لزوم گرفتن شیخ

لزوم گرفتن شیخ
خلاصه

هر درختی كه خود رو باشـد و كسی او را پرورش ندهد، فقط برگ می دهد ولی ميوه نمی دهد. مريد نيز چنين است؛ هرگاه استادی نداشته باشد كه طريقت را از او مستقيماً و نفساً به نفس بياموزد، پس او عابد و تابع هوای خود است و هيچ ثمره و فايده ای نمی بيند

7 5 00

در بخاري شريف از حضرت امّ عطيه ـ رضي الله عنها ـ روايت است كه گفت: «با رسول الله صلی الله علیه و سلم بيعت كرديم و برای ما اين عبارت قرآن را تلاوت فرمود: «هيچ چيزی با خدا شريك­ نگيرند» و ما را از نوحه ­كردن منع فرمود، زنی از ما دست­خود را جمع كرد و گفت فلان زن مرا در نوحه خواندن كمك كرده است و من می خواهم كه پاداش همكاری او را بدهم. نبی اكرم صلی الله علیه و سلم به او چيزی نگفت، پس رفت و بعداً برگشت و رسول خدا صلی الله علیه و سلم با او بيعت نمود؛ ولی هيچ زنی به اين پيمان وفا نكرد جز امّ سليم و امّ علاء و دختر ابی سبره و همسر معاذ ـ رضي الله تعالی عنهن ـ ».

در بخاري شريف از حضرت عايشه صديقه ـ رضي الله عنها ـ روايت است كه گفت: «بيعت رسول الله صلی الله علیه و سلم با زنان با سخن بود و دست رسول الله صلی الله علیه و سلم دست هيچ زنی را لمس نكرد، مگر زنی كه مالكش بود». از آنجا كه احاديث در اثبات بيعت بسيارند، ما از ذكر همه آنها به خاطر ترس از طولانی شدن بحث خودداری می كنيم.

اكنون كه از اثبات بيعت فارغ شدم، می خواهیم دلايلی از كتاب های معتبر و ارزشمند، مبنی بر اين كه گرفتن تلقين از مربي و شيخ كامل، لازم و سنّت است را ذكر كنم؛ اگر بنده، خدا را به اندازه تمامی عباداتی كه جن و انس انجام می دهند عبادت نمايد، به خداي تعالی سريعاً نمی رسد تا وقتی كه مرشد و شيخي نداشته باشد؛ چرا كه نبی اكرم صلی الله علیه و سلم صحابه خود را به طور دسته جمعی و فردی تلقين داد؛ چنانچه در كتاب جامع الاصول ذكر شده است.

در رساله قشيری آمده است: «بر طالب راه خدا واجب است كه از شيخی ادب حاصل نمايد و اگر استادی نداشته باشد، هرگز به رستگاری نمی رسد». همين است كه بایزید بسطامی(رح) می گويد: «هـر كه استادی نداشته باشـد، پس پيشوای او شيطان است.» و از استاد ابوعلی دقاق(رح) شنيدم كه می گفت: «هر درختی كه خود رو باشـد و كسی او را پرورش ندهد، فقط برگ می دهد ولی ميوه نمی دهد. مريد نيز چنين است؛ هرگاه استادی نداشته باشد كه طريقت را از او مستقيماً و نفساً به نفس بياموزد، پس او عابد و تابع هوای خود است و هيچ ثمره و فايده ای نمی بيند».

در تفسير روح البيان مانند كلام امام قشيـری آمـده است؛ سپس می گويد: «درخت هرگاه خود به خود برويد، هر چند امكان دارد كه ميوه اي مانند درختهايی كه در صحراها و كوه ها می رويند، بدهد. ليكن ميوه ی آن مزّه و لذتی كه ميوه های باغ و بوستان دارند، ندارد و نهال هرگاه از يك موضع به محل ديگري انتقال داده شود، حالت و ثمره آن بهتر می شود چرا كه در آن تصّرف می شود».

شريعت، اثر تعليم را در سگ تربيت شده معتبر دانسته و شكاری را كه سگ تعليم يافته بكشد، حلال قرار داده است؛ بر خلاف سگی كه تعليم نيافته باشد، زيرا شكارش حلال نمی باشد. از مشايـخ بسياری شنيـدم كه می گفتند: كسی كه نجات دهنده ای را نبيند، كامياب نمی شود و رسول الله صلی الله علیه و سلم برای ما بهترين الگو و نمونه است؛ چرا كه ياران رسول الله صلی الله علیه و سلم علوم و ادب نيكو را از رسول الله صلی الله علیه و سلم ياد گرفتند. بعضی از صحابه كرام ـ رضوان الله عليهم اجمعين ـ روايت كرده اند كه رسول الله صلی الله علیه و سلم به ما هر چيزي حتّي نحوه ی قضاء حاجت و وارد شدن به توالت را آموخت. پس جوينده حق، چاره ای ندارد جز اينكه اديبي كامل و استادی ماهر داشته باشد تا به او آفات و آنچه را كه باعـث تباهی اعمال نيك می شود و نيز جاهای دخول دشمن را نشان دهد.

بنابراين هرگاه چنين شخصی پيدا شود بايد ملازم او شد و او را همراهی كرد و آداب و عادات نيك را از او ادب حاصل نمود تا از باطن آن مربي حالی قوی به باطن اين طالب، مانند سرايت نور چراغی كه از چراغ ديگر می گيرد، ايجاد شود و كاملاً تسليم شيخ شود؛ چرا كه تسليم شدن به شيـخ، تسليم به خدای سبحانه و تعالی و رسول او می باشد؛ چرا كه سلسله تسليم به رسول خدا صلی الله علیه و سلّم و خدای جل جلاله منتهی می شود. در مثنوی است:

گفت طوبـی من رانی مصطفـی
والـذی یبصـر لمـن وجهـی رأی

 

چون چراغی نور شمع را کشید
هرکه دید آن را یقین آن شمع دید

 

همچنین تا صد چراغ ار نقل شد
دیــدن آخـــر لقـای اصـل شـد

 

خواه از نـور پسین بستـان بجان 
هیچ فرقی نیست خواه از شمع جان

در علم ظاهری نيز وضع همين گونه است، مسلّماً طالب در تحصيل علوم و تكميل آن به استاد و سپس اجازه تدريس از وی نيازمند است.

در اشـباه و نظائـر آمـده است: هنگامـی كه امام ابويوسف(رح) بدون اجازه گرفتن از امام ابوحنيفه(رح) شروع به تدريس نمود، امام ابوحنيفه(رح) شخصی را نزد امام ابو يوسف(رح) فرستاد تا از او در مورد اين پنج مسئله سؤال نمايد:

مسئله اول :

«قَصّار» يعني: لباس شوی(كسی كه لباسهای مردم را در برابر مزد می شويد)، لباس را انكار كرد و[سپس] لباس شسته شده را آورد؛ آيا مستحق مزد می شود يا نه؟ گفـت: آری؛ مستـحق مـزد می شـود. آن مرد به او گفت: خطا كردی؛ امام ابويوسف(رح) گفت: مستحق مزد نمی شود. آن مرد باز هم گفت: اشتباه گفتی. بعداً جواب مسأله را خود آن شخص بيان كرد و گفت: «اگر شستن لباس قبل از انكار بوده، مستحق مزد می شود و اگر بعد از انكار بود، مزدی ندارد».

مسأله دوم :

«اين بود كه آيا شروع نماز با فرض است يا با سنّت؟» امام ابويوسف(رح) گفت: با فرض. آن مرد گفت: خطا كردی. پس فرمود: با سنّت. گفت: خطا كردی. لذا امام ابويوسف(رح) شگفت زده شد. آن مرد خود پاسخ داد: «دخول در نماز با هر دو است؛ زيرا كه تكبير اَوْلي فرض و بلند كردن هر دو دست سنّت است».

مسأله سوم :

«پرنده ای در ديگی كه بر روي آتش بود افتاد كه در آن آب گوشت (گوشت و شوربا) بود؛ آيا می توان آن گوشت و شوربا را خورد يا نه؟» امام ابويوسف(رح) گفت: آری، خورده شود. آن مرد حكم بر خطاي وی كرد. سپس امام ابويوسف(رح) گفت: هيچ كدام خورده نشود. دوباره آن مرد نسبت خطا به پاسخش داد و سپس خودش جـواب داد: اگـر گوشت قبل از افتادن پرنده پخته شده بود، سه بار آن گوشت را بشويد و بعداً خورده شود و شوربا بيرون ريخته شود؛ و اگر گوشت پخته نشده بود، همه دور ريخته شود.

مسأله چهارم :

«مسلمانی، زنی ذمّی داشت و آن زن در حالی كه از آن مرد مسلمان حامله بود، مُرد، در كدام گورستان دفن شود؟» امام ابويوسف(رح) گفت: در قبرستان مسلمانان. آن مرد گفت: خطا گفتی. لذا امام ابويوسف(رح) گفت: در گورستان اهل ذمه دفـن شود. دوباره آن مـرد به امام ابويوسـف(رح) نسبت خطا داد، پس امام ابويوسف(رح) متحيّر ماند. فرد سؤال كننده خود پاسخ داد: «در قبرستان يهوديان دفن شود؛ مگر روی زن از قبله گردانده شود تا كه روی جنين به سمت قبله باشد. چرا كه فرزند تا زمانی كه در شكم مادر قرار دارد، روی آن به طرف پشت مادر است».

مسأله پنجم :

«كنيزی كه اُمّ ولد مولای خود بود(از مولايش داراي فرزندی شده بود)، بدون اجازه مولای خود ازدواج كـرد؛ سپس مولای او مُرد، آيا بر اين كنيـز از مولايش «عدّة»] مدتی است كه زن بعد از فوت شوهرش نمی تواند ازدواج كند[ لازم می شود؟» امام ابويوسف(رح) گفـت: آری، عـدّة از مـولايش واجب می شود. آن مرد حكـم به خطای امام ابويوسف(رح) كـرد. بعـداً گفـت: واجب نمی شود. اين بار نيز آن مرد پاسخ او را خطا دانست. و خود او گفت: «اگر شوهرش با او همبستر نشده بود، از مولاي خود عدّة بگذراند و اگر همبستر شده بود، پس از مرگ مولا عدّة لازم نمی شود. پس امام ابويوسف(رح) متوجه اشتباه خود شد و به نزد امام ابوحنيفه(رح) بازگشت. امام اعظم(رح) به ايشان فرمود: خواستی قبل از غوره شدن، كشمش باشی. همچنين در اجازه، فيض است.

در كتاب «عوارف المعارف» مانند عبارت روح البيان آمده است كه بایزید گفت: «هر كسی كه ارشاد كننده ای نداشته باشد، پس امام او شيطان است». تا اين سخن او كه: «از برخی صحابه كرام روايت شده است كه رسول صلی الله علیه و سلم به ما هر چيزی حتی قضای حاجت را آموخت».

سپس گفت: مريد صادق هرگاه تحت امر شيخ و صحبت او قرار گيرد و از روش و منش او، ادب حاصل كند، از باطن شيخ حالت ويژه ای به باطن مريد مانند چراغی كه از چراغی ديگر نور بگيرد، سرايت می كند و صحبت شيخ، باطن مريد را پاك و تميـز می كنـد و صحبت و تعليم شيخ به بهترين و با ارزش ترين حالها دگرگون می سازد و آن دگرگونی از شيـخ به مريد به سبب همراهی و همنشينی و گوش دادن به گفتار او منتقل می شود.

و اين حاصل نمی شود، مگر برای مريدی كه خود را به همراهي كامل با شيخ مخصوص گرداند و اراده خودش را از خود دور كند و با ترك اختيار در وجود شيخ فنا شود. پس به توفيق الهی در ميان مراد و مريد نوعی هماهنگی و ارتباطی قوی از نظر نسبت روحانی و پاكی فطرت حاصل می شود؛ تا اينكه از ترك اختيار خود در برابر شيخ به ترك اختيارش در برابر خدا ارتقاء پيدا می كند و از خدای تعالی می فهمد همچنان كه از شيخ می فهمد؛ كه اصل و منشأ اين همه خير، از صحبت و ملازمت شيوخ است.»

در رساله قطب الدين دمشقي(رح) در فصل تلقين دادن ذكر آمده است: «بدان كه ذكر از روی تقليد، امری و از روی تحقيق، امری ديگر است. بنابراين هر ذكری كه بر گوش شنوندگان از طريق گفتار عوام، مانند سخنان پدر و مادر و غير آن دو همچون معلمان وارد می شود، ذكـر تقليدی است و اين ذكـر براي دفع دشمنان مفيـد است؛ ولی نمی تواند صاحب خـود را تا مقام ولايت و قـرب الهی حمايت و پشتيبانی كند و برساند. مانند تيری معمولی كه از بازار گرفته می شود، هر چند اين تير براي دفع دشمن كارآيی دارد؛ ولی نمی تواند مانند تيری با نشان مخصوص كه از دست پادشاه گرفته شده تا در حمايتش باشد، برای صاحبش نافع باشد.

ذكر نيز چنين است: هرگاه صاحب ولايتی كه متصرّف باشد او را تلقين دهد، ـ كسی كه خود ذكر را از صاحب تصرف ديگر گرفته است تا اينكه سلسله به حضرت رسول الله صلی الله علیه و سلم برسد ـ اين ذكر در باطنِ مريدِ دارای استعداد نفوذ می كند؛ به شرط آنكه ذكر را در زمين دل خود به طريق تلقين بكارد و آن را به آب اعمال نيك و با محنت پيروی و به نظر آفتاب ولايت پرورش دهد.

بنابراين در هر هنگام، ثمر خود را كه عبارت از مكاشفات و مشاهدات ]مشاهده حضور حق است بدون باقی ماندن هيچ نوع اشتباه[ است، به اذن پروردگار خود می دهد و ممكن است كه برای او ميـوه معـرفت ولايت و رسيدن به كمال محبت همـراه داشته باشـد؛ البتّه زمانی كه آن را به آب ارادت و راستی و اخلاص پرورش دهد؛ انشاء الله تعالی همه اينها را می يابد.

 تلقين ذكـر وقتـی كه از اهل تلقين صورت گيـرد، ويژگی شگفت انگيـزی دارد. بنابراين نبـی اكرم صلی الله علیه و سلم درخت خرما را به مرد مسلمان تشبيه كـرد؛ در حديث عبدالله بن عمر رضی الله عنه آمده است كه آنحضرت صلی الله علیه و سلم فرمود: «همانا از جمله درختها، درختی است كه برگهايش نمی افتد و آن درخت مانند مسلمان است، به من بگوييد كدام درخت است؟» صحابه كرام به فكر درختان بيابان افتادند. عبدالله رضی الله عنه گفت: به ذهن من آمد كه آن درخت خرما است (كه به دليل احترام صحابه بزرگ چيزی نگفتم). سپس صحابه كرام عرض كـردند: «اي رسـول خدا صلی الله علیه و سلم برای ما بيان كـن». پس آن حضرت صلی الله علیه و سلم فرمود: «آن درخت خرما است.»

اين تشبيه برای آن است كه تا وقتی درخت خرما پيوند كـرده نشود، ثمـر نمی دهد، مـريد صادق نيـز چنيـن است؛ تا هنگامی كه تلقين ذكر از شيخ كامل نگيرد، ميوه ی درخت وجودش از ثمرات وديعه گذاشته خدا كه به لطف و كرم خود نهاده، بارور نمی گردد.»

در كتاب جامع الاصول فی الاولياء آمده است: «اما علما درباره گرفتن شيخ و اخذ طريقه و لزوم سلوك گفته اند: معمول است و به تجربه هم ثابت شده است كه پاك شـدن از پليديهای معنوی و حكمی و از آلودگی های گوناگون باطنی و نيز پيدا شـدن حضـور و خضوع]فروتنی[در نماز و ساير عبادات، به موجب اين حديث شريف: « ... اينكـه خدا را طوری عبادت كنـی كه گويا او را می بينـی» كه از آن به مقام «احسان» تعبير می شود، ميسّر نمی شود؛ مگر با سلوك نمودن زير نظر شيخي كه كامل و عالم باشد بر علاج اين بيماريها و نيز آگاه به حكمت معاملات شان از روی علم و ذوق و تجربه باشد».

طوری كه اگر شخص در گذشته مبتلا به اخلاق ناپسند بوده و كتابهای متعددی را حفظ كند، تنها با آن كتابها از تربيتی مثل تربيت شيخ بی نياز نمی شود؛ تا او را از سركشی و خود آرايی و نادانی نفس «امّاره» خويش و از مكر و نيرنگ مخفی آن،

بيرون سازد. چنانچـه در افراد بسياری كه خود را عالـم دانسته، اما مبتلا به اين امراض می باشند مشاهده می كنيم و چيزی را كه تجربه و مشاهده ثابت می كند، به يقينيّات و قطعيّات ملحق می شود و خدای تعالی فرمود: «بَلِ الْاِنْسَانُ عَلَي نَفْسِهِ بَصِيْرَةٌ» «البته انسان بر نفس خويش، خوب بينا است».

شعرانی در انوار قدسيه گفته است: اهل طريقت اتفاق نموده اند كه بر انسان لازم است مرشدی بگيرد، تا او را در دور كردن صفات رذيله ای كه وی را از حضور خدا در دلش باز می دارد، راهنمايی كنـد؛ تا نماز او صحيح شـود. بر اساس اين سخن كه «هر امری كه واجب جز با آن  كامل نشود، خود آن چيز هم واجب است».

هيچ ترديدی نيست كه علاج امراض باطنی واجب است؛ چنانچه گواه اين امر، آيات و احاديثی است كه دلالت بر حرمت امراض باطنی و بر عذاب و سزای آن می كند.

پس چنين نتيجه گيری می شود كه هر كس مرشدی نگيرد تا او را به راهی كه از صفات رذيله بيرون می كند، راهنمايی نمايد، گناهكار و نافرمان حكم خدا و رسول او می باشد و به راه درمان اين امراض مهلكه راهنمايی و هدايت نمی گردد، هر چند خود را به سختی و مشقت اندازد و بدون شيخ كامل، سودی نمی بيند هر چند هزار كتاب دينی را حفظ كند.

زيرا او مانند كسی است كه چندين كتاب در علم طب حفظ نمايد ولی كيفيت مرهم قرار دادن دارو را بر دردها نداند. لذا هر كه به او در حالی كه تدريس می كند، گوش فرا دهد، می گويد: اين طبيبی بزرگ است و اگر او را در هنگامی كه از او نام مرض و چگونگی درمان آن سؤال می شود، ببيند، می گويد: او واقعاً نادان است.

بنابراين براي خود شيخی [كامل و مكمّل] بگيـر و نافرمانی مكـن و به فكـر آخرتی هميشگی باش. مبادا بگويی طريقه صوفيّه در كتاب الله و در سنّت رسول الله صلی الله علیه و سلم نيامده است؛ چرا كه اين گفته كفر است. زيرا همه طرق صوفيّه كرام عبارت از اخلاق محمّدی و سيرت احمدی و سنن الهی است.

دیدگاه کاربران
(مورد نیاز)
(مورد نیاز)