يكي از اصول طريقت، كم گفتن است. به صحّت رسيده است كه پيغمبر صلی الله علیه و سلّم اكثر اوقات، سكوت اختيار ميكرد و جز به قدر حاجت سخن نميگفت. در شفاي قاضي عياض(رح) مذكور است كه پيغمبر صلی الله علیه و سلّم اندوه بسيار و فكر دائمي داشت. جز در هنگام نياز، سخن نميگفت و خاموشي وي طولاني بود.
ترك زياده گویی
يكي از اصول طريقت، كم گفتن است. به صحّت رسيده است كه پيغمبر صلی الله علیه و سلّم اكثر اوقات، سكوت اختيار ميكرد و جز به قدر حاجت سخن نميگفت. در شفاي قاضي عياض(رح) مذكور است كه پيغمبر صلی الله علیه و سلّم اندوه بسيار و فكر دائمي داشت. جز در هنگام نياز، سخن نميگفت و خاموشي وي طولاني بود.
در مرآتالجنان امام يافعي(رح) به روايت هند بن ابيهاله رضی الله عنه آمده است: پيغمبر صلی الله علیه و سلّم كثير الحزن و دائمالفكر بود، راحتي نداشت و سكوتش طولاني بود، بدون حاجت سخن نميگفت و مقصود را در اندك عبارتي ادا ميكرد و از طولاني كردن سخن كه موجب خستگي و ملال ديگران ميشود پرهيز مينمود، سخنانش جامع و پر فايده و عين حكمت و محض نصيحت بود.
در صحيحين از ابوهريره رضی الله عنه روايت شده است كه پيغمبر صلی الله علیه و سلّم فرمود: هر كس به خدا و روز قيامت ايمان دارد بايد سخن خير بگويد و گرنه خاموش باشد. امام نوّاوي(رح) گفته است كه اين حديث صحيح، نص آشکار است در اينكه سزاوار نيست كه شخص سخن بگويد مگر هنگامي كه بداند آن سخن دربرگيرندهي خير بوده و گفتن آن به صلاح او و شنونده است.
امام شافعي(رح) فرموده است: شخص بايد قبل از تكلّم ابتدا در آن سخن تأمّل نمايد؛ اگر مصلحت گفتن بر او ظاهر شود، سخن بگويد امّا اگر در مصلحت آن به شك افتد، ساكت باشد تا وقتي كه آن شك از بين برود، آنگاه سخن بگويد.
در صحيح ترمذي از ابن عمر ـ رضي الله تعالي عنهما ـ روايت شده است كه پيغمبر صلی الله علیه و سلّم فرمود: غير ذكر خدا سخن بسيار نگوييد؛ زيرا بسيار سخن گفتن، دل را سخت ميکند و به درستي كه دورترين مردم از خداي تعالي كساني هستند كه دلهايشان سخت است. شيخ سعيدالدّين فرغاني(رح) در كتاب منهاجالعباد آورده است: سخن بسيار گفتن موجب پريشاني خاطر ميشود و اگر خاطر پريشان باشد آن را پريشانتر ميسازد.
خواجگان سلسلهي نقشبنديه ـ قدّس الله تعالي ارواحهم ـ بر آنند كه هر چه سكوت بيشتر باشد، نسبت حضور و آگاهي به جانب حق سبحانه و تعالی قويتر ميشود. حضرت ولايت پناهي عبيداللّهي ـ قدّس الله تعالي سرّه ـ ميفرمودند: قبل از رسيدن به مقام تمكين، بدون ضرورت نبايد سخن گفت؛ همچنانكه خندهي بسيار دل را ميميراند، سخن گفتن بسيار نيز موجب مرگ دل است.
مقام تمكين عبارت است از اینكه نسبت حضور و آگاهي به جناب الهي وصف ذاتي دل شده باشد که به هيچ وجه زايل نشود، همچنانكه نور باصره و قوّت سامعه وصف ذاتي باصره و سامعه است، وقتي حضور و آگاهي به اين اندازه باشد، سخن گفتن جايز است و گرنه دربرگيرندهي غفلت است و غفلت، موجب مرگ دل.
بزرگان طريقت ـ قدّس الله تعالي ارواحهم ـ فرمودهاند: سخن گفتن وقتي جايز است كه متكلّم، به درجهاي رسيده باشد كه زبان او نايب دل و دل، نايب حق سبحانه و تعالی شده باشد؛ بنابراين براي طالب صادقي كه به مقام نگاه داشت نسبت آگاهي رسيده، بهتر اين است كه در غالب احوال خاموشي اختيار كند.
تكلّف نکردن در اداي كلام
شخص هنگام سخن گفتن بايد از شيوهي تكلّف و تصنّع و سجع و مبالغه در اداي حروف از مخارج و آوردن لغات ناآشنا و الفاظ نامأنوس و زيادهروي در كلام بپرهیزد؛ زيرا همهي اينها مكروه و مذموم است.
در سنن ترمذي از جابر رضی الله عنه روايت شده است كه پيغمبر صلی الله علیه و سلّم فرمود: به درستي كه محبوبترين و نزديكترين شما به مجلس من در روز قيامت كساني هستند كه اخلاق ايشان بهتر است و دشمنترين شما نزد من و دورترين شما از مجلس من در روز قيامت «ثَرْ ثَارُوْنَ وَ مُتَشَدِّقُوْنَ وَ مُتَفَيْهِقُوْنَ» هستند. صحابه گفتند: اي رسولخدا! «ثَرْ ثَارُوْنَ وَ مُتَشَدِّقُوْنَ» را ميدانيم «مُتَفَيْهِقُوْنَ» چه كساني هستند؟ آن حضرت فرمود: متكبّران.
بعضي از علما در شرح حديث مذكور گفتهاند: «مُتَفَيْهِقُوْنَ» متكبّراني هستند كه سخن را متكبّرانه ادا ميكنند و «ثَرْ ثَارُوْنَ» جماعتي هستند كه سخن بسيار ميگويند و شنوندگان را خسته ميکنند و «متشدّقون» گروهي هستند كه به خاطر تکلّف و تعظيم کلام خود، با تمام دهان سخن ميگويند و به خاطر اظهار فصاحت و بلاغت، سخن خود را طولاني ميكنند.
پوشيده نماند كه با تمام دهان سخن گفتن سنّت است؛ ليكن نه به دليل تعظيم كلام خود، بلكه به دليل تفهيم شنونده. همچنين سنّت است كه شخص هنگام تكلّم از سخن مبهم و نامفهوم بپرهيزد و پوشيده و پنهان سخن نگويد. به صحّت رسيده است كه پيغمبر صلی الله علیه و سلّم با تمام دهان سخن ميگفت و از سخن مبهم پرهيز ميكرد و پنهان و پوشيده سخن نميگفت، بلكه سخنان وي جامع و پرفايده بود و هرگز زبان خود را به سخنان بيفايده نميگشود و سخن را با سرعت و عجله بيان نميکرد؛ بلكه سخن را شمرده ادا ميكرد، به گونهاي كه اگر کسي ميخواست كلمات و حروف آن حضرت را بشمارد، ممكن بود.
در سنن ابوداود از صدّيقه ـ رضي الله تعالي عنها ـ آمده است كه گفت: پيغمبر صلی الله علیه و سلّم شمرده سخن میگفت، هر كس آن را ميشنيد، درمييافت. در صحيح بخاري از انس رضی الله عنه روايت شده است كه وقتي پيغمبر صلی الله علیه و سلّم سخنی میگفت، گاه آن را سه بار تکرار ميکرد تا حاضران آن را دريابند و حفظ كنند.
در شفاي قاضي عياض(رح) آمده است: پيغمبر صلی الله علیه و سلّم با تمام دهان سخن ميگفت. معاني بسيار را با عباراتي اندك بيان ميکرد. شمرده سخن ميگفت و در كلام وي زيادت و نقصاني وجود نداشت. هنگام سخن گفتن با كف دست مبارك اشاره ميكرد و گاهي در اثناي سخن، كف دست راست را بر بطن ابهام چپ ميزد.
سخن نگفتن دربارهي تصوّف
بايد از سخن گفتن دربارهي حقايق ارجمندي كه مناسب حال و مقام وي نيست بپرهيزد. بزرگان گفتهاند: سخن گفتن دربارهي علم توحيد شرك است. پير هرات ـ قدّس سرّه ـ فرمود: هر كس بتواند در تمام اوقات دربارهي علم تصوّف سخن بگويد ریا است. بايد دربارهي زندگاني سخن گفت و زماني بايد از آن سخن گفت كه در سكوت از خدا بترسي. كلام اين طايفه همچون كلام ديگران نيست. اگر دربارهي زندگاني نباشد به زندقه و اباحت منجر ميشود. بايد وقتي متفرّق هستي از جمع و توحيد سخن نگويي، امّا وقتي خود نيستي، تو را با تفرقه چه كار؟
اگر بنا بر مقتضاي وقت و حال چيزي از سخنان اين طايفه به ميان آيد، بايد به اندازهي عقل و فهم شنونده، سخن بگويد كه در آن خفا و دقتي باشد، در غير اين صورت آن را به زبان نياورد؛ زيرا هر سخني كه شنونده از آن مقصود گوينده را در نيابد فايدهاي بر آن مترتّب نميشود، بلكه امكان ضررهاي كلّي دارد و ممکن است كه عقيده شنونده به اين طايفه با سخنان ايشان فاسد گردد يا در اعتقاد وي کوتاهي و خللي به وجود آید كه به کفر و زندقه بیانجامد.
شيخ جنيد(رح) در آخر نامهاي كه به ابوبكر واسطي(رح) نوشته بود، گفت: علما و حكما، رحمتی از طرف خداوند سبحانه و تعالی برای خلق هستند. هنگام سخن گفتن چنان كن كه براي خلق رحمت و براي خود بلا باشي. از حال خويش بيرون آي و با حال آنها در آميز. وقتي با آنها سخن ميگويي به قدر ظرفيّت و حالشان سخن بگوي و دربارهي موضوعي سخن بگو كه ايشان را بر آن مييابي «وَ قُل لَهُم فِی اَنْفُسِهِم قَوْلاً بَلِیغاً» (و با گفتار رسايي كه به درونشان رسوخ كند، با آنان سخن بگوي. نساء / 63).
شرط ادب اين است كه شنونده وقتي سخني از حقايق اين طايفه ميشنود و عقل وي از ادراك آن قاصر است، عقيدهي خود را در حقّ اين طايفه فاسد نگرداند و بر سخنان غامض و پوشيده انكار و اعتراض نكند و قصور و نقصان را از فهم و درك خود ببيند و كلام ايشان را حق دانسته و بدون فکر، خطّ بطلان بر صفحهي حالشان نكشد.
ترك جنگ و جدال
اگر اهل صحبت در کارهاي روزمره با يكديگر نزاع كنند، از يكديگر دوري ننمايند، مگر اينكه فسق يا بدعتي مشاهده شود كه در اين صورت کنار آمدن با آن، نهايت ضعف ايمان و اسلام است.
در صحيحين به روايت ابوهريره رضی الله عنه آمده است كه پيغمبر صلی الله علیه و سلّم فرمود: از هم جدا نشويد، به يكديگر پشت نكنيد، با هم دشمني نورزيد و بر يكديگر حسودي نکنيد. حلال نيست كه مسلماني بيشتر از سه روز از برادر مؤمن خود جدايي كند. در صحيح ترمذي به روايت ابوهريره رضی الله عنه آمده است: براي هيچ مسلماني حلال نيست كه بيشتر از سه روز از برادر مؤمن خود جدا باشد و اگر كسي از برادر مؤمن خود بيش از سه روز دوری گزیند و در آن حال بميرد به آتش وارد ميشود.
علما گفتهاند: آن نهيي که از جدايي بيش از سه روز واقع شده، نسبت به برادران مؤمن است كه به سبب امري از امور دنيوي با هم نزاع كنند و از يكديگر جدايي نمايند كه اين جدايي تا سه روز جايز و بيشتر از آن حرام است؛ امّا جدايي پدر از فرزند و پير از مريد و استاد از شاگرد و شوهر از زن و امثال آن بيشتر از سه روز جايز بوده و براي آن حدّ معيّني نيست.
به صحّت رسيده است كه پيغمبر صلی الله علیه و سلّم يك ماه کامل از صحبت همسران خود دوري کرد و به خانه هيچ يك نرفت و در بالاخانهي مسجد به سر ميبرد. همچنين به صحّت رسيده است كه پيغمبر صلی الله علیه و سلّم با بعضي از اصحاب كه از غزوهي تبوك كنارهگيري كرده بودند، زبان از صحبت بست و از ايشان روي گردانيد و اصحاب را نيز از همنشيني و ارتباط با ايشان منع كرد و آن حالت تا پنجاه شبانه روز ادامه داشت.
زمخشري در كتاب ربيع الابرار آورده است كه وقتی عبدالله بن عمر ـ رضي الله تعالي عنهما ـ از پسر خود امر نامشروعي مشاهده كرد تا آخر عمر با وي سخن نگفت و او را نزد خود راه نداد. در صحيح مسلم به روايت جابر رضی الله عنه آمده است كه پيامبر صلی الله علیه و سلّم فرمود: شيطان از اينكه نماز گزاران در جزيرهي عرب وي را بپرستند و از او فرمان ببرند نااميد شده ليكن از جنگ افكندن ميان ايشان و جدا كردن آنها از يكديگر و تغيير دادن دلهاي ايشان نسبت به يكديگر نااميد نيست.
اگر ميان دو تن از ياران به سبب خواستههای نفساني و وسوسههاي شيطاني ماجرايي واقع شود، نشانهي طالب صادق این است که تقويت و ياري نفس خود را ترک كند، بلكه خود را متّهم ساخته و در قهر نفس و اظهار حق، سعي بليغ به جاي آورد. اگر نفس بر صاحب وي غلبه كند بايد او با رفق و ملايمت و مدارا كه از صفت دل است با او برخورد كند تا ظلمت نفس آن شخص در برابر نور دل وي نابود شود. اگر وي نيز در برابر صاحب غضب با صفات نفس خود برخورد كند، مناظره آغاز شده و فتنه برپا ميگردد و از آن رهگذر كدورت هاي بسياري به وجود ميآيد كه از بين بردن آن بينهايت دشوار است؛ بنابراين اگر بر يكي از اصحاب، غضب غالب شود و آتش قهر وي شعلهور گردد بايد به وضو گرفتن و استعاذه كردن بپردازد و در خاموش کردن آن شعله بكوشد و آن آتش را به وجهي كه ميتواند فرو بنشاند.
نشانهي طالب صادق این است كه اگر ـ نعوذ بالله ـ غضبي بر وي عارض شود و نفس بر وي غلبه كند، پس از آن به خطاي خود اعتراف کرده و با زاري و مسكنت به عذرخواهي از صاحب خود پرداخته و از خداوند متعال طلب بخشش كند و مستحسن اين است كه صاحب او نيز معذرت او را قبول كند و از تقصير وي در گذرد و با دلي پاك از كدورت با يكديگر همنشيني كنند. اگر چه بعضي از مشايخ طريقت ـ قدّس الله تعالي ارواحهم ـ گفتهاند كه بايد مجرم را در صف کفش ها سر برهنه نگه دارند و وي را مؤاخذه و مطالبه نموده و از وي تعهّد بگيرند؛ ليكن در طريقهي خواجگان ـ قدّس الله تعالي ارواحهم ـ اين شرط نيست، بلكه با تواضعي كه از روي صدق و اخلاص نمايد، مغفرت و مرحمت حاصل ميشود و احتياج به آن مبالغهها نيست.
به ناچار به ذكر شرايط و آدابي كه در بعضي كتابها بيان شده است نميپردازيم و به طور خلاصه ميگوييم كه اين طايفه خاندان كرماند، اگر از كسي جرم و يا بيادبي نسبت به ايشان واقع شود خود عذر آن ميخواهند و وي را از آن عصبانيّت و غضب بيرون ميآورند.
پيش جوش و لطف بي حدّ تو شاه
توبه كردن از گناه آمد گناه