [البقرة: 197]. یعنی: «و براى خود توشه برگیرید که در حقیقت بهترین توشه پرهیزگارى است و اى خردمندان از من پروا کنید». و نیز می‌‌فرماید: «وَ سَارِعُواْ إِلَى مَغفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُم وَ جَنَّةٍ عَرضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الأَرضُ أُعِدَّت لِلمُتَّقِينَ» [آل‌عمران: 133]. یعنی: «و براى نیل به آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى که پهنایش [به قدر] آسمان‌ها و زمین است [و] براى پرهیزگاران آماده شده است بشتابید».

    فضیلت قناعت:

انسان قانع را خدا و مردم دوست دارند. قناعت سود و منافع بسیاری را در دنیا و آخرت نصیب انسان می‌‌سازد.

از جمله فضایل قناعت:

    قناعت سبب برکت و افزونی مال است:

قناعت گنجی است بی‌پایان. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ما را از بهترین دارایی‌ها خبر داده و فرمودند: «لَيْسَ الْغِنَى عَنْ كَثْرَةِ الْعَرَضِ، وَلَكِنَّ الْغِنَى غِنَى النَّفْسِ». [متفق علیه] یعنی: «غنا و بی‌نیازی با زیاد بودن مال نیست، بلکه غنا در غنای نفس است».

و همچنین فرمود: «مَنْ أَصْبَحَ مِنْكُمْ آمِنًا فِى سِرْبِهِ مُعَافًى فِى جَسَدِهِ عِنْدَهُ قُوتُ يَوْمِهِ فَكَأَنَّمَا حِيزَتْ لَهُ الدُّنْيَا». [ترمذی و ابن ماجه] یعنی: «آنکه از شما صبح نماید، در حالیکه در جان خود ایمن بوده و در جسدش سالم است و توشه‌ی روز خود را داشته باشد، گوئی تمام دنیا به وی داده شده است».

هرگاه مسلمان از قسمت و روزی تعیین شده‌اش بوسیله‌ی خداوند راضی بوده و از دیگران بی‌نیاز گشت، در بین آن‌ها صاحب بزرگی و منزلت گردیده و هیچ‌کس نمی‌‌تواند او را خوار کند.

اما طمع و میل به زیاد کردن مال فرد را در بین مردم خوار و ذلیل و فاقد عزت می‌‌گرداند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می‌‌فرماید: «وَارْضَ بِمَا قَسَمَ اللَّهُ لَكَ تَكُنْ أَغْنَى النَّاسِ». [ترمذی و احمد] یعنی: «و به آنچه خداوند ترا روزی داده‌است راضی باش تا توانگرترین کس باشی».

انسان طمع کار هیچ وقت سیر نیست و دوست دارد که از مردم در خواست کمک مالی کند. چنین فردی هرگز برکت و فزونی در مالش را احساس نمی‌‌کند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «لاَ تُلْحِفُوا فِى الْمَسْأَلَةِ فَوَاللَّهِ لاَ يَسْأَلُنِى أَحَدٌ مِنْكُمْ شَيْئًا فَتُخْرِجَ لَهُ مَسْأَلَتُهُ مِنِّى شَيْئًا وَأَنَا لَهُ كَارِهٌ فَيُبَارَكَ لَهُ فِيمَا أَعْطَيْتُهُ». [مسلم و نسائی و احمد] یعنی: «در سؤال، اصرار و الحاح نکنید! بخدا سؤال نمی‌کند یکی از شما از من چیزی را که به سؤالش از نزدم چیزی را برایش بیرون سازد، و من بدان راضی نباشم، و باز برکت گذاشته شود در چیزی که من به وی می‌دهم».

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باز فرموده است: «الْيَدُ الْعُلْيَا خَيْرٌ مِنَ الْيَدِ السُّفْلَى، وَابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ، وَخَيْرُ الصَّدَقَةِ عَنْ ظَهْرِ غِنًى، وَمَنْ يَسْتَعْفِفْ يُعِفَّهُ اللَّهُ، وَمَنْ يَسْتَغْنِ يُغْنِهِ اللَّهُ». [متفق علیه] یعنی: «دست بالا بهتر است از دست پائین، و آغاز کن به عائله‌ات. و بهترین صدقه آنست که از روی توانگری باشد، و کسی که عفت جوید خداوند او را عفیف نگه دارد، و کسی که بی‌نیازی جوید، خداوند او را بی‌نیاز گرداند».

    قناعت راهی به سوی بهشت:

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تاکید می‌‌فرماید که مسلمان قانعی که از مردم چیزی نخواهد، پاداشش بهشت خواهد بود. آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم یکبار فرمود: «مَنْ تَكَفَّلَ لِى أَنْ لاَ يَسْأَلَ النَّاسَ شَيْئًا وَأَتَكَفَّلَ لَهُ بِالْجَنَّةِ. فَقَالَ ثَوْبَانُ أَنَا. فَكَانَ لاَ يَسْأَلُ أَحَدًا شَيْئًا». [ابوداود و ترمذی و احمد] یعنی: «چه کسی هست تا به من ضمانت دهد که از کسی چیزی نطلبد تا من به او ضمانت بهشت را بدهم».

    قناعت باعث عزت نفس می‌‌شود:

انسان قانع فرد آزادی است، و کس دیگری بر وی تسلط ندارد. اما طمع کاری فرد را بنده‌ی دیگری می‌‌سازد. امام علی رضی الله عنه گفته است: طمع بندگی ابدی است.(بندگی همیشگی). حکیمی چنین می‌‌گوید: کسی که می‌‌خواهد روزگار زندگانیش را آزادانه بگذراند، اجازه ندهد طمع در قلبش لانه کند. و گفته‌اند: عزت در قناعت، و ذلت خواری در طمع است. و گفته شده: بنده سه دسته‌اند: بنده‌ی سستی و تنبلی، بنده‌ی شهوت و بنده‌ی طمع.

    قناعت راهی برای آرامش نفس:

مسلمان قانع در آرامش زندگی کرده و در امنیت و اطمینان خاطر کامل بسر می‌‌برد. ولی فرد طمع کار همیشه در حال شکوه و ناله زندگی نموده و آرام و قرار ندارد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در یک حدیث قدسی می‌‌فرماید: «يَا ابْنَ آدَمَ تَفَرَّغْ لِعِبَادَتِى أَمْلأْ صَدْرَكَ غِنًى وَأَسُدَّ فَقْرَكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ مَلأْتُ صَدْرَكَ شُغْلاً وَلَمْ أَسُدَّ فَقْرَكَ». [ابن ماجه] یعنی: «ای بنی‌آدم، خودت را به عبادت من مشغول دار تا قلبت را از توانگری لبریز سازم و تنگدستی را از تو بازدارم. اگر چنین نکنی، سینه‌ات را لبریز از افکار ساخته و از تهی دستی تُرا بازندارم».

یکی از حکیمان می‌‌گوید: خوشی دنیا به این است که به رزق خود قانع باشی، و اندوه آن این است که غم چیزی را بخوری که مال تو نیست.


حکایت می‌‌شود که سه مرد از راهی می‌‌گذشتند تا اینکه گنجی پیدا کردند، با هم به توافق رسیدند تا گنج را در بین خود به طور مساوی تقسیم کنند، قبل از اینکار احساس گرسنگی شدیدی کردند پس از میان خود یکی را به‌سوی شهر فرستادند تا برایشان غذا فراهم کند و هرسه بر مخفی نگه داشتن راز خویش تاکید کردند تا کس دیگری به آن طمع نکند. در این بین یکی از آن‌ها که برای آوردن غذا به شهر رفته بود پیش خود در مورد آن دوی دیگر فکری به ذهنش رسید و خواست تا به تنهایی به آن گنج دست پیدا کند. بنابراین مقداری سم خریده و آن را در غذا ریخت. در آن موقع دو نفر دیگر نیز با هم قرار گذاشتند که وقتی او برگشت او را بکشند، تا گنج را تنها در بین خودشان دو نفر تقسیم کنند. هنگامی که آن مرد با غذای سمی برگشت او را به قتل رساندند سپس نشستند و شروع به خوردن غذا کردند و هر دوی آن‌ها بر اثر سم مردند. اینچنین است عاقبت طمع کاری.

یک سبد انگور برای حضرت عایشه رضی الله عنها هدیه آوردند. ایشان شروع کرد به تقسیم آن در بین فقراء و مستمندان، کنیزش ظرفی انگور از آن سبد را مخفی کرد و هنگام عصر آن را آورد، بانو عایشه رضی الله عنها گفتند این چیست؟ کنیز جواب داد آن را مخفی نمودم تا خود بخوریم. بانو عایشه رضی الله عنها به او گفت: آیا همان یک خوشه از آن خوشه‌ها کافی نبود؟

یکی از صحابه عالیقدر حضرت حکیم بن حزام پیش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفته و از ایشان خواست تا چیزی از اموال به او ببخشد. آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  به او مقداری بخشید. برای بار دیگر درخواست نمود. باز به او چیزی بخشید. برای بار سوم درخواست عطا کرد. باز چیزی به او داده و آنگاه آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم برای فهماندن وی فرمود:  «يَا حَكِيمُ، إِنَّ هَذَا الْمَالَ خَضِرٌ حُلْوٌ (أي أن الإنسان يميل إلى الـمال كما يميل إلى الفاكهة الحلوة اللذيذة)، فَمَنْ أَخَذَهُ بِسَخَاوَةِ نَفْسٍ بُورِكَ لَهُ فِيهِ، وَمَنْ أَخَذَهُ بِإِشْرَافِ نَفْسٍ (بغير سؤال و لا طمع) لَمْ يُبَارَكْ لَهُ فِيهِ، وَكَانَ كَالَّذِى يَأْكُلُ وَلاَ يَشْبَعُ، وَالْيَدُ الْعُلْيَا (التي تعطي) خَيْرٌ مِنَ الْيَدِ السُّفْلَى (التي تأخذ)». [متفق علیه] یعنی: «ای حکیم! این مال سبز و لذیذ است (یعنی انسان بسوی مال دنیا کشیده می‌‌شود همچنان که به طرف میوه‌ای شیرین و لذیذ کشیده می‌‌شود). کسیکه آن را به سخاوت نفس بگیرد (بدون سوال کردن و بدون طمع)، برایش در آن برکت نهاده می‌‌شود و آنکه آن را به طمع نفس بگیرد برایش در آن برکت نهاده نمی‌‌شود، و مانند کسی می‌‌باشد که می‌‌خورد و سیر نمی‌‌شود، و دست بالا (دست دهنده) بهتر است از دست پائین (گیرنده)».

حکیم در پیش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عهد کرده بود که تا در این دنیا است چیزی از مردم نگیرد. ابوبکر صدیق رضی الله عنه از او خواست تا چیزی از مال غنیمت که نصیبش شده است به او اعطاء کند،ولی او از قبول آن امتناع کرد. در زمان خلافت عمر رضی الله عنه از او خواست تا به وی چیزی بدهد ولی حکیم از گرفتن آن خودداری کرد، عمر گفت: ای جماعت مسلمین، شما را آگاه کنم که حکیم از گرفتن حقی که خداوند از غنایم جنگی قسمت وی کرده است امتناع می‌‌کند.

حکیم همچنان انسان قانعی ماند و بعد از نصیحت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم از مال دنیا روی برگرداند. همانگونه که یاد گرفته بود از کسی چیزی نخواهد، حتی حق خود را نیز نمی‌‌گرفت و با رنج و زحمت خویش زندگی می‌‌کرد.

حضرت سلمان فارسی رضی الله عنه فرمانروای یکی از شهر‌ها بود، و حقوق وی پنج هزار درهم بود که تمام آن را صدقه می‌‌داد. برگ خرما را به درهمی می‌‌خرید و با آن ظرفهایی درست می‌کرد و به سه درهم میفروخت و باز از آن یک درهم را صدقه می‌‌داد، با یک درهم برای خانواده‌اش غذا می‌‌خرید و با یک درهم باقی مانده برگ‌های خرمای جدید می‌‌خرید.

دیدگاه کاربران
(مورد نیاز)
(مورد نیاز)